صفحات

۱۳۹۵ اسفند ۳, سه‌شنبه

شاخص های انقلابی ميگويند؛ايران بويی تغيير ميدهد!

نوشته: ماهو
انقلاب قبل از آگاهي فاجعه است.
اين جمله را ما مردمِ ايران به واقع با چشم هايِ خود ديديم ؛ وقتي كه اكثرِ مردم در سالِ ١٣٥٧ بدونِ آنكه از مباني چون جمهوريت،استبداد،آزادي يا ولي فقيه آگاهي داشته باشند و بدونِ اشراف بر اين موضوعاتِ اساسي، سوار بر موجِ ساخته ي انقلاب شدند و به يقين بزرگترين اشتباهِ زندگي خويش را انجام دادند اما امروز در ٢٢ بهمنِ ١٣٩٥ ، به گمانم اوضاع كمي متفاوت است.

شايد اگر در سالهاي پر التهابي مثلِ ٧٨ يا ٨٢ يا بعد تر ٨٨ صحبت از وقوعِ انقلاب ميكرديم كمي دور از ذهن به نظر ميرسيد اما با بررسي تجربه ي انقلابِ سالِ ١٣٥٧ ايران و همچنين ديگر انقلاب هاي الگو در جهان و البته با در نظر گرفتنِ تفاوت هايِ فرهنگي و اجتماعي در ايران به اين نتيجه ي مهم ميرسيم كه ايرانِ امروز آماده ي يك تغيير اساسي در رده ي فرهنگي،اجتماعي و سياسي يا به تعبير بهتر آماده ي يك انقلاب است.
در اين مقاله سعي دارم ابتدا علل رسيدن مردمِ ايران به مرحله اي كه من آن را (پله ي اول انقلاب) ميگذارم را بررسي كنم سپس به اقداماتِ متقابل مردم و نظام حاكم در اين مرحله ميپردازيم سپس پله هاي دوم و سوم را نيز براي شما موشكافي خواهم كرد.
كارل ماركس يكي از بزرگترين ايده پردازان جهان و فردي كه بدونِ شك ايده هايش باعثِ پاي ريزي بسياري از انقلاب ها در جهان (قرن ٢٠ و ٢١) شده است،وقوع انقلاب را امري اجتناب ناپذير و بدونِ چاره ميداند و بيان ميكند كه بر خواست يا عدم خواستِ نظام هاي حاكم انقلاب صورت ميگيرد و سپس از انقلاب با عنوانِ (قطار يا لوكوموتيو تاريخ) نام ميبرد و آن را عاملِ ناگزيرِ پيشرفت ميداند.
در هر تغييري مراحلي اساسي وجود دارد كه به عنوانِ پله هاي رسيدن به آن تغيير عنوان ميشوند ، مردمِ ايران اكنون در اولين پله ي اين تغيير بزرگ قرار دارند،
اما چرا مردمِ ايران به مرحله ي فعلي رسيده اند و كاملاً برايِ يك تغيير آمادگي دارند؟
١-نااميدي كامل از اصلاحِ نظامِ حاكم؛
برايِ توضيحِ اين مورد كافيست به دورانِ پر تب و تاب هر انتخابات (مشخصاً انتخابات رياست جمهوري) نگاهي بيندازيم ، تا قبل از انتخابات همه ي نامزد ها شعارهاي رنگي و وعده هاي بهبودي ميدهند و حتي تا انتخابات ٩٢ نيز مردم واقعا با آنها همراه ميشدند و به راستي وعده هايشان را باور ميكردند اما درست پس از انتخابات تا ٤ سالِ بعد ، رئيس جمهور در عمل هيچ كارِ مثبتي براي مردم انجام نميداد؛
در دوران هاشمي به علت جنگ ، ركودها توجيه ميشدند و اعمالي كه به سازندگي معروفند تنها باعثِ ورودِ پاسدارها به اقتصاد سرزمينمان و تقويت امپراتوري شخصِ هاشمي شد.
در زمانِ خاتمي وعده هاي آزادي با عنوانِ اصلاحات به مردم عرضه شد ولي حتي رأي ٢٠ ميليوني به او نيز باعث نشد به وعده هايش عمل كند.
محمود احمدي نژاد به راستي در دوره اول خود ميانِ مردمِ قشر ضعيف جامعه محبوب بود اما بعد از شاهكارهايي همچون مسكن مهر،ركود شديد اقتصادي، وقايع سال ٨٨ و تورم ٤٠ درصد مردم به توخالي بودنِ وعده هاي او نيز پي بردند.
روحاني در انتخابات آرامِ ٩٢ با كليدِ تدبير و اميد واردِ عرصه شد و بعد از چهار سال به واقع او را ميتوان شكست خورده ترين رئيس جمهورِ كلِ تاريخِ انقلاب اسلامي در دوره نخست دانست.
همين امر باعث شده اكنون مردم ايران به بي تفاوتي راجع به انتخاباتِ بعدي برسند و گويي هيچ اميدي به اصلاحِ رژيمِ حاضر نداشته باشند و باري به هر جهت شدنِ عقيده آنها سبب ميشود ديگر تفاوتي ميانِ عروسك هاي نظام با عناوين اصلاح طلب و اصولگرا و… قائل نشوند.
همچنين شيوه ي رفتاري و عملي بزرگانِ نظام مانند رهبر،نمايندگان مجلس،رئيس قوه قضاييه در همه ادوار و شايد رويكردهايِ نامردمي رسانه ها مزيدِ بر علت شده تا مردمِ ايران اميدِ خود به اين رژيم را از دست بدهند.
٢-اختناق،سركوب،شورش و اعتصاب؛
درباره ي اين مورد رابطه اي دو طرفه برقرار است به اين صورت كه هر چه حكومت احتمالِ بيشتري به اعتصاب يا شورش در جامعه بدهد اختناق و سركوب را در جامعه بيشتر ميكند و مردم نيز در پاسخ به اين فضاي بسته و اختناق ميلِ بيشتري براي اعتصاب و شورش و در نهايت تغيير ، پيدا ميكنند.
فاكتورهايي همچون ازدياد تعدادِ زندانيانِ سياسي در برابرِ افزايشِ كنش گري هايِ مدني ، افزايشِ مقدارِ نسبي فقر و بيكاري در مقابلِ اعتصاب در كارخانه ها توسط تمامي پرسنل آن ، سركوبِ جامعه فرهنگي همچون لغو كنسرت ها و دستگيري هنرمندان در برابرِ افزايشِ روز افزونِ ميلِ به هنر و فرهنگ و… همه و همه پاسخ هايي دو طرفه از سويِ حكومت و مردم به يكديگر است.
كه اين مورد نيز ميلي شديد در مردم برايِ تغيير اوضاع فراهم ميكند تا بلكه به اين بازي نا عادلانه با حكومتي كه تمامي ابزار ها را در اختيار دارد پايان دهند.
٣-ميلِ غريزي به آزادي؛
در هر انقلابي قطعا نيازي جدي به يك خطِ مشي مشخص يا به اصطلاح يك ايدئولوژي كلي وجود دارد حتي اگر چند انديشه نيز در يك انقلاب سهيم باشند قطعا داراي يك يا چند مشخصه مشترك هستند كه در نهايت يكي از انديشه ها بر ديگري غالب خواهد شد.
در موردِ اين خط مشي بايد بدانيد كه به طورِكلي بر طرف كننده عطش و نيازِ جامعه در زمينه اي خاص ميباشد و عاميانه تر آنكه به مردم چيزي را ميدهد كه ميخواهند براي مثال در انقلابِ ٥٧ ايران نيازِ شديدِ مردم به ديانت و حسِ مذهبي و فراگيري اسلام وجود داشت و مجموعه انقلاب گران نيز با درك اين موضوع به خوبي انقلابِ خود را بر محور مذهب پيش بردند.
ميلِ طبيعي انسان ها به آزادي و به طورِ كلي آزادگيِ انسان ها سبب ميشود آنها در هر دوراني بنا بر شرايطِ آن زمان اين آزادي را در يك مفهوم كلي بدانند براي مثال در انقلاب ٥٧ مردم ايران آزادي را در فراگيري اسلامِ واقعي (با نظريه پردازي افرادي چون مطهري و شريعتي) ميدانستند اما امروزه مردم برايِ كوچكترين كارهاي خود از قبيل نوع پوشش تا بزرگترين اعمال نظيرِ انتخاباتِ سياسي ، گرايشِ شديدي به آزادي و رفتارِ آزادانه دارند تا شايد از اين حكومتِ استبدادي كه دين را وسيله اي برايِ حصولِ خواسته هاي خود قرار داده ، رهايي يابند.
بي شك مهم ترين عاملي كه سبب ميشود ملتِ ايران رويِ اولين پله ي رسيدن به تغييرِ بزرگ قرار بگيرنند همين ميلِ آنها به آزادي و آزادگي است.
حال كه عللِ رسيدنِ مردم به پله ي اول تغيير را بررسي كرديم بايد ديد پله ي دوم چيست و خود از چه مواردي تشكيل شده است؟
برايِ صورت گرفتنِ هر تغييري در جامعه حضور و خواستِ مردم امري لازم است اما كافي نيست و ديگر فاكتور ها بايد با اين خواست همراه شوند تا به نتيجه اي مطلوب رسيده شود.
اكنون براي تبيين پله ي دوم تغيير ، پيش نياز هاي آن را بررسي ميكنيم:
١-پيدا شدنِ رهبر؛
وجودِ يك رهبر يعني يك فرد يا گروه كه در كنارِ مردم و شانه به شانه آنها مبارزه كند،از جنسِ خودِ مردم باشد، كاريزما و ديسيپلينِ خاصي داشته باشد،از مقبوليت عمومي برخوردار باشد و مهم تر از همه شكل دهنده و دنبال كننده ي سر سختِ ايدئولوژي انقلاب باشد برايِ پرش مردم به پله ي دوم امري ضروري است.
اين رهبر به نظرِ شخصي من بايد،از قشرِ خودِ مردم باشد و زندگي در وضعيت فعلي را تجربه كرده باشد نه كساني و يا اپوزيسيون هايي كه سالها در خارج از كشور زندگي كردند و ادعاي رهبري را دارند كه در غير اينصورت انقلاب حاضر به نتيجه اي مطلوب نخواهد رسيد.
٢-نقشِ خارجي ها؛
هيچ انقلابي در دنيا بدونِ دخالتِ مستقيم يا غير مستقيمِ دولت هاي خارجي با پيروزي يا شكست مواجه نشده است و هيچ استثنايي در اين مورد وجود ندارد به عنوانِ مثال ميتوان به نقشِ فرانسوي ها در انقلابِ شمالِ آمريكا يا نقشِ آمريكا و انگلستان در فروپاشي شوروي بزرگ و يا نقشِ انگليس ها در مصادره ي انقلاب ايران اشاره كرد.
بنابراين مردم و حكومتِ مركزي ناگزير به تن دادنِ خارجي ها در انقلاب هستند ، به طور كلي اگر حكومتِ فعلي با دولت هايي مراوده بيشتري داشته باشد و به آنها امتيازاتِ بيشتري بدهد قطعا آن كشور ها از بروزِ تغيير در آن كشور تا حدِ توان جلوگيري ميكنند و در مقابل، كشورهايي كه به دنبالِ امتيازاتِ بيشتر هستند سعي به كمك كردنِ به انقلابيان دارند.
البته با وجودِ اينكه دخالتِ خارجي ها اجتناب ناپذير است اما بايد با هشياري مردم برنامه به گونه اي پيش رود كه استقلالِ كشور سرلوحه و اصل قرار گيرد.
 در پله ي دومِ تغيير ، بيشترين نقش را حكومتِ مستقر بازي ميكند؛
در اين پله حكومت سعي دارد تمامي ابزار هاي خود از قبيلِ رسانه ها،نيرنگ كاري،مظلوم نمايي،كمك از خارجي ها و… را تا آخرين توان خود به كار بگيرد.
بي شك بيشترين تلفات در بينِ مردمِ عادي در همين مرحله اتفاق مي افتد و متاسفانه ريختنِ خون توسطِ حكومتِ حاضر امري اجتناب ناپذير است هرچند رسيدن به آزادي قيمتِ بالايي دارد آنگونه كه بزرگي گويد(درختِ آزادي بايد گاهگاهي با خونِ ستم پيشگان و مخالفان آزادي سيراب گردد)
پله ي سوم:
بعد از گذار از پله ي دوم كه چندان نيز آسان نيست به آخرين پله ي تغيير ميرسيم جايي كه مهم ترين تصميمات در آن اتخاذ شده و خردمندي هر چه بيشترِ مردم را مي طلبد.
معمولا در اين مرحله شكلِ انقراضِ حكومتِ مستقر،تعيين حكومت بعدي و شكلِ قدرت گيري حكومتِ بعدي مشخص مي شود.
١-چگونه اين حكومت انقراض مي يابد؟
افرادِِ قدرتمند در اين حكومت غالباً روحانيوني هستند كه انديشه هاي استبدادِ ديني دقيقا در آنها رخنه كرده و در نتيجه عشق به كشور را در آنها ضعيف يا نابود ساخته است،همين طور مجموعِ حاكمانِ جمهوري اسلامي ايران در برهه هاي مختلف زماني عدم علاقه و تعهد خود بر اين سرزمين و مردم آن را ثابت كرده اند و همواره در نشان دادنِ اين كه نوكرِ سينه چاكِ جيبِ خود هستند اهتمامِ خاصي دارند لذا نبايد انتظار داشت كه آنها رفتاري معمول و مردم دوستانه از خود نشان دهند.
اما اگر اين حاكمان شكستِ خود و هم دستانِ خود را قطعي بدانند احتمالا با خارج كردنِ مقدارِ زيادي از ثروت هاي مملكت ، ايران را ترك كنند كه ميتوان با سرعت عمل و هشياري مردم هم از خارج شدنِ سرمايه ملي و هم از خروج حاكمان بدونِ محاكمه ، پيش گيري كرد.
٢-حكومتِ بعدي چگونه تعيين ميشود؟
بهترين روشِ تعيين حكومتِ بعدي همه پرسي عادلانه است نه رفراندوم معمولي!
بدين صورت كه گروه ها،احزاب،افراد و… به صورتِ برابر وقت و سرمايه داشته باشند تا بتوانند طي حداقل يك ماه انديشه هايِ خود را برايِ مردمِ سراسر ايران توضيح دهند و تبيين كنند سپس با انجام همه پرسي عادلانه كه با حضور نمايندگانِ تمامي نامزدها برگزار ميشود شكلِ حكومت بعدي تعيين شود.
البته در واقع بازي هاي سياسي به قدري بيچيده ميشود كه عملا سرمايه هاي هيچ يك از گروهها با ديگري برابر نيست و گروه يا گروههايي قطعا از ديگران سرمايه بيشتري دارد.
همينطور گروههايي هم وجود دارند كه متاسفانه مراوداتِ بيش از حدي با دولت هاي خارجي دارند و به همين دليل شايد هم از قدرتِ بيشتر و هم احتمالِ پيروزي بيش تري در همه پرسي برخوردار باشند.
بهترين پيشنهادِ من به افراد ، افزايشِ آگاهي خود است تا در اين همه پرسي ، خودي را از بيگانه تشخيص دهند و اميدوارم تاريخ نگاران سالها بعد درباره اين همه پرسي ننويسند:(سايه ي پوپوليسم بر دومين رفراندومِ ايراني)
برايِ احترام به آزادي توصيه ميشود اين نوع همه پرسي بعد از تعيينِ حكومت،حداقل هر ١٠ سال يكبار در كشور برگزار گردد.
٣-نحوه قدرت گيري حكومتِ منتخب چگونه است؟
در اين مورد بدونِ شك بازيهايِ سياسي زيادي بر سرِ قدرت در بينِ گروههاي مدعي يافت ميشود كه برگزاري همه پرسي سالم ميتواند به اين مشكلات پايان دهد اما بايد شرايط به گونه اي باشد كه گروه هاي شكست خورده نيز بتوانند در صحنه ي سياسي باقي بمانند و در چارچوبِ قانونِ اساسيِ جديد فعاليت كنند.
افزايشِ روحيه ي قبولِ شكست و هم چنين اصل قرار دادنِ ميهن دوستي نقشي اساسي را در كاهشِ مخاطراتِ اين مرحله بازي ميكند.
 ايجادِ تغيير:
هنگامي كه هر سه پله به طورِكامل طي شد ميگوييم آن تغيير به وقوع پيوسته است و مردم بايد با تمامِ وجود بروزِ اين تغيير را حس كنند.
حال در آخر سعي دارم به مهم ترين سوالاتي كه در اين راه به وجود مي آيد پاسخ هاي كوتاه دهم؛
١-آيا امكانِ بروز جنگ و تجزيه ي ايران وجود دارد؟
اگر كسي به اين سوال جوابِ منفي بدهد بدونِ شك انسانِ بسيار خوش بيني خواهد بود.
هيچ يك از دولت هاي خارجي در واقع رابطه ي دوستانه با كشور ما ندارند و اگر در ظاهر هم خود را متحد ما نشان دهند برايِ حصولِ امتيازات و چپاولِ كشور است.
حال همين حكومت هاي خارجي برايِ دسترسيِ تمام تر به ثروت هاي كشور سعي بر اين دارند تا از فضايِ تشويش و نا آرام كشور سوء استفاده كرده و جنگي ساختگي بينِ اقوامِ دروني ايران يا يكي از كشور هاي همسايه يا حتي كشور هاي عربي حوزه خليج فارس با ما به راه اندازند و اين احتمالِ تجزيه شدنِ كشور را افزايش ميدهد.
چاره ي كار اين است كه مردمِ ايران بدانند همه فارغ از قوميت ، ايراني هستند و بايد بسيار بسيار آگاه و گوش به زنگ باشند تا در صورتِ تفرقه افكني دشمنانِ خارجي بينِ قوميت ها ، از حركت هاي شتابزده خودداري كنند و با آرامش به اصلِ موضوع پي ببرند همچنين اتحاد و يگانگي بينِ تمامِ قوميت ها بسيار اساسي است؛فراموش نكنيم ما همگي ايراني هستيم!
٢-چه نوع نظام يا حكومتي برايِ ايران بهتر است؟
شايد اين سوال كمي سليقه اي به نظر برسد با اين حال سعي ميكنم جوابي نقادانه و با رعايت انصاف به آن دهم.
قبل از هر چيزي بايد توجه كرد كه ايران،يك دوره ي ٢٥٠٠ ساله ي شاهنشاهي و يك دوره ي حداقل ٣٨ ساله ي استبدادي را پشت سر گذاشته است و يك تغييرِ بلند پروازانه مثلا داشتنِ جامعه ي آنارشيستي كمي دور از ذهن و ناممكن به نظر ميرسد اما هر گونه حكومتِ سلطنتي،سلطنتي-پارلماني،كمونيستي يا به طورِ كلي حكومتي ديكتاتوري كه در آن هيچ گونه آزادي نباشد بدونِ شك انتخابي افراطي و به دور از عقل است پس داشتنِ يك حكومتِ سكولار و آزاد كه به معنايِ واقعي مردم سالاري در آن اجرا شود ميتواند به مراتب انتخابي عاقلانه تر باشد.
٣-آيا ممكن است با تغيير حكومتِ فعلي وضعيت ايران مانند سوريه يا عراق شود يا حتي داعش و ديگر گروه هاي تروريستي به سرزمينمان حمله كنند؟
برايِ پاسخ به اين سوال دانستنِ اين نكته ضروري است كه حكومتِ فعلي براي مقابله با ايجادِ تغيير در جامعه افرادي به ظاهر مخالف با خود و روشنفكر را به كار ميگيرد تا با ايجادِ شك در بينِ مردم و مطرح ساختنِ چنين پرسش هايي در مقابلِ بروزِ تغيير ايستادگي كنند.
بايد بدانيم كه بسياري از اين گروه ها توسطِ همين حكومت تغذيه ميشوند و با نابودي اين رژيم آن ها نيز نابود ميشوند البته اگر واقعا هم حمله اي توسط آنها صورت گيرد بايد با اتحاد و همبستگي در مقابلش ايستادگي كنيم.
توضيحات:
اين مقاله برايِ حمايت يا تخريب هيچ يك از گروهها، انديشه ها،اپوزيسيون ها يا افراد نوشته نشده است و تنها قصدِ روشنگري دارد.
اين مقاله سعي كرده تا با ديدنِ شاخص ها در جامعه و سپس نتيجه گيري از آنها به بيانِ مطالبِ خويش بپردازد لذا هيچ سوء قصدي در كار نيست و مقاله تنها رويكردِ نقادانه دارد.
اين مقاله سعي داشته با ساده ترين و قابلِ فهم ترين زبان به بيانِ موضوعي عميق بپردازد.
وقوعِ يك تغييرِ فرهنگي و آگاه كننده در هر فرد و به دنبالِ آن در جامعه امري به مراتب ضروري تر از وقوعِ انقلابي نابخردانه مي باشد.
هر تغيير،امري تدريجي و زمان بر است و تنها با افزايشِ آگاهي در درجه ي اول و سپس همبستگي و اتحاد ميتوان اين روند را تسريع كرد.بايد صبور باشيم!

پيوستن به يك جنبش يا انقلاب بدونِ تحقيق درباره ي انديشه هاي جنبش گران خسرانِ دائمي برايِ فرد و كشور در پي دارد پس با تفكر تصميم بگيريم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر