صفحات

۱۳۹۵ اسفند ۱۶, دوشنبه

فاشیسم، جنگ، ایران

با روی کار آمدن رژیم فاشیستی دونالد ترامپ در راس بزرگ‌ترین قدرت امپریالیستی، سایه‌ی سنگین جنگ‌های ارتجاعی، کشتارهای توده‌ای، رشدِ بنیادگرایی دینی، تشدید بردگی زنان و به یک کلام، ویرانی و تباهی جهانی، بیشتر شده است. خاورمیانه و ایران از این وضعیت مستثنا نیستند بلکه در چشمِ این توفان قرار دارند.
ترامپ و مقاماتش بارها موضعِ خود را در برابر جمهوری اسلامی و نیازِشان به گوشمالی دادن او را طرح کرده‌اند. ماتیس (وزیر دفاع ترامپ) جمهوری اسلامی را «بزرگ‌ترین حامی تروریسم در جهان» خوانده است. در پی سفر نتانیاهو به آمریکا، او و ترامپ هر دو با زبانی به‌شدت نژاد‌پرستانه و تهاجمی علیه مردم فلسطین سخن گفتند. از خطرِ فزاینده‌ی جمهوری اسلامی و توانِ نظامی‌اش برای موشک‌پرانی، نه فقط در منطقه که به‌سوی آمریکا حرف زدند و پیمان‌‌ِ این دو دولت که سرآمد در جنگ‌افروزی‌ و جنایت‌اند را در حمایتِ همه‌جانبه‌ی دولت آمریکا از اسرائیل «در برابر هر تهدیدی» تجدید کردند.

در برابرِ این وضعیت، ازسوی مقاماتِ رسمی جمهوری اسلامی به جز برخی واکنش‌های پراکنده و مغشوش، عملا سکوت اختیار شده است. برخی کارشناسانِ امور بین‌المللی به جمهوری اسلامی رهنمود داده‌اند که بنا به خطیر بودن اوضاع بهتر است جلوی نیروهای گریز از مرکزِ درونی را بگیرند و مواضعِ رسمی‌شان را فقط از زبانِ ظریف وزیر امور خارجه و «محترمانه» جلو بگذارند.
چند عامل، این سیاست جمهوری اسلامی را توضیح می‌دهد. آن‌ها از عاقبتِ آن‌چه ممکن است نتیجه‌ی عملیِ سیاست‌های جدید امپریالیسم آمریکا باشد، نگرانند. این درست است که جمهوری اسلامی هم قدرتِ نظامی تقویت‌شده‌ای در منطقه دارد و هم ذخائر سیاسی‌ای که می‌تواند روی آن‌ها حساب باز کند، مثلا امکان استفاده از تضادها و رقابت‌های میانِ امپریالیست‌ها و مانور دادن در میان شکاف‌ها؛ اما درعین‌حال نمونه‌ی کشور عراق را جلوی روی خود دارد که در طول چند هفته امپریالیسم آمریکا رژیم صدام حسین را سرنگون و عراق را با خاک یکسان کرد. منظور این نیست که جمهوری اسلامی در آستانه‌ی آن شرایط قرار گرفته یا رژیم ترامپ همین الگو را برای جمهوری اسلامی در نظر گرفته است. چهره‌ی جهان از زمانِ جنگ تجاوز‌کارانه‌ی آمریکا علیه عراق در سال 2003 تاکنون تغییرات بسیار زیادی کرده است. در همین فاصله‌، قدرت‌های امپریالیستی دیگر به نفوذ و گسترش بیشتری در منطقه دست پیدا کرده‌ و جای‌پاهای محکم‌تری‌ نسبت به آن زمان برای خود به‌دست آورده و مدعی‌اند. نیروی بنیادگرای داعش سربلند کرد و کشمکش‌ها و تضادهای منطقه را تحت‌الشعاع قرار داد و بسیاری تغییرات مهم دیگر. اما همان‌طورکه برای امپریالیسم آمریکا «همه‌ی گزینه»‌ها روی میز است، برای جمهوری اسلامی و استراتژیست‌ها و متحدین جهانی و منطقه‌ای‌اش هم تعیین سیاست و نقشه‌ریزی برای رویارویی با گزینه‌های مختلف، ضرورتی حیاتی است. آن‌ها باید استراتژی و تاکتیک بریزند که چگونه می‌توانند از این گرداب‌ عبور کنند و بحران‌ها را از سر بگذرانند. اما این‌که چه‌قدر بتوانند یا نتوانند، دستِ آن‌ها نیست چون شمارِ نیروها و تضادها و وضعیت‌هایی که مرتبا در صحنه جا عوض می‌کنند آن‌قدر زیاد و درهم برهم است که نه‌تنها فرجامِ این اوضاع قابلِ پیش‌بینی نیست که هر اشتباهی در محاسبه می‌تواند استراتژی و تاکتیک‌های مرتجعین را به ضدِ خود بدل کند. به‌همین دلیل است که باید دست‌به‌عصا راه بروند.
عامل مهم دیگر رابطه‌ی میان جمهوری اسلامی و اکثریت توده‌های مردم است. جمهوری اسلامی باید درسی دیگر نیز از تجربه‌ی سرنگونی صدام گرفته باشد. وقتی ارتشِ جنایت‌کار آمریکا عراق را اشغال کرد و صدام را به‌زیر کشید، اکثر توده‌های مردم در عراق در برابر این جنایت، حاضر به دفاع از حکومت صدام نشدند و نظاره‌گر بودند. این مساله به ماهیت رژیم فاشیستی بعث و جنایت و کشتاری که دولت صدام حسین برای سالیان علیه مردم (اعم از کُرد و عرب و شیعه و سنی) مرتکب شده بود، ربط داشت. توده‌های مردم دلیل و انگیزه‌ای برای حمایت از چنین دولتی نداشتند.
استراتژیست‌های جمهوری اسلامی بی‌تردید به این قبیل رویدادها توجه می‌کنند و برایش نقشه می‌ریزند. باز هم باید تاکید کرد که منظور این نیست که چنین وضعیتی در ایران و در صورت اقداماتی جنگی علیه جمهوری اسلامی، عینا تکرار خواهد شد؛ اما جمهوری اسلامی رژیمی است که نزدیک به 4 دهه با ستمگری و جنایت‌های بی‌حساب علیه توده‌های مردم، سر کار بوده و به‌جز استثمار و ستم، رنج و دردهای بی‌شمار چیز دیگری برای مردم به ارمغان نیاورده است. پس منطقی است که این دغدغه را داشته باشند که در برابرِ جنگ‌های نیابتی یا رویارویی مستقیم با آمریکا، آیا حمایت قابل اتکایی از سوی بخش‌های مختلف مردم خواهند داشت یا نه. آن‌چه امروز ازسوی برخی از مقاماتِ جمهوری اسلامی با عنوان «آشتی ملی» طرح شده همین معضل را نیز در نظر دارد. «آشتی ملی» اساسا و صرفا قرار نیست جناح‌های درونِ حاکمیت را «آشتی» دهد. بلکه سیاستی است برای «آشتی» دادن مردم  با این رژیم و به صف کردنِ آنان به زیر پرچمِ جمهوری اسلامی. این سیاست با زمان‌های دیگری که همین شعارها را برای رای‌گیری‌های انتخاباتی اتخاذ می‌کردند، تفاوت کیفی دارد. این‌بار خطراتی که جمهوری اسلامی را از بیرون تهدید می‌کند جدی‌تر از هر زمان است و در چنین دوره‌هایی آن‌ها بیش از هر زمان دیگر به «حماسه‌ی حضور» و در واقع قربانی کردن مردم به پای منافعِ ارتجاعی خود، نیاز دارند. به‌طور عاجل به مردم و حمایتِ آنان نیاز دارند؛ نیازی که کم‌ترین ارتباطی با منافع اکثریت مردم ندارد و صرفا و فقط برای حفاظت و تداومِ نظامِ طبقاتی و پوسیده‌شان است.
این وضعیت، جمهوری اسلامی را در مخمصه‌های بیشتری قرار داده است. ازیک‌سو زیر پایش سست شده و تلاش‌هایش برای برقراری ارتباط با امپریالسیم آمریکا که در قالبِ «برجام» جلو رفت، فعلا در برزخ قرار گرفته است. به‌علاوه در آستانه‌ی انتخابات‌ است و نمی‌خواهد فضا را با شاخ و شانه کشیدن‌ علیه رژیمِ ترامپ «متشنج» کند چرا که این ‌می‌تواند نه‌تنها عکس‌العمل آمریکا/اسرائیل (یا هر نیروی متحدِ آمریکا در منطقه) را برانگیزد بلکه در جامعه هم می‌تواند روندها‌ی غیر قابلِ کنترلی را از درون هیئت حاکمه و یا از پایین، به جریان بیندازد. اما ازسوی دیگر، برای رویارویی با جنگی که به طرق مختلف تهدیدش می‌کند، جلبِ حمایتِ مردم از بزرگ‌ترین ضرورت‌هایی است که باید برایش چاره‌اندیشی کند.
جمهوری اسلامی یک نظام ارتجاعی وابسته به امپریالیسم است و در چارچوب روابط قدرت و سلطه‌ی اقتصادی و سیاسی جهانِ تقسیم‌شده به امپریالیسم و تحتِ سلطه‌ی امپریالیسم، قرار دارد. برعکسِ چهره‌ای که جمهوری اسلامی از خودش در میان بخش‌هایی از توده‌ها در ایران و منطقه و جهان به نمایش گذاشته، هرگز یک نیروی ضد امپریالیسم نبود و نیست و اختلافاتش با آمریکا هیچ‌گاه برای گسست از روابط اقتصادی استثمارگرانه و سلطه‌گری سیاسی که نظم سرمایه‌داری امپریالیستی بر آن استوار است، نبوده است. برعکس! علت سرشاخ شدن‌های جمهوری اسلامی با آمریکا، فقط و همیشه برای حفظ نظامِ خود و برای به‌دست آوردن جایگاهی ممتاز و قابل حساب، در همین جهان کنونی تحت سلطه‌ی امپریالیسم بوده است. به‌همین‌دلیل است که جمهوری اسلامی در جبهه‌های مختلف، حرکت می‌کند و مانور می‌دهد. ازیک‌طرف با نیروهای داعش می‌جنگد و از این جنگ برای سرکوب و تحمیق داخلی و بالا بردن بانک در قمار و روابطِ بین‌المللی استفاده می‌کند و ازطرف دیگر با رژیم‌های ستمگر و فاشیست در منطقه مانند رژیم بشار اسد همکاری‌ می‌کند و در دنیای پُر از رقابت‌های امپریالیستی، میانِ رقبای آمریکا یعنی روسیه و چین و اتحادیه‌ی اروپا، مانور می‌دهد.
جمهوری اسلامی،
جنگ، مردم
از زمانی که جمهوری اسلامی برای بسط و گسترش نفوذش در منطقه پا به جنگ کثیف و ارتجاعی در سوریه گذاشت و در کنارِ سایر تبه‌کاران اعم از امپریالیست‌ها و عوامل بومی‌شان و نیروهای بنیادگرای اسلامی دیوانه دست به جنایت‌ علیه مردم سوریه زد، در میان بخش‌هایی از مردم به‌ویژه قشرهای میانی شهری، گرایش به امتیاز دادن‌هایی به جمهوری اسلامی پیدا شد. این‌ها در بمباران‌ شهرها و روستاها و مدارس و بیمارستان‌های سوریه، «امنیت» خود را زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی جست‌وجو کردند. در بی‌ثباتی و آشفتگی ناشی از کل وقایعی که بخش‌های بزرگی از خاورمیانه را به خون کشانده و به تلی از خاک تبدیل کرده، پناهگاهِ امن خود را زیر چتر جمهوری اسلامی و سپاه قدس و سرداران نیروهای مسلح جمهوری اسلامی دیدند. زمانی‌که جمهوری اسلامی دست به یکی دیگر از جنایت‌هایش زد و از توده‌های فقیر افغانستانی به‌عنوان سپر انسانی در این جنگ کثیف استفاده کرد، صدای اعتراضی به‌گوش نرسید. خیلی‌ها با وجودِ این‌که دروغ‌بافی‌های جمهوری اسلامی مبنی بر «حفظِ منافع مردم» را باور نداشتند و یا با این رژیم مخالف بودند، اما با حرف‌هایی مثلِ این‌که «کشور ما شبیه عراق و افغانستان و سوریه نشده» و «صبح که به خیابان می‌رویم، بمب زیر پای‌مان منفجر نمی‌شود» به‌جای مبارزه و اعتراض علیه جمهوری اسلامی، عملا با سیاست‌های ارتجاعی‌اش همراهی کردند؛ و به این ترتیب نه‌تنها نگران و دلسوزِ حفظِ «امنیت» میلیون‌ها مردمِ ستمدیده در سوریه نشدند که امروز «امنیت» خودشان بیش از هر زمانی به‌خطر افتاده است. در بستر چنین روحیه‌ و ایدئولوژی زشت و خودپرستانه‌ای که منفعت و موقعیتِ مقطعی و کوته‌بینانه‌ی خود را ورای «امنیت» و زنده بودن میلیون‌ها انسانِ دیگر قرار می‌دهد بود که جمهوری اسلامی جنگ‌هایش را به آن‌سوی مرزهایش برده و این وضعیت قرار بود موجبِ «امنیتِ داخلی» حداقل برای قشر‌هایی از جامعه شود. اما امروز کل این وضعیت برای طبقه‌ی حاکمه در ایران شبیه خانه‌ای بر روی شن شده و با نقشه‌هایی که رژیم ترامپ برای خاورمیانه و شکل‌دهی مجدد آن کشیده است و جمهوری اسلامی را  یک آماجِ عمده تعریف کرده است، می‌تواند به ضدِ خود بدل شود. شکل‌گیری جنگ‌های مختلف و درهم برهم که نه فراسو بلکه پتانسیل آن را دارد که درون مرزهای جمهوری اسلامی را به صحنه‌ی تاخت و تاز نیروهای مختلف ارتجاعی و در راس آن‌ها خودِ جمهوری اسلامی، تبدیل کند، دور از انتظار نیست. در چنین شرایطی جمهوری اسلامی سعی خواهد کرد که این‌بار با عنوانِ «دفاع ملی»، «دفاعِ مقدس» و امثال این‌ها حداکثر مردم را به زیرِ پرچم خود ردیف کند. اما یک اشتباه خطرناک را نباید دو بار تکرار کرد. اگر جمهوری اسلامی موفق به انجام این کار شود، بی‌تردید «امنیت» حداقل برای دوره‌ای غیرقابلِ پیش‌بینی، خواب و خیالی بیش نخواهد بود. ناامنی و آشفتگی‌های ارتجاعی بیشتری سراسرِ خاورمیانه و ایران را  فرا خواهد گرفت که در تصور هم نمی‌گنجد و هرچه تاکنون تباهی و ارتجاع بوده را در مقیاسی بسیار بزرگ‌تر به‌همراه خواهد آورد؛ اگر مبارزه و انقلاب علیه جنگ‌افروزی‌های امپریالیسم سازمان داده نشود و اگر این مبارزه با نبرد انقلابی برای سرنگونی نظامِ جمهوری اسلامی پیوند نخورد.
امروز بسیاری از نیروهای سیاسی ایران و بخش‌های زیادی از مردم، کوته‌بینانه و «انشاءالله گربه است» به وقایع جاری نگاه می‌کنند. یا ادعا می‌کنند «اتفاق عجیبی نیفتاده. اوباما رفته، ترامپ آمده. آمریکا همیشه فاشیست و جنگ‌افروز بوده است و...». این‌ استدلالات اگر ناشی از ناتوانی در درک اوضاعِ تغییریافته‌ای نباشد که کل جهان را تحت تاثیر قرار داده، ناشی از استیصال و انفعال سیاسی در رویارویی با این اوضاع است و ندیدنِ امکان و فرصت برای گشودن راهی دیگر.
اما همین اوضاعِ خطیر و پیچیده، فرصت‌های زیادی را مقابل روی انقلاب قرار داده است. هیئت حاکمه‌ی ایران همیشه دچارِ مناقشات و تضادهای درونی‌ بوده است. فشارهایی که ازسوی رژیم ترامپ بر آنان وارد می‌شود، پتانسیل آن را دارد که این شکاف‌های درونی را عمیق‌تر کند و مهار و کنترل اوضاع به درجات زیادی از دست‌شان خارج شود. شکافی به‌مراتب عمیق‌تر و در ابعادی بسیار بزرگ‌تر از آن‌چه در سال 88 شاهدش بودیم. قابلیت این را دارد که رژیم اسلامی را مجبور به جنگیدن در چندین جبهه کند. پتانسیل آن را دارد که همراه با خود تضادها و شکاف‌های طبقاتی و اجتماعی درون جامعه (شکاف‌های میان فقر فزاینده با تمرکز ثروت در دستِ قلیلی از جامعه، شکاف مبتنی بر تبعیض و تضاد جنسیتی و ستم بر زن، شکاف مبتنی بر ستمگری ملی و...) را به‌حرکت در آورد و فعال کند و مردم در مقیاسی بزرگ وارد میدان مبارزه و مقاومت شوند. در چنین وضعیتی وظیفه‌ی ما کمونیست‌ها این است که از هم‌اکنون و فعالانه خط و سیاست و برنامه‌ی عملِ انقلابی را به میان مردم و مبارزات آنان ببریم، این مبارزات را به افق بلندِ مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و در جهت دستیابی به جامعه‌ی کمونیستی پیوند بزنیم و تلاش کنیم تا حول یک خط و برنامه‌ی انقلابی، هم برای مبارزات مشخص و هم مهم‌تر برای برپایی جنگ انقلابی علیه جمهوری اسلامی و سازماندهی جامعه‌ی نوینِ سوسیالیستی، حداکثر توده‌های مردم را همراه و متحد کنیم. .

منبع: نشریه آتش 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر