سقفهای فروریخته،
چشمهها و نهرهای خشکیده و کوچههایی که سالهاست صدای پای کسی در آنها طنین نینداخته
تصویر دست کم ۳۴ هزار روستای ایران است و کارشناسان «خشکسالی مدیریتی» را مقصر میدانند.
چاههای لبریز از
خاک، سقفهای فروریخته، چشمهها و نهرهای خشکیده و کوچههایی که سالهاست صدای پای
کسی در میان دیوارهای نیمهجانش طنین نینداخته است. اینها نه جملاتی از داستانی تلخ،
که تصویر آشنای بسیاری از روستاهای فلات مرکزی ایران است. قلعههای بزرگ و کاروانسراهای
متعدد و وسیع در قلب بیابانهای امروز نشانگر حضور تمدن پررونق در گذشته دور است و
باغهایی که سالهاست بر تن سوختهی درختانش برگی نروییده، یادآور حضور آب و سایهساری
دلچسب در روزهای نه چندان دور.
در برهوتترین کویر
ایران، در چاله مرکزی لوت، آثار شهر باستانی «خبیص» نشان میدهد اینجا زمانی شرایطی
مناسب برای تشکیل تمدنی بزرگ فراهم بوده و در سفرنامه ناصرخسرو میتوان خواند که
۷۰۰ سال پیش از ۶ فرسخی کرمان جنگل بوده و امروز بیابان شده است.
ابوالفضل رضوی معاون
توسعه روستایی و مناطق محروم معاون اول رئیس جمهوری از تخلیه بیش از ۳۴ هزار روستای
کشور از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۹۳ به دلایل مختلف به ویژه به دلیل مشکل کم آبی خبر داده و کارشناسان
و مسئولان از دلایل و پیشینه مهاجرت ساکنان فلات مرکزی ایران سخن میگویند.
مهاجرت اکولوژیک ساکنان
فلات مرکزی به کوهها/ جنگل هیرکانی مثل اسفنج آب را ذخیره میکند
معاون امور جنگل سازمان
جنگلها و مراتع کشور در گفتگو با مهر تاکید میکند: به دلیل گرم شدن هوا و تغییرات
اقلیمی جهان و همچنین حفر غیرکارشناسی تعداد زیادی چاه در فلات مرکزی، مهاجرت اکولوژیک
به شمال ایران و شمال زاگرس اتفاق افتاده است و همین مسئله باعث شده که برای حفظ سطح
ایستابی فعلی تلاش برای نگهداری پوشش زاگرس و البرز بیشتر موردتوجه قرار بگیرد.
عباسعلی نوبخت تصریح
میکند: با توجه به مشکلات آبخوانداری که در کشور وجود دارد مردم در برخی شهرهای فلات
مرکزی ایران در سال ۹۵ با کمبود آب مواجه بودند.
مجری پروژه مدیریت
چندمنظوره هیرکانی توضیح میدهد: در ایران ۵ ناحیه رویشی وجود دارد و ناحیه رویشی هیرکانی
و زاگرس آب کشور را تأمین میکنند و نزدیک به ۴۰ درصد از آب کشور به زاگرس مدیون است.
هر هکتار جنگل در شمال کشور این توانمندی را دارد که بین ۵۰۰ تا ۲۵۰۰ هزار مترمکعب
آب در درون خود ذخیره کند و اگر سطح جنگلهای کشور همچنان یکمیلیون و ۹۳۴ هزار هکتار
باشد، دو میلیارد و ۹۰۱ میلیون متر مکعب آب در سال ذخیره و رها خواهد شد.
نوبخت با اشاره به
رویکرد جدید این سازمان به محصولات فرعی جنگل، اضافه میکند: درواقع این رویکرد به
وجود آمده که سایر فرآوردههای جنگل موردتوجه قرار بگیرند. هر درخت تا زمانی که حیات
دارد دو و نیم میلیون تن اکسیژن تولید میکند و هر هکتار جنگل ۶۸ تن گردوغبار را در
درون خود جذب میکند.
مجری پروژه مدیریت
چندمنظوره هیرکانی با اعلام این که هر هکتار جنگل اکسیژن موردنیاز ده نفر را تأمین
میکند و بر این اساس جنگلهای شمال اکسیژن ۱۹ میلیون و سی و چهار هزار نفر را تولید
میکند هشدار میدهد: اگر درخت از جنگل خارج شود، میزان جذب گردوغبار و تولید اکسیژن
از دست خواهد رفت؛ بنابراین حفظ این پوشش اهمیت دارد و مهمترین مسئله برای حفظ این
پوشش همان مسائل مرتبط با آبخوانداری است که نیمی از جمعیت ایران در قسمت شمالی و
جنوبی البرز زندگی میکنند. برای حفظ این پوشش باید تمام عناصری که در این حوزه زندگی
میکنند را دید.
پایان منابع طبیعی
به معنای پایان راه یک تمدن است
اسماعیل کهرم، بوم
شناس، فعال محیط زیست و مشاور رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در امور محیط طبیعی ضمن
تاکید بر اثرات اتمام منابع طبیعی طی تاریخ به مهر میگوید: از قدیمالایام این طور
بوده که مردم یک محل وقتی که منابع طبیعی آن محل را تمام میکنند مجبور میشوند که
از آن منطقه بروند. در هندوستان نمونهای داریم به نام «موهنجو دارو». این شهری بسیار
بسیار پیشرفته بوده به طوری که سیستم اگو داشته و هزاران نفر در آن زندگی میکردهاند
و محل سوزانیدن اجسادی داشته و بعد یک مرتبه انگار در برههای از زمان مردم از آن میروند
و ساختمانهای به نسبت آن زمان مدرن، یکمرتبه بیمردم میشوند.
کهرم تصریح میکند:
پژوهشها نشان داد این مردم جنگلی در اطرافشان داشتهاند که از آن برای انواع مصارف
استفاده میبردهاند. آتش آشپزخانه را از آن فراهم میکردهاند و ساختمانها و سقفها
را از چوب میساختهاند و خلاصه برداشت بینهایت از این منابع را شروع میکنند. فاصله
موهنجو دارو از این جنگل بیشتر و بیشتر میشده و بعد به جایی میرسد که این جنگل تحلیل
میرود و این بیچارهها مجبور بودهاند چندین روز راه بروند تا چوب فراهم کنند و این
مساله باعث شد که اصلا موهنجا دارو را ترک کنند و به جایی در نزدیکی منابع چوب بروند
و آنجا را هم ویران کنند و در نتیجه خودشان هم منقرض شوند!
وی نمونه بارز وابستگی
انسان به منابع طبیعی در دنیای امروز را مثال میزند و میگوید: الان نمونه خیلی بارز
این موضوع مردم لَپ هستند که در شمال اسکاندیناوی زندگی میکنند و به زیستگاهشان لپلند
یا سرزمین لپ میگویند. اینها یک عده آدم هستند که با گوزنها حرکت میکنند و حدود
۳۰ هزار نفر هستند و تمام زندگیشان از گوزنها تامین میشود و با گوزنها ییلاق و
قشلاق میکنند. بر اساس یک قاعده هر خانواده میتواند تعداد مشخصی گوزن شکار کند و
گوشتش را بخورد و از پوستش برای خود بالاپوش درست کند و اینها سالهای سال است که
این کار را میکنند. این یعنی آدمها به اشکال مختلف به منابع طبیعی خود وابستگی دارند
و وقتی این منابع طبیعی از بین برود آدمها هم از بین خواهند رفت یا مجبور خواهند شد
مهاجرت کنند و به جای دیگر بروند.
کهرم با اشاره به
پیشینه این موضوع در ایران اضافه میکند: علیالظاهر در غرب ایران نیز چنین اتفاقی
افتاده است. یعنی اولین ساکنان این مناطق غربی که الان نقشهایی که در کوه حفر کردهاند
هنوز هست، در آغاز با دیدن تعداد زیاد قوچ و میش و آهو و کل و بز در کوهها شدیدا تحت
تاثیر قرار گرفتند، آنجا خانه ساختند و زندگی کردند ولی به تدریج خودشان تیشه به ریشه
خودشان زدند و این منابع را از بین بردند و مجبور شدند تکه تکه شوند. اکنون نیز که
مهاجرت از فلات مرکزی اتفاق افتاده به معنای آن است که جمعیت زیاد شده است و دیگر منبع
طبیعی، هرچه که بوده، کافی نیست و بنابراین قسمتی از این جمعیت جدا شده و به ناچار
میروند.
علل مهاجرت روستاییان
نه طبیعت که خشکسالی مدیریتی است
محمد درویش، مدیرکل
دفتر مشارکت های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست، در گفتگو با مهر تاکید میکند: مساله
مهاجرت و به خصوص متروکه شدن روستاها قدمت نسبتا زیادی در ایران دارد اما آمارهایی
که همین چندی پیش معاون توسعه روستایی رئیس جمهور مبنی بر خالی شدن ۳۴ هزار روستا در
۶۰ سال ارائه کرد، تکان دهنده بود.
درویش در تشریح دلایل
خالی شدن روستاهای ایران میگوید: بخشی از این دلایل به جذابیتهایی که در شهرها به
وجود آمده بر میگردد و بخش دیگر به این که در روستاها، اقتصاد جواب نمیدهد و ما هم
اشتباه راهبردی کردیم و فکر کردیم اگر امکانات را به روستا ببریم مردم در روستا میمانند.
پول خرج کردیم، جادهها را آسفالت کردیم و لولهکشی آب بردیم و برق و تلفن بردیم اما
در واقع روستاها به یک سکونتگاه ییلاقی برای برخی شهرها تبدیل شد و روستاها ماهیت خود
که یک مرکز تولیدکننده بودند را از دست دادند.
وی تاکید میکند:
به جای این هزینهها اگر شرایطی را فراهم میکردیم تا همچنان اقتصاد روستاها میتوانست
به صورت پویا و پایدار دوام داشته باشد، اگر به سمت بهبود نرمافزاری بخش کشاورزی میرفتیم
و روشهایی را به روستاییان یاد میدادیم تا با انرژی کمتر بتوانند تولید بیشتری داشته
باشند و به سمت استحصال انرژی خورشیدی و بادی و همچنین افزایش تولید در واحد سطح بروند،
یا اگر به جای آن که به کشاورز نمونه، خودرو هدیه بدهیم، فرزاندانشان را به بهترین
دانشگاهها میفرستادیم یا خودشان را در دورههای بازآموزی شرکت میدادیم، شاید این
وضعیت اتفاق نمیافتاد.
راهسازی و سدسازی
مصداق خشکسالی مدیریتی بود
مدیرکل دفتر مشارکت
های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست عامل دیگر تخلیه روستاها را اینگونه تشریح میکند:
یک عامل دیگر فرایندهای جادهسازی و سدسازی بود که عملا مسیرهای کوچ عشایر ما را نابود
کرد و عشایر را از ماهیت واقعی خود خارج کرد و عشایر مجبور شدند به جای استفاده از
مسیرهای سنتی خود از کامیونها برای حمل و نقل دامها استفاده کنند و همین مساله سبب
شد تا فرایند چرای زودرس خیلی خیلی شدیدتر اتفاق بیافتد. آن فرایند دو سه ماههای که
طول میکشید تا عشایر از قشلاق به ییلاق و برعکس را طی کنند عملا ظرف چند روز طی میشود
و متاسفانه گیاهان مقصد آمادگی سرویس دادن را ندارند و هنوز به گل و برگ ننشستهاند
و عملا ما با چرای زودرس تخریب مراتع را افزایش دادهایم، چشمههای تولید گرد و خاک
را افزایش دادهایم، فرسایش خاک را افزایش دادهایم و به این ترتیب حاصلخیزی کاهش پیدا
کرد و عشایر و روستاییان ما درآمد کمتری به دست آوردند و این هم موضوع را تشدید کرد.
محمد درویش اضافه
میکند: وقتی همه جذابیتها را در شهرها ارائه کنی وقتی بهترین پزشکان و بهترین سینماها
و خیابانها و دانشگاهها را در جاهایی مثل تهران و اصفهان و مشهد متمرکز کنی همین
شهرها با بحران بزرگی به نام حاشیهنشینی رو به رو میشوند و با چالش بزرگی به نام
آلودگی دست و پنجه نرم خواهند کرد و روستاها هم خالی میشوند.
او تاکید میکند:
بسیاری میگویند به دلیل گرمایش جهانی و تغییر اقلیم و خشکسالی است که روستاها خالی
میشود. درست است که کشور ما دچار فرایند تغییر اقلیم شده و خشکسالیها در آن شدیدتر
میشود اما یک خشکسالی بسیار شدیدتری در کشور وجود دارد و عملکرد نابخردانه مدیریتی
ما و عدم توجه به ملاحظات آمایش سرزمین تمرکز زدایی سبب شد روستاهای ما به شدت با پدیده
مهاجرت و متروکه شدن رو به رو شوند. موضوعی که من به آن خشکسالی مدیریتی میگویم.
به این ترتیب، باید
دید با سرعت گرفتن هرچه بیشتر توسعه ناپایدار در راستای منافع اقتصادی و سیاسی کوتاهمدت
و تخلیه هرچه بیشتر روستاها، آیا زنگ خطر خشکسالی مدیریتی به گوش مسئولان توسعهگرا
خواهد رسید یا باید همچنان به تماشای پلهایی نشست که سدههاست آبی از زیرشان عبور
نکرده است، آغلهایی که دهههاست صدای هی هی چوپانی گوسفندانش را راهی دشت نکرده و
اتاقهایی که سالهاست صدای تولد نوزادی زیر سقفشان نپیچیده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر