صفحات

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

قربانیان اسیدپاشی؛ زیور چشمش و دخترش را از دست داد

این گزارش حاوی تصاویر دلخراش است.
چهارسال از آن روز می‌گذرد، روزی که زیور کنار دست یثری، دختر هجده ساله‌اش با رویای خانه جدید به خواب رفت و دم صبح احساس کرد صورتش را به آتش کشیده‌اند. هم خودش می‌سوخت و هم دختری که قرار بود تا چند وقت دیگر راهی خانه بخت شود. سطل اسید را آدم‌های غریبه روی او و یثری خالی نکردند. عمو و زن‌عموی یثری آنها را با ریختن اسید روی صورت شان، از خواب  بیدار کردند.

همه چیز از بعد از فوت شوهر زیور آغاز می‌شود. از زمانی که او اثاثیه‌اش را جمع می‌کند و پیش خانواده همسرش می‌رود. بعد از فوت همسرش، خانواده شوهرش می‌گویند: «خوب نیست زن بعد از فوت شوهرش تنها و بی‌سرپرست بماند.» تهدیدش می‌کنند که سرپرستی بچه‌ها را می‌گیرند. همین ها باعث می‌شود زیور اثاثیه‌اش را جمع کند واز کرمانشاه به سرابله ایلام برود. مدتی دریکی از اتاق‌های خانهٔ برادرشوهرش زندگی می‌کنند. برادرشوهر دیگرش هم مدام به آنها سر می‌زند و از چند وقت بعد با این‌که همسر دارد، چندین‌بار از زیور خواستگاری می‌کند. جواب زیور یک کلمه است؛ نه.  چند وقت بعد دخترش  نامزد می‌شود و بعد از نامزدی، داماد از خانواده یثری می‌خواهد که وسایلشان را جمع کنند  و به خانه جدیدی که برایشان گرفته بروند.
زیور و یثری تمام وسایل شان را جمع کرده‌اند. ظرف ها و لباس ها را شسته‌اند و با دقت و وسواس بسته بندی کرده‌اند. قرار است فردا صبح به خانه جدید بروند. زیور و یثری کنار هم دراز کشیده‌اند که یثری می‌گوید: «رفتار عمو و زن‌عمو مشکوک است، دائم بالا سر ما می‌آیند تا ببینند ما خوابیدیمم یا نه.» مادر حرف های دختر را جدی نمی‌گیرد تا اینکه ساعت چهار صبح با سوزش شدید از خواب بیدار می‌شوند. یثری عمو و زن‌عمویش را با سطل اسید بالای سر خودشان می‌بیند. عموی یثری با همدستی عموی دیگر و همسرش سطلی از اسید را بر سر تا پای زیور ریخته و مقدار کمتری از ان را بر قفسه سینه و قلب یثری پاشیده بود.
مادر و  دختر هجده روز در کنار یکدیگر روی تخت بیمارستان بستری بودند. اما یثری بیشتر از این دوام نیاورد و در گذشت. چند ماه مرگ یثری را از زیور پنهان می‌کنند و هر بار سراغ دخترش را می‌گیرد، اطرافیان آدرس اتاق ای سی یوی بیمارستان را می‌دهند.
زیور تا حالا هر کدام از قربانیان اسیدپاشی اصفهان را دیده، یک دل سیر به یاد دختر جوانش گریه کرده است. دختری که در همان هجده روز بارها با گریه از مادرش پرسیده بود: «حالا با این صورت چطور عروس شوم؟»
 در این چهار سال زیور بارها زیر تیغ جراحی رفته است. در بیمارستان های مختلف، مطهری و لبافی‌نژاد و فارابی پرونده دارد. یک چشمش تخلیه شده و روی پلک هایش بارها جراحی صورت گرفته. بینی‌اش کامل از بین رفته و پزشکان برای ترمیم بینی از گوشت پایش استفاده کرده‌اند. جراحی‌ها و درمان های او همچنان ادامه دارد و هزینه‌ درمانش رو ز به روز سنگین تر می‌شود. زیور تا الان از هیچ نهادی کمک نگرفته است. او حالا در تهران زندگی می‌کند. یک خانه کوچک حوالی شهرک ولی عصر اجاره کرده  به همراه دو پسرش و خانواده خودش زندگی می‌کند. مادر زیور، تر و خشکش می‌کند. زیور چشم هایش را از دست داده و صورت و همه اندام هایش اسیب جدی دیده‌اند. زیور و یثری تنها قربانیان این اسید پاشی نیستند خانواده زیورهمگی زجر کشیده‌اند. از خواهر و مادر تا پسران زیور که نمی‌دانند داغ خواهر را تحمل کنند یا صورت مادرشان را.  پسر بزرگ زیور سوم دبیرستان است و پسر کوچکش  دبستانی است. هر دو تنها به انتقام فکر می‌کنند. زیور چندباری ان ها را پیش روانپزشک برده اما تاثیری نداشته. مهدی پسر کوچک زیور مثل خیلی از پسر بچه‌های هم سن و سالش آرزو دارد خلبان شود  اما مثل بچه‌های دیگر دوست ندارد خلبان هواپیماهای مسافربری شود و دور دنیا بگردد. او به زیور می‌گوید می خواهم خلبان هواپیماهای جنگی شوم و خانه عمو را بمباران کنم.
برادر شوهر زیور که خواستگارش بوده به قید وثیقه آزاد شده و برادر شوهر دیگرش همراه همسر برادرشوهرش در زندان به سر می‌برند. از وقتی برادر شوهر زیور آزاد شده، پسر بزرگ زیور ارام ندارد او  به زیور گفته: خواهرم جلوی چشمانم است و من انتقام او و شما را می گیرم. زیور نگران است. نگران فکرهایی که توی سر بچه‌ها می‌گذرد. نگران کنکور پسرش است، نگران اجاره خانه‌ و خرج جراحی‌هایی که هنوز مانده‌اند.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر