ايران همانند بسياري از كشورهاي چند مليتي_
چند مذهبي, تحت تاثير تغييرات شگرف دو دهه
اخير در حال يك دگرديسي هويتي ميباشد. گسترش بيسابقه قوميگرائي تركي در ايران از علائم
اين بحران هويت ملي ميباشد, بحراني كه سراسر تاروپود جامعه را فراگرفته است. جنبش در حال
پيشروي آذربايجان از مهمترين نشانه هاي اين بحران و در عين حال تاثير گذارترين بر آن
نيز ميباشد. بنابراين از آنجائيكه مسئله آذربايجان در حال تبديل شدن به اصلي ترين معضل قومي در ايران ميباشد , آنرا موضوع
اين مقاله قرار داده ام.
در جنبش آذربايجان سه رويكرد ديده ميشوند,
رويكرد دمكراتيك كه خواستهاي فرهنگي_زباني آذربايجانيها را از راههاي دمكراتيك جستجو
ميكند و رسيدن به آنرا در چارچوب پروسه دمكراتيزاسيون ايران ممكن ميداند. رويكرد قومي_ارضي
كه در گام نخست براي تثبيت هويت قومي_ارضي آذربايجان تلاش ميكند ولي بر روي
آينده آذربايجان در چارچوب مرزهاي كنوني
ايران سرمايه گزاري نميكند. رويكرد قومي_مذهبي كه خواستار ادامه اتحاد بر اساس اسلام
شيعي در ايران ميباشد و نوك حمله آن بيشتر متوجه همسايگان غير شيعي مي باشد و پايگاه
اصلي اين رويكرد آذربايجانغربي ميباشد.
قبل از اينكه از نزديك به اين سه رويكرد
بپردازم, بهتر است نظري اجمالي به تاريخ هويت
مشترك شيعي_ ايراني بياندازيم.
فرهنگ شيعه و شيعه گري از زمان تسلط سلسله
حكومتي صفوي تاكنون شالوده هويت ايراني بوده است. دراين چند صد سال بيشتر ساكنان شيعه
مذهب ايران فارغ از تعلق زباني و جغرافيائي و برخلاف ساكنان سني مذهب هميشه خود را
ايراني دانسته اند و ايراني بودن براي آنها
مساوي شيعه بودن بوده است. اگر كه زبان و ادبيات
فارسي يكي ديگر از عناصر اساسي اين هويت شيعي_ايراني بوده , اين امر باعث آن نشده كه صفويان, قاجارها و هزاران حاكم
ريز و درشت ايراني ترك زبان شيعه مذهب خود
را ايراني ندانند بلكه همين ها سالهاي سال تحت نام دفاع از ايران و شيعه با تركهاي
سني مذهب عثماني جنگيدند. در جريان جنگ عليه عراق نيز كه ماهيتي شيعي_ايراني داشت
,تركهاي شيعه ايران به اندازه ديگران داوطلبانه
در آن شركت داشتند. حتي بخش مهمي از نيروهاي بسيجي كه در سالهاي اول انقلاب با اعلام جهاد از
سوي رهبران مذهبي حاكم بر ايران براي سركوب
جنبش كردها( كه تقريبا تنها بخش سني نشين كردستان با آن همراه بود) داوطلبانه عازم كردستان شدند و يا در سركوب سازمانهاي
چپ ايراني فعالانه شركت داشتند, تركهاآذري شيعه بودند. بطوريكه بسياري از ناسيوناليستهاي ترك به اذعان خود در سالهاي جنگ داوطلبانه به جبهه ها رفته و براي دفاع از ايران و اسلام شيعي جنگيده اند.(از
جمله دكتر محمود چهرگاني)
شكست پروژه هويت سازي نژادي آريائي
با روي كار آمدن سلسله پهلوي و تلاش براي
تقويت عنصر فارسي هويت ايراني و تضعيف عناصر غير فارسي, نطفه هاي مقاومت در مقابل اين
هويت تحميلي جديد در بين ساكنان غير فارس ايران بسته شد. پروژه جديد
هويت سازي با تكيه بر هويت تاريخي مشترك آريائي
از همان اول محكوم به شكست بود زيرا با واقعييات جامعه رنگارنگ ايراني جور درنمي آمد.
ساختن هويت مشترك تاريخي و نژادي براي عربها, تركها, كردها, تركمنهاو فارسهاي ساكن
در جغرافياي ايران امري بود ناممكن. اصرار بر اين هويت سازي با توسل به روشهاي مستبدانه و غير دمكراتيك كه لازمه آن انكار و سركوب
تنوعات زباني_فرهنگي موجود در ايران بود, زمينه را فراهم نمود تا اولين جنبشهاي با
رنگ و بوي قومي شكل گيرند. اما اين جنبش در
آذربايجان بخاطر اينكه از حمايت و پايه وسيع توده اي برخوردار نبود هيچگاه نتوانست
حتي با وجود حمايت خارجي و فراهم بودن موقعييت مناسب بين المللي در سالهاي جنگ جهاني
دوم تهديدي جدي براي وحدت ملي ايران بوجود آورد. اكثر نخبگان و روشنفكران آذربايجاني
نيز به جاي تقويت جنبش قومي ترجيح دادند با جنبشهاي سراسري با هويت سراسري ايراني همراه
شوند و در بسياري از موارد اين جنبشها را بنيانگذاري و رهبري كردند. براي نمونه بنيانگذاران بسياري از مهمترين سازمانهاي سياسي
ايران معاصر مانند حزب توده, نهضت آزادي, مجاهدين
خلق و فدائيان خلق ترك تبار بودند. بخش مهمي
از روحانيون نقش آفرين و مسئولين درجه اول نظام كنوني نيز مانند خامنه اي, موسوي تبريزي,
موسوي اردبيلي, مير حسين موسوي, خلخالي و ...از تركهاي آذربايجان بودند. علاوه بر اين
بورژوازي ترك ايران نيز هيچگاه با موانع سياسي و اقتصادي روبرو نبوده است و همانگونه
كه بر همگان آشكار است بخش مهمي ازسرمايه كشور
در دست سرمايه داران ترك تبار بوده و ميباشد و تبريز در چند صد سال اخير بعد از پايتخت
قطب اصلي تجاري_سياسي ايران بوده است. ولي بايد توجه داشت كه هيچكدام از اينها نميتواند
توجيهگر ظلم و ستم فرهنگي_زباني باشد كه در دو دوره سلطنت پهلوي و بعد از استقرار نظام
جديد بر تركان ايران روا رفته است.
با ضعيف شدن نقش مذهب و سازمانهاي
چپ سراسري در ايران, عدم موفقييت كامل پروژه هويت سازي مدرن ايراني(عدم موفقييت
در حل نمودن جامعه ترك ايران در درون اين هويت جديد و ريشه كن ننمودن عناصر زباني_فرهنگي
تركي) و پديد آمدن امكانات فوق العاده زياد
براي رشد ناسيوناليزم قومي در ميان تركهاي آذربايجان در يك دهه اخير شاهد روي آوردن بخش مهمي از نخبگان و فعالين آذربايجاني
به سوي جنبش قومي تركي هستيم. اين فعالين هم شامل نيروهائي ميشوند كه جزو اپوزسيون غالبا چپ خارج كشوري محسوب مي شوند
و همچنين و مهمتر از آن نيروهائي كه در بدنه نظام اسلامي ايران حضور داشته اند و با
توده مردم آذربايجان رابطه تنگاتنگي دارند. بعلت حضورتاريخي آذربايجانيها درهمه عرصه
هاي سياسي, اقتصادي, نظامي و امنيتي ايران اين دسته از ملي گرايان آذربايجاني در همه بخشهاي جامعه حضور فعال دارند( دانشگاهها, بخش اقتصادي, نيروهاي
نظامي و امنيتي). تخمين زده ميشود كه نيمي از جمعييت استانهاي ترك نشين ايران به نحوي
به جنبش آذربايجان سمپاتي دارند. ولي چنين بنظر ميرسد كه تنها اقليتي از تركهاي ساكن
پايتخت به اين جنبش دلبستگي داشته باشند. با ورود تعداد زيادي از جوانان مناطق كم جمعيت
شهري و روستائي آذربايجان به دانشگاهها و موسسات آموزش عالي با استفاده از سهميه هاي
گوناگون, جنبش دانشجوئي قومي تركي نيز قويتر
شده است. بخاطر قوي بودن عناصر فرهنگي_زباني
نزد اين دسته از دانشجويان و درجه پائين انتگراسيون آنان در سيستم اقتصادي و فرهنگي
ايراني , قومي گرائي تركي براي اين دسته از
دانشجويان به نسبت دانشجويان ترك ساكن شهرهاي
بزرگ متعلق به طبقات متوسط از جذ به بيشتري
برخوردار است. در دهه دوم حيات جمهوري اسلامي ما شاهد تصفيه بخش مهمي از روحانيون طراز
اول آذربايجاني از هرم قدرت بوديم (موسوي اردبيلي, موسوي تبريزي, خلخالي, آذري
قمي و ...) و به موازات آن حضور آذربايجانيها بطور سيستماتيك در مديريت كلان كشوري
و در سطوح بالاي فرماندهي نيروهاي نظامي و امنيتي كمرنگتر ميشود. از لحاظاقتصادي نيز
تبريز, مركز آذربايجان ايران نقش پيشتاز صنعتي
خود را از دست داده است و ديگر به مثابه يكي از قطب هاي اصلي اقتصاد كشور به حساب نمي
آيد. شايد اين اقدامات هم تدبيرهائي باشند از جانب جمهوري اسلامي ايران در مقابل رشد
جنبش قومي در ميان تركها تا از وزنه سياسي و اقتصادي آن بكاهد ولي در مقابل به يكي
از عوامل رشد اين جنبش نيز مبدل گشته است.
بحران هويت ملي در ايران بخاطر نبود سيستمي
دمكراتيك كه حقوق پايه اي كليه شهروندان را
تضمين كند و در عمل به آن احترام گذارد, عميقتر مي شود. احساس همبستگي و تعلق ملي فقط در شرايط برابر حقوقي بوجود ميايد
و از پايه هاي مستحكمي برخوردار ميگردد. تا زمانيكه همه افراد جامعه خود را شهروندان
درجه يك و برابر حقوق نبينند و از حقوق پايه اي دمكراتيك خود برخوردار نباشند و اين
احساس در اعماق روح و ذهن آنها بوجود بيايد
كه به خاطر تعلق قومي, زباني, فرهنگي و مذهبي متفاوت خود, رفتار حاكمان با آنها
متفاوت و تبعيض آميز ميباشد, احساس وفاداري كشوري و ملي هم كمرنگتر مي شود و تدريجا
احساس تعلق ملي جديد جانشين آن ميشود.
رويكرد دمكراتيك
طرفداران رويكرد دمكراتيك در جنبش ملي آذربايجان
اگرچه در خود ايران و آذربايجان داراي پايگاهي قوي مي باشند ولي سيماي بيروني آن ضعيف
ميباشد, يعني سخنگويان و تريبونهاي عمومي و فعالي را ندارند. پايگاه اصلي اين رويكرد
را تحصيل كردگان شهري و بخش مدرن بورژوازي آذربايجان در ايران و خارج كشور تشكيل ميدهند,
يعني آن بخش از جامعه آذري ايران كه در سيستم اداري, سياسي و اقتصادي مدرن ايران انتگره
شده ولي در فرهنگ حاكم كه زبان فارسي محور
آنرا تشكيل ميدهد حل نشده اند و خصوصيات زباني, فرهنگي خود را حفظ كرده اند. بخش مهمي
از فعالين سياسي ترك تبار كه در 50 سال اخير در سازمانهاي سياسي عموما چپ ايران فعالييت
داشته اند نيز عموما از اين رويكرد حمايت ميكنند. اين طيف اصولا به راه حلهاي خارج
از چارچوب ايران نمي انديشند و خواسته هاي آنان بيشتر مسائل زباني و فرهنگي ميباشد
و بر اين باورند كه در مسير دمكراتيزه و غير متمركز شدن ساخت قدرت در ايران و تقويت فرهنگ دمكراتيك اين
مسائل قابل حل هستند. براي اين دسته از فعالين جنبش آذربايجان مسائلي همانند دمكراسي,
حقوق شهروندي, رشد سياسي و اقتصادي جامعه ايران به اندازه مسائل و خواسته هاي قومي
مهم ميباشند. حداكثر خواست طرفداران اين طيف تشكيل يك جمهوري فدرال غير قومي در ايران ميباشد. يكي از خصوصيات بارز اين جنبش دمكراتيك
پرهيز از ايجاد تنش و درگيريهاي قومي و مذهبي
در ايران ميباشد و بر روابط حسنه و دوستانه با ديگر مليتها و اقوام ساكن ايران تاكيد
مي كنند.
جناح دمكرات جنبش آذربايجان خود را بخشي
از جنبش دمكراسي طلب سراسري ميداند و كسب حقوق پايه اي آذربايجانيها را در چارچوب ايراني
دمكراتيك و غيرمتمركز ممكن ميداند و خواهان آن است كه جنبش ملي آذربايجان هم سو باشد با جنبش دمكراتيك سراسري براي استقرار سيستمي دمكراتيك و تكثر گرا در ايران.
رشد و تقويت اين رويكرد به عوامل گونگوني بستگي دارد. مهمترين عامل اما تضعيف جبهه
طرفداران سياست انكار و سركوب تفاوتهاي زباني, فرهنگي و مذهبي موجود در جامعه ايران
و مدافعين ادامه وضع موجود ميباشند. از آنجائيكه قدرت سياسي در ايران در دست نيروهاي
استبدادي و غيردمكراتيك ميباشد و اين نيروها ظرفييت حل مسائلي كه با حقوق دمكراتيك
و انساني پايه اي مردم مرتبط هستند را ندارد,
لذا انتظار پيشرفت هاي قابل توجه در شرايط كنوني نمي رود. تشديد سياست تبعيض آميز زباني
و فرهنگي و ادامه تمركز شديد قدرت در مركز
بستر مناسبي براي رشد تمايلات جدائي خواهانه را بوجود مياورد . نيروهاي دست راستي ناسيوناليست فارسي_ايراني خارج حاكمييت نيز با سيستم فكري غيردمكراتيك
و شوينيستي, خود به باز توليد و رشد ناسيوناليزم قومگرايانه و جدائي خواهانه تركي كمك
ميكنند. در صورت ادامه حاكمييت سياسي, تبليغاتي و رواني اين دو طيف, يعني در صورت ادامه
و طولاني تر شدن وضع موجود, بخش دمكرات جنبش آذربايجان روز به روز تضعيف خواهد گشت.
رويكرد قومي_ارضي
طرفداران اين طيف ديدگاهي ناسيوناليستي
مبتني بر خاك و قومييت را دارند, فعالتر هستند
و تريبونهاي بيشتري در اختيار دارند.اصالت خاك و قوم هسته تفكر و سياست آنها را تشكيل
مي دهد. با اينكه تعداد زيادي از اشخاص و جرياناتي كه ميشود در اين طيف جاي داد از
جدائي از ايران سخن نمي رانند ولي با كمي دقت در نوشته ها و تحليلهاي آنان ميشود به
آساني ديد كه بيشتر آنان به آينده ئي و سرنوشتي
سواي ديگر ايرانيان مي انديشند. اين رويكرد بشدت متاثر از تفكرات تركي گرائي است كه
مباني آن درسالهاي پاياني عمر امپراتوري عثماني
توسط جريانات و محافل ناسيوناليست غرب گراي ترك مشهور به «تركهاي جوان» در استانبول و متروپولهاي اروپائي ريخته شد و به
سرعت طرفداران زيادي هم در مناطق تحت كنترل دولت عثماني و هم در سرزمينهاي ترك نشين
قفقاز پيدا كرد و تاكنون همانند جوهر فكري
جنبشهاي تركي گرا در قفقاز, آسياي ميانه, عراق و بالكان عمل نموده است. با سقوط امپراتوري عثماني, قدرت سياسي به دست اين
دسته از ناسيوناليستهاي غرب گراي ترك برهبري
مصطفي كمال آتاتورك افتاد واز آن به بعد اين
نوع تفكر تبديل به ايدئولوژي رسمي جمهوري نوپاي
تركيه گشت و سياست حمايت از تركهاي جهان به شكل آشكار يا پنهان به سياست رسمي
دولت تركيه تبديل گشت. در صحنه سياسي تركيه بعد از جنگ جهاني دوم, ناسيوناليزم
افراطي ترك و پان توركيزم توسط دو گرايش راست
و چپ نمايندگي شده است. جريان راست با تمايلات اسلامي_سني حنفي كه به «گرگهاي خاكستري»
معروف ميباشند در قالب انجمنهاي «اولكجو اوجاكلري» و احزابي مانند حزب حركت ملي كه
به تقديس ايئولوژي فاشيسم ميپردازند فعالييت مي كنند. گرايش چپ نيز عمدتا توسط سياستمدار كهنه كار تركيه, بولنت اجويت و حزب وي يعني چپ دمكراتيك و محافل و جريانات نزديك به آن
نمايندگي ميشود.
ناسيوناليستهاي افراطي ترك تفسير خاص خود
را از تاريخ دارند. بنابر اين تفسير اروپائيان, اعراب, ارمني ها, ايراني ها و كردها
هميشه در طول تاريخ عليه موجوديت تركها توطئه و دسيسه چيده اند و در حق تركها ظلم كرده و جنايتها آفريده اند.بنابر اين «ترك به غير از
ترك دوستي ندارد» و تركها تنها در سايه وحدت و حمايت از يكديگر ميتوانند بر دشمنان
غلبه كنند و همه سرزمين هاي متعلق به ترك ها را آزاد كنند. حزب حركت ملي و انجمنهاي
ايدآليست(اولكوجو اوجاكلري) در 40 سال اخير كنترل اكثر نهادهاي دولتي و غير دولتي مرتبط
با ترك هاي خارج از تركيه را در دست داشته اند. بسياري از كادرهاي جريانات و جنبش هاي
ناسيوناليستي در اسياي ميانه, قفقاز, بالكان, عراق و اخيرا در ايران از اين حزب تغذيه
كرده اند و باورها و ايده هاي اين حزب راهنماي عمل آنان بوده است.همه اين جريانات كم
و بيش از استراتژي «اتحاد همه تركها» پيروي مي كنند و مبارزه خود را از طريق تشديد
نفرت قومي_مذهبي عليه همسايگان غيرترك و غيرمسلمان
به پيش ميبرند.
آلپ ارسلان توركش رهبر پرآوازه اين حزب كه چند سال پيش فوت كرد لقب
«باش بوخ» را داشت و همه ناسيوناليستهاي ترك و پان تركيستها به وي همانند رهبر معنوي
خود مي نگريستند. دكتر محمود چهرگاني از رهبران ناسيوناليست ترك در ايران نيز بنابه
گزارش هفته نامه «صداي اروميه» در سفر اخير خود به تركيه جهت اداي احترام بر سر مزار آلپ ارسلان توركش حاضر شده است. درادامه همين گزارش هفته نامه مذبور در رابطه با حضور دكتر
چهرگاني در تركيه آمده است« شركت در مراسم پرشكوه «توركچولوگ گوني»(روز تركي گرائي),
در اين مراسم كه معاون اول نخست وزير تركيه جناب آقاي دولت باغچالي (رهبر كنوني حزب
حركت ملي) نيز شركت كرده بودند, به 15 نفر از انديشمندان و فعاليين سياسي نشان توركچولوگ(تركي
گرائي) اعطا شد كه دكتر چهرگاني نيز يكي از دريافت كنندگان اين نشان بود».
اهداف كوتاه مدت ناسيوناليستهاي تركي گرا
در ايران
تثبيت هويت قومي_ارضي از طريق تقويت حس تركي گرائي در مقابل حس ايراني
گرائي و تلاش براي تثبيت و مشروعييت بخشيدن به نقشه جغرافيائي سياسي«آذربايجان جنوبي»
و آماده نمودن زمينه لازم براي يك «فرصت تاريخي
مناسب».
محور و هسته فعالييت اين دسته ايجاد جو
رواني است و ارائه تصويري كه گويافارسها, گيلكها و كردها دشمنان ترك ها هستند و در صدد «تغيير تركيب جميعيتي آذربايجان» ميباشند.
فعالييت و تبليغات اين گروه بنوبه خود به تقويت ديدگاه غير دمكراتيك, مستبدانه و شوينيستي
حاكم كمك ميكند و با تقسيم رواني جامعه به
دو گروه «دشمن» هر دو گروه راست و افراطي ايراني گرا و ترك گرا تقويت مي شوند, بهمين
خاطر هر دو گروه به تشديد اين جو ايجاد شده ميپردازند.
اين رويكرد خود شامل طيفهاي گوناگوني مي
باشد و گروههاي آشكارا پان تركيست, طرفداران
تشكيل آذربايجاني مستقل, فدراليستهاي قومي و افراد و جرياناتي كه در سازمانهاي سياسي
ايراني و نهادهاي حكومتي و نظامي حضور دارند ولي داراي گرايشات شديد قومي_ارضي ميباشند
را در بر ميگيرد و عملكرد و تبليغات آنان به تقويت دشمني ملي و جنگ بر سر خاك ياري
ميرساند. جريانات طرفدار دكتر محمود چهرگاني
و بيشتر كسانيكه تحت عنوان « كنگره جهاني آذربايجانيها» فعالييت ميكنند هسته اين رويكرد
را تشكيل ميدهند.
براي اينكه جوهر تفكر اين طيف را بشناسيم به تبليغات و شيوه برخورد آنان با «مسئله» استان
آذربايجانغربي و اروميه ميپردازم. چند سالي
است كه ناسيوناليستهاي ترك در ايران به انحاء مختلف نگراني خود را از «تغيير تركيب
جمعيتي» بخشي از آذربايجان اعلام ميدارند و خواهان جلوگيري از اين امر ميباشند. اولين
بار دهها تن از روشنفكران, نمايندگان مجلس و نهادها و انجمنهاي مدني و فرهنگي ترك ايران در نامه اي كه براي خاتمي نوشتند از وي خواستند كه تمهيدات لازم را
بكار گيرد تا از«تحميل قره باغي ديگر بر پيكر آذربايجان» جلوگيري نمايند. آنها ضمن
توهين و بي احترامي به شهروندان ايراني همسايه خود از مقامات دولتي ميخواهند كه جلوي
«زاد و ولدهاي بي حد و حصر و مهاجرت هاي بي
رويه» كردها را بگيرند. در اينجا متن اين بخش از نامه را مياورم« 7_ هشدار به مقامات
سياسي كشور در مورد اينكه امروز عده اي از نژادگرايان و آشوب طلبان قومي خاص با تاسي
به اسلاف خود مي خواهند در منطقه آذربايجان غربي معضل قره باغي ديگر را متحمل آذربايجان
نمايند و در اين گوشه از خاك عزيز كشورمان نحوست و شومي چندين دهه قبل پدرانشان را
تكرار نمايند, كه زادوولدهاي بي حد و حصر و مهاجرت هاي بي رويه و نيز ادعاهاي كذب و
بي پايه و اساس يكي از نمايندگان مجلس و چند
نويسنده ديگر كه دولت بايد براي آن تدابيري را اتخاذ نمايند شاهد اين ادعاي ماست»
دكتر محمود چهرگاني از امضا كنندگان اين
نامه خود در گزارشي كه در امريكا منتشر نموده است با افتخار اعلام ميكند كه تركها هفت
ميليون از جمعييت تهران را تشكيل ميدهند و احمد رضا حكيمي پور از ديگر امضا كنند گان
اين نامه خود عضو شوراي شهر تهران ميباشد.
بهزاد كريمي از رهبران ترك تبار سازمان
فدائيان خلق «اكثريت» نيز كه ظاهرا از حل دمكراتيك مسئله اذربايجان طرفداري ميكند در
گزارشي به كنگره ششم سازمان فدائيان خلق«اكثريت» تحت عنوان «برخي ملاحظات پيرامون حركت
ملي آذربايجان» از توطئه مشترك دولت جمهوري اسلامي و حزب پ.ك.ك براي «تغيير تركيب جمعيتي
غرب آذربايجان» و«ايجاد ديواري گوشتي از كردهاي
منطقه بين ايران و تركيه» خبر ميدهد. اين عضو
ارشد فدائيان كه به نظر ميرسد رهبري لوبي ناسيوناليستهاي
ترك را در درون بزرگترين سازمان سياسي چپ ايران در دست داشته باشد در اين گزارش آورده
است«جمهوري اسلامي ايران...سياست بهم زدن توازن جمعييت در نوار مرزي به سود كردها را
برگزيده و با هدف برپاكردن يك ديوار گوشتي در برابر تركيه, قصد ايجاد استان كردنشين
جديدي به نام «مكريان» در اين منطقه را دارد. اجراي اين سياست بر عهده قرارگاه حمزه
محل استقرار سپاه پاسداران در شمال غرب كشور قرار گرفته و حزب پ.ك.ك كه در تحقق اين
سياست قوياً ذينفع است, با ايفا نقش دستياري سپاه, در پياده شدن اين نقش, فعالانه حضور
دارد.»
آقاي بهزاد كريمي بدون دقت در اين امر كه
منطقه مكريان كه شامل شهرهاي كردنشين مهاباد, بوكان, سردشت و ...ميشود, اصلا با تركيه
هم مرز نيست بلكه با عراق هم مرز ميباشد و منطقه اي است كه جمهوري كرد مهاباد برهبري قاضي محمد در اوان
جنگ دوم جهاني در آن تشكيل شد, اشكار مي سازد كه ادعاهاي ايشان از اساس بدون پايه بوده و تنها تكرار تبليغات ناسيوناليست هاي افراطي
ميباشد كه زمينه سازي پاكسازي قومي را در «آذربايجان جنوبي» مي چينند. و اين امر بر
همه آشكار هست كه هموطنان ترك ما هيچگاه در مناطق كوهستاني مرزي ايران و تركيه زندگي
نكرده اند ودر اين مناطق هميشه هموطنان كرد زندگي كرده اند. كساني كه كوچكترين اطلاعاتي راجع به استان آذربايجان
غربي داشته باشند ميدانند كه رژيم جمهوري اسلامي هميشه تمام قدرت منطقه را به عوامل
محلي خود يعني افرادي مثل ملا حسني نماينده تام الاختيار ولي فقيه داده است و در بيشتر
موارد با كردهاي ساكن اين استان كشور مثل شهروندان درجه سوم برخورد شده است و ميشود. عبدالرحمن قاسملو از كردهاي
اروميه و رهبر سابق حزب دمكرات كردستان ايران در اوايل انقلاب با راي اكثر ساكنين استان
آذربايجانغربي براي نمايندگي در مجلس خبرگان
قانون اساسي انتخاب شد ولي هرگز به وي اين اجازه داده نشد كه پا به مجلس مذكور بگذارد.در
رابطه با مسئله مهاجرت روستائيان به شهرها هم اين امري بسيار طبيعي ميباشد كه هموطنان
كرد ساكن روستاها و شهرهاي اين استان به مركز استان يعني اروميه مهاجرت كنند, براي
اينكه امكانات زندگي و كار در مراكز استانها و در درجه بالاتر در پايتخت بيشتر ميباشد.
آقاي بهزاد كريمي و ديگر ناسيوناليستهاي ترك
كه خود به كشورهائي هزاران كيلومتر دور از سرزمين مادري شان مهاجرت كرده اند,و
در كشور جديدشان آزادند در هر كجاي آن بخواهند زندگي كنند, چگونه اين اجازه را به خود
ميدهند با حق زندگي و كاركردن شهروندان ايراني
غير ترك در يكي از شهرهاي ايران مخالفت كنند؟ آيا به اين ترتيب بايد شهروندان فارس
ايران از تغيير تركيب جمعيتي تهران جلوگيري نمايند؟ حجت ااسلام حسني امام جمعه شيعيان
اروميه و نماينده ولي فقيه در استان آذربايجانغربي كه از سردمداران ناسيوناليزم قومي_مذهبي
آذربايجانيها نيز ميباشد بارها در خطبه هاي نماز جمعه تاكيد كرده است كه
«اروميه شهر شيعه هاست و شيعه خواهد ماند». بنابه گزارش روزنامه صبح امروز حسني در
خطبه جمعه 7 اسفند 1378 در رابطه با نتايج
انتخا بات مجلس ششم كه درآن يك شهروند كرد از طرف اكثريت اهالي اروميه براي نمايندگي
انتخاب شد گفت« حسني آراي اروميه را قلابي, حزبي و ائتلافي خواند و افزود: براي حزب
اسلام و قرآن و شيعه مطرح نيست, براي حزب دين و مذهب مهم نيست.آدم حزبي سر امام صادق
را مي برد تا حرفش را به كرسي بنشاند! فهميديد؟ يا نه؟ وي گفت من دلايل فراواني دارم
هر كس بخواهد مرا محاكمه كند دولت و ملت و دادگاه ويژه روحانيت و ملت و دادگاههاي دنيا
بخواهند محاكمه ام كنند من حاضرم و هيچ باكي هم ندارم! اروميه را سالها اسماعيل اقا(معروف
به سميتقو از رهبران ايل كرد شكاك در اروميه در سالهاي جنگ جهاني اول) و ديگران غارت
كردند و مثل گاو دسته دسته آدم كشتند اما اينجا شيعه ماند»
رويكرد قومي_مذهبي
اين گروه در ميان قشرهاي سنتي و مذهبي شيعي
آذربايجان پايگاه دارد وخود را بخشي ازجامعه
شيعي ميداند و در چارچوب اين جامعه ميخواهد از حقوق برابر با برادران مذهبي خود در
ديگر مناطق ايران برخوردار باشد و همچون گذشته قدرت تام و كمال محلي دراستان آذربايجان
غربي در اختيار آنان باشد. قدرت بي چون و چرائي كه اين دسته از زمان تشكيل حكومت صفويه
تاكنون در اين منطقه از آن برخوردار بوده اند و از طرف حكومت هاي وقت ايران از آن حمايت
مي شده است. شاهان صفوي براي سركوب اهالي غير شيعه و دفاع از مرزهاي ايران آنزمان در
مقابل حملات عثماني هاي سني مذهب, طوايف قزلباش افشار را به اين منطقه كوچانيدند. احمد
كاويانپور سرهنگ بازنشسته ارتش و نويسنده كتاب
«تاريخ اروميه» كه خود از ناسيوناليستهاي قومي_مذهبي و از طرفداران پروپاقرص ملا حسني
ميباشد در اين باره مي نويسد« شاه عباس كبير پس از آنكه عثمانيها را از خاك ايران بيرون
راند, جهت جلوگيري از حملات مجدد آنان و شورش بعضي از طوايف كرد كه از طرف عثماني ها
تحريك مي شدند در صدد برآمد طوايفي را كه شايسته مرزداري باشند در بخش غربي كشور مستقر
سازد. بدين منظور كلب علي سلطان ايمانلوي افشار را احضار نموده به لقب خاني و رياست
كل ايل افشار كه در ابيورد خراسان متوطن بودند منصوب و دستور داد كه ايل افشار با تمام
امكانات خود حركت كرده در جلگه اروميه متوطن گردند.»
نماد و سخنگوي اصلي اين رويكرد حجت الاسلام
حسني امام جمعه اروميه مي باشد. اين گروه از طرف جناح راست رژيم حمايت همه جانبه مي
شود. آنها با زنده نگهداشتن و تشديد اختلافات مذهبي_قومي در منطقه با قبول نكردن غير شيعه ها و غير تركها بعنوان شهروندان
متساوي الحقوق در منطقه و مخصوصا در شهرهاي مختلط استان به حيات خود ادامه ميدهند.
خشم و ناراحتي آنان از بخشي از مقامات منتسب به جناح اصلاح طلب اين است كه چرا همچو هميشه به شهروندان
كرد به چشم دشمنان ايران و شيعه نمي نگرند. اكثر شهروندان اروميه خود بهتر از همه از
تفكر و سياست اين گروه ناراضي هستند, بطوريكه در انتخابات مجلس ششم كانديداهاي مورد
حمايت اين گروه كمترين راي را گرفتند و عليرغم تبليغات و دشمني هاي اين گروه اكثر اهالي
ترك و كرد , شيعه و سني به كانديداي مورد نظر خود دكتر كريم فتاح پور كه كرد تبار و
سني مذهب ميباشد راي دادند و وي را بعنوان نماينده اول شهر اروميه به مجلس فرستادند.
براي اينكه با ديد و نگرش اين طيف بهتر آشنا شويم, باز هم نقل قولي از سرهنگ احمد كاويانپور
يكي از نظريه پردازان اين طيف را در آنجا مياورم كه ايشان در كتاب «تاريخ اروميه» كه
در سال 1378 منتشر شده است, چگونه به معرفي منطقه اي كردنشين در سمت جنوب غربي شهر
اروميه ميپردازد«در سمت غربي اروميه سرزميني است كه در دامنه جبال (زاگرس) قرار گرفته
و تا آنجائي كه تاريخ به ياد دارد اين سرزمين مايه خير و بركت نبوده و همانا از خون
جوانان ميهن در دشت و دمن لاله مي رويد. اين نقطه خاك مرگ آور را گذشتگان(مرگور) نام
نهاده و تا به امروز اين اسم بر روي آن ناحيه چون بوم سايه افكنده است»
كوتاه سخن
جنبش آذربايجان و روشنفكران آذري بر سريك دوراهي تاريخي ايستاده اند و اگر نيروهاي دمكرات,
آزاديخواه و مترقي ترك در ايران به تقويت و
متشكل نمودن صفوف خود نپردازند و در پيوندي دمكراتيك با ديگر نيروهاي دمكرات در ايران
براي برقراري نظامي دمكراتيك و تكثرگرا و حل دمكراتيك مسئله ملي در ايران تلاش نكنند
و ابتكار مسئله ملي آذربايجان را به دست نيروهاي افراطي قومي دهند, شاهد حوادثي ناگوار
در آينده خواهيم بود, حوادثي كه به نفع هيچ كس و گروهي نخواهد بود. سناريوئي كه در
آن به جاي همگرائي و نزديكي بيشتر بر اساس احترام متقابل و بكارگيري راهكارهاي دمكراتيك
و مدني براي حل و فصل مسائل و در نهايت دمكراتيزه كردن جامعه چند فرهنگي_چند مليتي
ايران شاهد تقويت دو جبهه انكار موجوديييت رنگارنگي فرهنگي_زباني از يك سو و جدائي خواهي ملي_قومي ازسوي ديگر و در
نتيجه آن جنگ و جدالهاي قومي_مذهبي در سرتاسر پهنه ايران خواهيم بود. در يك سو مدافعين
انكار چند فرهنگي و چند مليتي بودن جامعه ايران(از سلطنت طلبان دست راستي گرفته تا
جريانات شيعي_ايراني حاكم و جريانات بظاهر
چپ مانند گروه كمونيزم كارگري) كه براي يكرنگي و يك فرهنگي كردن جامعه ايران و نظامي متمركز و بدون تحمل تلاش مي كنند و در طرف
مقابل آن رشد گرايشات افراطي جدائي خواهانه از هر سو و گوشه و كنار كشور. در شرايط
خاص ايران همچو آينده اي همه را با خود به قعر خواهد برد.
بي شك وظيفه همه كسان و جرياناتي كه براي
تشكيل جبهه اي متشكل از نيروهاي دمكرات و جمهوري خواه مبارزه ميكنند ميباشد كه از نيروهاي دمكرات دردرون صفوف جنبش ها و حركت هاي ملي در مناطق مختلف كشور
حمايت كنند و اين حمايت تنها از طريق ارائه برنامه اي مشخص براي حل دمكراتيك مسائل
قومي_فرهنگي در ايران دمكراتيك آينده ممكن ميباشد و تنها ارائه چنين برنامه اي هم كفايت
نمي كند بلكه بايد براي پذيرش اين برنامه در نزد افكار عمومي در ايران تلاش مداوم نمود.
مسكوت گذاشتن اين مسئله تنها و تنها به عميق
تر شدن بحران و حاكم شدن گرايشات و رويكردهاي غير دمكراتيك و افراطي بر اينگونه جنبشها
در مناطق مختلف قومي_زباني ايران خواهد انجاميد چرا كه اگر نيروهاي دمكرات ايراني
نتوانند اين احساس را در قلوب و اذهان مردم مناطق قومي_زباني كشور بوجودآورند
كه عملا طرفدار استقرار سيستمي عادلانه, دمكراتيك و غير متمركزي هستند كه در آن كليه
آحاد مردم از حقوق سياسي, دمكراتيك و فرهنگي_زباني خود برخوردار خواهند گشت و برنامه روشني براي حل اين مسائل ارائه ندهند, نيروهاي دمكرات و مترقي درون اين جنبشها
از تكيه گاه اساسي خود محروم خواهند گشت و اميد به كسب اين حقوق از راههاي دمكراتيك
و صلح جويانه را از دست خواهند داد و تعادل رواني بسود نيروهاي قوم گرا تغيير خواهد
كرد و بهمين خاطر نيروهاي دمكرات و آزاديخواه ايران بايد در همه مراحل و درمتن اين مبارزه نيز عملا نشان دهند كه تكثر
قومي, زباني, مذهبي در ايران را برسمييت مي شناسند و طرح اين خواسته ها را در دستور
روزانه مبارزاتي خود قرار دهند.وگرنه فردا
بسيار دير خواهد بود.
28 نوامبر 2002
nozhatzadeh@hotmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر