صفحات

۱۳۹۵ آذر ۲۷, شنبه

سوریه – لبنان: حزب‌الله، ماشین جنگ

احساس قدرت، اما مگر آنجا کشور توست؟ حزب‌الله تا به حال چنین نمایش قدرتی از خود نشان نداده بود. ۱۳ نوامبر ۲۰۱۶، این سازمان شیعی لبنان با جلال و جبروت، با ستون‌هایی از تانک، مسلسل‌های برافراشته و ادوات جنگی منقوش به رنگ زرد روشن، رنگ حزب خدا، بار دیگر اعلام وجود کرد. تجهیزات نظامی آنها که از منبعی ناشناس فراهم‌ آمده، توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است، همانطور محلی که برای رژه انتخاب کردند: قُصَیر، جایی در سوریه. همه چیز نماد است.

در واقع در همین قصیر بود که حزب‌الله برای اولین بار در بهار سال ۲۰۱۳ به طور رسمی به شورشی‌های سوری حمله کرد. پیروزی حزب‌الله در آن جنگ باعث شد همدستش در دمشق منطقه استراتژیک مهمی را پس بگیرد. حزب‌الله اگر در سال ۲۰۱۳ صرفاً نیروی نظامی مکمل بود که به طرفداری از رژیم سوریه وارد جنگ شده بود، آنچه اکنون در قدرت‌نمایی اخیر به نمایش گذارده شد، رژه‌ یک ارتش بود.
حزب‌الله با ورود به جنگ در کنارنیروهای نظامی بشار اسد، خشم مخالفان خود را در بیروت برانگیخت، اما درنهایت آنها را در مقابل عملی انجام‌شده قرار داد و مجبور به پذیرش واقعیت کرد. بی‌تردید این نقطه عطفی در تاریخ این سازمان شیعی لبنان است: همزمان با مداخله‌ نظامی در سوریه، این سازمان ارتقای مقام و درجه پیدا کرد و عظمت بیشتری یافت. حزب‌الله، از این به بعد نه فقط قدرتمند‌ترین بازیگر نظامی لبنان است، که به نقل از علی مراد، کارشناس مسائل سیاسی، به طرزی اجتناب‌ناپذیر خود را «به عنوان یک بازیگر منطقه‌ای غیردولتی» به خاورمیانه تحمیل کرده است.
«مرگ بر آل سعود! مرگ بر اسرائیل!»
حسن نصرالله دبیر کل حزب‌الله بازی را به خوبی فهمیده است. رهبر کاریزماتیکی که با بدگویی از جنگ‌افروزی ریاض در یمن و حمایت مالی سعودی‌ها از جناح‌های ضد اسد در سوریه، حالا مستقیماً در جایگاه مخالفت با پادشاه عربستان سعودی قرار گرفته است. هنگام تظاهرات‌ طرفداران حزب‌الله، شعار مرگ بر آل سعود همان قدر به گوش می‌رسد که شعار مرگ بر اسرائیل. زمین بازی حزب‌الله بزرگ و بزرگ‌تر شده است. رزمندگان حزب‌الله، علاوه بر سوریه، در عراق هم مستقر شده‌اند؛ آنها به یمن نیز مشاوران نظامی فرستاده‌اند. در بحرین هم حزب روابط تنگاتنگی با مخالفان دولت ایجاد کرده است.
این تصویری است که حزب‌الله از مداخله خود در سوریه ارائه می‌کند: اگر ارتش فاسد، درنده‌خو و بی‌انگیزه‌ اسد هنوز دارد ایستادگی می‌کند، به خاطر اعتمادش به مردانی است که با بیرق زردرنگ حزب‌ خدا مبارزه می‌کنند.
اهدافی که حسن نصرالله در سال ۲۰۱۳ برای توجیه دخالت نظامی‌اش در سوریه مشخص کرده بود، یعنی حفظ مقبره‌ سیده زینب، مکان مقدس شیعی واقع در دمشق و محافظت از دوازده روستای شیعه‌نشین سوری در مرزهای لبنان، از مدت‌ها پیش منقضی شده‌اند.
 حلب، «بزرگ‌ترین میدان نبرد»
حزب‌الله، امروز سعی دارد به حضور خویش در مناطق دمشق، حمص و استان درعا در جنوب سوریه ادامه دهد. به گفته‌ نصرالله، حلب «بزرگ‌ترین میدان نبرد» است. در آنجا عواملی از حزب‌الله مستقر‌اند، از جمله نیروهای ویژه‌ای که از تابستان نقش تعیین‌کننده‌ای در جنگ پیدا کرده‌اند.
طبق گمانه‌زنی‌های معتبر، از میان پنج تا هفت هزار رزمنده‌ حزب‌الله در سوریه، حدود سه هزار نفر از نظامیان رده‌بالا هستند. به این رقم باید مجاهدین بریگاد مقاومت، نیروی شبه‌نظامی وابسته به حزب‌الله، را نیز افزود. نقش آنها حمایت تدارکاتی و محدود به مراقبت از مناطقی است که نیروهای طرفدار رژیم سوریه بازپس‌گرفته‌اند.
«حزب خدا» تصویرش را روتوش می‌کند
حزب‌الله مراقب است تصویری که از ارتش خود را به مخاطبان ارائه می‌دهد، تصویری ترو تمیز و «روتوش» شده باشد. به هیچ وجه تصادفی نیست که حزب‌الله – در ژستی نادر – به اتهامات مخالفان سوری اوایل سال ۲۰۱۶واکنش نشان داد. آنها حزب‌الله را مسئول اختناق در شهر مضایا در نزدیکی لبنان برشمرند، شهری که نیروهای طرفدار اسد آن را به محاصره درآورند و مردمش را به گرسنگی کشاندند. حزب‌الله این اتهام را بیش از هرچیز به خاطر همراهان و همدلانش رد کرد و اعلام نمود: «مخالفان سوری ترجیح می‌دهند زندانی حزب‌الله باشند، چراکه بهتر از رژیم سوریه با زندانی‌ها رفتار می‌کند.»
این تصویری است که حزب‌الله از مداخله خود در سوریه ارائه می‌کند: اگر ارتش فاسد، درنده‌خو و بی‌انگیزه‌ اسد هنوز دارد ایستادگی می‌کند، به خاطر اعتمادش به مردانی است که با بیرق زردرنگ حزب‌ خدا مبارزه می‌کنند. وانگهی، مردان نصرالله خود را دیگر نیروی اشغال نمی‌بینند؛ آنها به گفته‌ خود، و البته مطابق فرهنگ واژگان مشترک میان دمشق، تهران و مسکو، با «تروریست‌ها» می‌جنگند.
برخلاف جنگ ۲۰۰۶، بحران سوریه اما نه فقط فرصت قدرت‌نمایی به دشمن، بلکه فرصتی برای خودنمایی به متحدان، یعنی شبه‌نظامیان طرفدار ایران – عراقی‌ها یا افغانستانی‌ها – یا ارتش سوریه نیز بوده است.
اعتماد اما چیزی است که به سختی حاصل می‌شود، چرا که حزب خدا سربازانش را از صحبت با مطبوعات منع کرده است. یکی از این سربازان، دانشجویی ۲۴ ساله که در چهار منطقه‌ی سوریه جنگیده، قبول کرد با نام مستعار «حسین» چند کلمه‌ای با ما صحبت کند.
هواداران حزب الله با پرچم سوریه
حسین را در کافه‌ای امروزی در منطقه‌ای شیعه‌نشین در حومه‌ بیروت ملاقات کردیم. او گفت: جوانان سوری‌ای که در دمشق دیده بود، «بیشتر به فکر زندگی معمول خودشان بودند تا برای کشورشان بجنگند.» پس او از خود پرسیده بود: «چرا ما لبنانی‌ها به جای آنها داریم می‌جنگیم؟» و متقاعد شده بود که «حزب‌الله فقط به خاطر سوریه نیست که دارد می‌‌جنگد، بلکه علاوه بر آن برای دفاع از خود و دفاع از لبنان وارد جنگ شده».
اگر دستاوردهای نظامی رزمندگان لبنانی شهرتی رعب‌انگیز برای آنها در میان مخالفان سوری به ارمغان آورده، در مقابل در میان اعضا سازمان به احساس قدرت دامن زده است.
«حضور حزب‌‌الله قوت قلبی برای حلقه‌های طرفدار رژیم اسد است، [چون] آنها لبنانی‌اند و نزدیکی [تاریخی] وجود دارد، در حالی که ایران و چشم‌اندازهای توسعه‌طلبانه‌اش بی‌اعتمادی برمی‌انگیزد».
جنگ سی و سه روزه علیه اسرائیل در سال ۲۰۰۶، هرچند پیروزی آشکار و چشمگیری برای حزب‌الله نبود، اما ایستادگی در برابر تزاهال (ارتش دفاعی اسرائیل)، خیال‌پردازی در مورد شکست‌ناپذیری حزب‌الله را ممکن ساخته است.
برخلاف جنگ ۲۰۰۶، بحران سوریه، اما نه فقط فرصت قدرت‌نمایی به دشمن، بلکه فرصتی برای خودنمایی به متحدان، یعنی شبه‌نظامیان طرفدار ایران – عراقی‌ها یا افغانستانی‌ها – یا ارتش سوریه نیز بوده است.
در دره‌ بقاع، با علی، رزمنده‌ی سابق حزب‌الله صحبت کردیم. به گفته‌ او در این آخری [ارتش سوریه] «لشکر چهارم [که توسط ماهر اسد برادر بشار اداره می‌شود]، مردان کلنل سهیل الحسن و علوی‌ها هستند که بسیار پرقدرت اند». به زعم علی، دیگران «در رده‌ حزب‌الله نیستند. حزب‌الله سه چهارم سوریه را کنترل می‌کند!». مادر بهترین دوست علی که یک لبنانی سنی‌ است، میان گفتگویمان می‌پرد: «تو شرم نمی‌کنی؟ شرم نمی‌کنی که رفته‌ای سوری‌ها را کشته‌ای؟ مگر آنجا کشور توست؟».
دمشق، متحد، درواقع مجبور به اتحاد
روابط حزب‌الله و دمشق قدیمی اما پیچیده است. با اشاره به دوران جنگ‌های شهری در لبنان (۱۹۷۵-۱۹۹۰) و اشغال لبنان به دست نیروهای سوری که تا ۲۰۰۵ به طول انجامید، نصرالله در ۲۰۱۲ اذعان کرد که «مشکلاتی وجود داشت».
رژیم سوریه – در زمان حافظ اسد – علی‌رغم کمک به دست‌پرورده‌‌اش، در مجازات حزب‌الله درنگ نکرده بود تا به او یادآوری کند که اینجا رئیس کیست. اما با به قدرت رسیدن بشار اسد در ۲۰۰۰، همان زمان که اسرائیل نیروهای خود را از جنوب لبنان بیرون کشید و به اشغال بیش از بیست ساله‌اش پایان داد، روابط حزب‌الله و دمشق هم دستخوش تغییر شد.
«قبل از جنگ، سوری‌ها عکس حافظ و بشار اسد را به دیوار سالن خانه‌شان می‌آویختند و عکس حسن نصرالله را در آشپزخانه‌شان. آنچه باید [به دیگران] نشان می‌دادند، در سالن بود و آنچه در قلبشان بود، در آشپزخانه».
رفیق حریری، نخست وزیر سابق لبنان در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ در بیروت به قتل رسید. یک تحقیق بین‌المللی در ابتدا این سوء‌قصد را به سوریه نسبت داد، اما بعدتر مسئولیت آن را متوجه حزب‌الله کرد. پنج عضو حزب‌الله در تی‌اس‌ال (دادگاه ویژه برای لبنان) – به طور غیابی – محاکمه شدند. اما نصرالله همیشه نقش حزب‌الله را در این قضیه انکار کرده است. اما چه کسی می‌تواند بگوید که میان حامیان و متهم کدامیک مقصر واقعی است؟ به طور کلی، حزب‌الله همواره در درگیری‌های مسلحانه، نقش کارت «جوکر» دمشق را داشته است.
بدون شک اولین عملیات شبه‌نظامیان لبنانی در سوریه با همین روحیه انجام شد. به گفته‌ ناظری که مرتباً در رفت و آمد به سوریه است، «حضور حزب‌‌الله قوت قلبی برای حلقه‌های طرفدار رژیم است، [چون] آنها لبنانی‌اند و نزدیکی [تاریخی] وجود دارد، در حالی که ایران و چشم‌اندازهای توسعه‌طلبانه‌اش بی‌اعتمادی برمی‌انگیزد».
این شیعه‌های لبنانی بودند که هنگام نبرد قلمون (۲۰۱۴-۲۰۱۵) حمله زمینی را پیش بردند… قبل از آن که به نفع نیروهای سوری از صحنه خارج شوند. در آوریل ۲۰۱۴ نیز حزب‌الله، با پنهان کردن هویت خود، روستای مسیحی معلولا را از شورشیانی که تحت سلطه‌ محلی جهادیون جبهه‌ نصرت بود، باز پس گرفت. رژه‌ پیروزی را اما خود بشار اسد – زیر نگاه خیره‌ دوربین‌ها— رفت.
روابط باژگونه قدرت
با شدت پیدا کردن مناقشه، روابط قدرت اما واژگون شده‌اند. حسین، رزمنده‌ی حزب‌الله می‌گوید: «قبل از ۲۰۱۱ [شروع جنگ] سوریه دولت فرمانروا بود و انتقال تسلیحات از ایران به مقصد حزب‌الله را کنترل می‌کرد. اما صورت مسئله عوض شد: هیچ‌وقت این‌همه سلاح از سوریه برای ما نیامده بود».
اسرائیل چندین محموله سلاح مشکوک را به مقصد حزب‌الله بمباران کرد.
با این حال، برخی روابط دست‌نخورده باقی مانده‌اند. اگر دمشق دیگر در قد و قامت «حامی» حزب‌الله نیست، ایران همچنان ماتریس اصلی روابط قدرت باقی مانده است. در ۱۹۸۲ در پی تهاجم اسرائیل به لبنان، این پاسداران انقلاب اسلامی ایران بودند که – زیر چشم ناظر حافظ اسد – به دره‌ی بقاع شتافتند و در واقع اولین گردان‌هایی را تشکیل دادند که بعدها حزب‌الله نام گرفت.
با به خدمت گرفتن جوانان شیعه‌ لبنانی، سرخوش از انقلاب اسلامی ایران، خشمگین از جنبش اَمل (نیرویی اساساً شیعی که با اخراج چریک‌های فلسطینی از لبنان به دست اسرائیل موافقت کرده بود)، و مشتاق مبارزه با اشغالگران اسرائیلی حزب‌الله شکل گرفت؛ قبل از هرچیز حول مبارزه علیه «دشمن صیهونیست» بود که حزب‌الله هویتش را بنا کرد.
ایران نه فقط می‌خواست انقلاب ۱۹۷۹ را از طریق این نیروی شبه‌نظامی شیعی صادر کند، بلکه علاوه بر آن با جای دادن خود و انقلاب اسلامی در معادله جنگ اسرائیل-عرب، انتظار داشت قلب جهان عرب را برباید.
بیعت با آیت‌الله و پشته‌ای از صدها کشته‌
گواه تضعیف نشدن ارتباط ایران و حزب‌الله، بیعت هواداران آن با آیت‌الله علی خامنه‌ای به عنوان مرجع (رهبر معنوی) است. در حلب و دیگر جاهای سوریه، طرفداران نصرالله آنقدر که تحت فرمان تهران می‌جنگند، تحت فرمان دمشق نیستند.
علی مراد، محقق مسائل سیاسی می‌گوید: «نجات رژیم سوری هم یک ضرورت استراتژیک و هم یک ضرورت لجستیک (تدارکاتی) است.» و توضیح می‌دهد که بدون آن «حزب‌الله از کار خواهد افتاد؛ چراکه جاده‌ی تهران-بغداد-دمشق-بیروت باید [برای گذر تسلیحات] باز بماند».
حزب‌الله، با کمک «مشاوران» ایرانی و در تماس با هیأت حاکم سوری، در تصمیم‌گیری‌های جنگ سوریه نیز مشارکت دارد. هشام جبار، ژنرال سابق ارتش لبنان معتقد است دلیل این امر «ایدئولوژی مشترک آنها با ایرانی‌ها است.» و البته تأکید می‌کند که «حزب‌الله کمترین تعداد [شبه‌نظامیان طرفدار اسد]، اما موثرترین حضور را در سوریه دارد».
هرچند، حزب خدا، آری‌گویی به فرمان ایران را انکار می‌کند، اما هاشم جبار اطمینان می‌دهد که حزب‌الله «تصمیم رفتن به سوریه را با همکاری متحدانش گرفت، و نه به تنهایی.» قضاوت یک دیپلمات شاغل در بیروت چنین است: «علی خامنه‌ای می‌تواند روی وفاداری بلند مدت حسن نصرالله حساب کند».
این مشارکت و حضور اما هزینه‌هایی نیز دارد. تعداد مراسم‌ یادبود [شهدا] بالا رفته است. بر اساس گمانه‌زنی‌ها، حزب‌الله تا به حال چندصد نفر از مردانش را از دست داده است، کسانی که پرتره‌هایشان بی‌وقفه در جاده‌های مناطق شیعه‌نشین لبنان ردیف شده‌ است.
پیامد دیگر این بوده ا‌ست که تصویری حزب به طرزی ریشه‌ای تغییر کرده است. حقیقتاً این دیگر «مقاومت» نیست که ارتش اسرائیل را در جنوب لبنان نگران می‌کند، و برای حزب‌الله اعتبار و محبوبیت نزد بخشی از جهان عرب به ارمغان می‌آورد. به قول علی مراد، «در سوریه، قبل از جنگ، سوری‌ها عکس حافظ و بشار اسد را به دیوار سالن خانه‌شان می‌آویختند و عکس حسن نصرالله را در آشپزخانه‌شان. آنچه باید [به دیگران] نشان می‌دادند، در سالن بود و آنچه در قلبشان بود، در آشپزخانه».
هزینه‌هایی برای پرداخت
در چشم بخش بزرگی از اعراب سنی، حزب‌الله جز یک گروه شبه‌نظامی شیعه و «طرفدار فارس» نیست. علی مراد ادامه می‌دهد: «حزب‌الله می‌دانست هزینه‌ای وجود دارد که باید آن را بپردازد و آماده پرداخت آن بود: احساسات منفی اعراب سنی
بحران سوریه به هر شکل که پایان پذیرد، حزب‌الله یک‌شبه آنجا را ترک نخواهد کرد، بلکه در انتقال قدرت در سوریه نقش خواهد داشت
اگرچه حزب‌الله هنوز به طور رسمی و سیاسی جامعه‌ شیعی لبنان را نمایندگی می‌کند، اما عملیات‌های نظامی‌اش در سوریه مخالفت شدیدی درون این جامعه برنیانگیخته است. از زمان وقوع زنجیره‌ای از انفجارهای مرگبار انجام شده به دست گروه‌های جهادی سوری یا منتسب به آنها، در حومه‌ی جنوبی بیروت (که آخرین‌شان به اواخر سال ۲۰۱۵ برمی‌گردد)، بیم تکرار این حملات، اعتقاد ساکنان را به اینکه جنگ با «تروریسم» در سوریه ضروری‌ است، تقویت کرده است.
آینده‌ منطقه
تشدید فرقه‌گرایی، که حزب‌الله نیز به آن دامن زاده است، سایه‌ دردناکی بر آینده‌ منطقه افکنده است. به نظر پژوهشگر مسائل سیاسی، علی مراد، «حزب‌‌الله در دراز مدت میان شیعیان لبنان و اطرافیان سنی آنها معضلی ایجاد کرده بود. در اذهان عموم، شیعیان لبنان همان کسانی باقی می‌مانند که از دمشق حمایت کردند.» اما نزد هواداران حزب خدا، این قرائت طنین چندانی ندارد. برای آنها معادله برمبنای حفظ بقا نوشته شده است. این نبرد، جز «تکفیری‌ها»، اجتماع خاص دیگری را هدف قرار نداده است. و مبارزه با این افراط‌گرایان تکفیری، و این دشمن مرگبار مشروع است. علی مراد نتیجه می‌گیرد: «حزب‌الله و رژیم سوریه دارند تاریخ را بازنویسی می‌کنند. آنها شش ماه اول انقلاب بدون خشونت ۲۰۱۱ را پاک کردند. و به منصه‌ ظهور رسیدن گروه‌های جهادی در این راه، به آنها و گفتارشان خدمت کرد».
حسین، رزمنده حزب‌الله دوست دارد که «جنگ تمام شود.» و البته تا هرزمان که طول بکشد، او خواهید جنگید. علی، رزمنده دیگر، تتها یک چیز را انتظار می‌کشد: پیروزی «مردم سوریه، حزب‌الله، ایران واسلام.»

ژنرال جابر معتقد است که بحران سوریه به هر شکل که پایان پذیرد، «حزب‌الله یک‌شبه آنجا را ترک نخواهد کرد، بلکه در انتقال قدرت در سوریه نقش خواهد داشت»؛ حال این انتقال قدرت هر طور و سوریه‌ فردا هرشکلی که باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر