در اين جلسه قصد دارم خیلی فشرده شِمای مفهومي
عامي را معرفی کنم براي تقسيمبندي انواع پژوهشها دربارهی حيات تهيدستان شهري،
آنهم با دو هدف اصلي که توأمان دنبالشان میکنم: یکم، صورتبندي اصليترين پرسشها
دربارهی حيات تهيدستان شهری؛ دوم، مساحيكردن گسترهی دانستهها و نادانستههامان
دربارهی جنبههاي گوناگون حيات تهیدستان شهری در ايران. برای تحقق اين منظور نیز
چهار سطحِ درهمتنیده از مطالعه دربارهی حيات تهيدستان شهري را در قالب چارچوبي
مفهومي پیش میکشم که از برخی آثار تاريخنگارانه و نظري ادوارد پالمر تامپسون
استخراجشان کردهام. اول، سطح هستی طبقاتی تهیدستان شهری که مطالعهاش بر عهدهی
اقتصاد سیاسی قرار دارد. دوم، سطح تجربهی زيستهی طبقاتي تهيدستان شهري كه
مطالعهاش بر عهدهی جامعهشناسي است. سوم، سطح گرايشهاي طبقاتي تهيدستان شهري
كه مطالعهاش بر عهدهی مطالعات فرهنگي است. چهارم نیز سطح كنش دستهجمعي يا
انفرادي طبقاتيِ تهيدستان شهري که مطالعهاش بر عهدهی علم سياست است. ملاحظه
خواهید کرد که تکیهام عمدتاً بر عامل تعيينكنندهی طبقه است، اما به سایر عوامل
تأثيرگذار از جمله جنسيت و قوميت نیز اشاره خواهم کرد که بررسیشان عمدتاً بر عهدهی مطالعات جنسیتی و
مطالعات قومیتی است. نسبت این هفت شاخه در حوزهی اندیشهی اجتماعی با تاریخنگاری
تهیدستان شهری نیز آخرین فقره از بحث خواهد بود. سرانجام در آینهی این هشت حوزهی
فکری میکوشم عیار اندیشهی اجتماعی در ایران در زمینهی مطالعات تهیدستان شهری
را اجمالاً بسنجم.
از نخستین سطح شروع میکنم، یعنی از سطح هستی طبقاتی تهیدستان
شهری. چه کسانی در جایگاه طبقاتی تهیدستان شهری جای دارند؟ پاسخ: کسانی که به
درجات گوناگون مشمول همهی شرایط زیر میشوند. اولاً نابرخوردار باشند از سه منبع
اصلی قدرت: سرمایهی مادی، دانش و مهارت انسانیِ واجدِ ارزش مبادله در بازار کار،
و اقتدار سازمانی چه در بدنهی دولت و چه در بدنهی سایر نهادهای غیردولتیِ غیربازاری
نظیر سندیکاها و شوراها و اصناف و انجیاوها و اتاقهای بازرگانی و غیره. ثانیاً،
گرچه مثل اعضای طبقهی كارگر براي تأمين معاش خویش ناگزير باشند نيروي كارشان را
در بازار کار عرضه کنند، اما به علل گوناگون یا ناتوان از عرضهی نیروی کار خویشاند
یا اگر هم عرضهکنندهی نیروی کار در بازار کار هستند به علل گوناگونی نظیر ركود
اقتصادی اصولاً تقاضایی برای نیروی کار ناماهرشان در بین نیست و ازاینرو یا بیثباتکارند
یا همواره دستخوش بلیهی بیکاری. ثالثاً در حدی که نیل به سطح متعارف زندگی در هر
برهه از زمان میطلبد نابرخوردار باشند از سه نوع منبع حمايتی، یعنی حمایتهای
اجتماعی دولت و حمایتهای نهادهای اجتماعی ضربهگیر نظیر خانوادهی هستهای و
خانوادهی گسترده و محله و حمایتهای انواع نهادهای جامعهی مدنی. مجموعهی کسانی
که شرایط پیشگفته را همزمان به درجات گوناگون داشته باشند در جایگاه طبقاتی تهیدستان
شهری جای دارند. مصداق تهيدستان شهري
عبارتاند از حاشیهنشینان، فروشندگان دورهگرد، بخشهای اعظمی از دستفروشان، بسیاری
از موتورسواران معيشتي، كارگران روزمزد بيثباتكار، بخشهاي وسيعي از بيكاران،
مهاجران روستايي فقرزدهی ساكن در شهرهاي بزرگ، مهاجران خارجی فقرزدهی ساکن در
شهرها، كارگران ناماهرِ بیثباتکار، بخشهای وسیعی از ساکنان سکونتگاههای غیررسمی،
متکدیان، كارتنخوابها، معتادان بیسرپناه، كودكان كار، و غیره. الگوی توزیع
منابع سهگانهی پیشگفتهی قدرت و میزان تقاضا برای نیروی کار ناماهر تهیدستان و حمایتهای دولت و نهادهای اجتماعی
ضربهگیر و نهادهای جامعهی مدنی هرگز وضعی ایستا و ثابت نداشتهاند و در سالهای
پس از انقلاب همواره دستخوش دگرگونی قرار گرفتهاند، مثلاً دولت با عقبنشینی از
اجرای وظایف اجتماعیاش و انبساط سازوکارهای بازاری در سپهرهای گوناگون حیات تهیدستان
شهری و کالاییسازی خدمات شهریِ موردِاستفادهی تهیدستان و رهاسازی بازار کار، به
سهم خود، بر گسترش ابعاد و عمق پدیدهی تهیدستی شهری افزوده است. هم میزان
نابرخورداری تهیدستان شهری از منابع سهگانهی قدرت و هم دگرگونیهای پدیدآمده در
میزان و نوع حمایتهای پیشگفته اصولاً وجهی ساختاری دارند، یعنی مجموعهی شرایط و
دگرگونیهاییاند که بر فراز سرِ تهیدستان شهری و مستقل از ارادهشان به وقوع میپیوندند.
اصلیترین متولي بررسي اين سطح از حيات تهيدستان شهری عبارت است از علم اقتصاد و
درواقع اقتصاد سياسي. مطالعهی الگوی توزیع منابع سهگانهی قدرت در جامعه بهاضافهی
دگرگونیهایی ساختاری که نوع و میزان حمایتها از تهیدستان شهری را رقم میزنند و
ازاینرو هستی طبقاتیشان را شکل میدهند وظیفهی اقتصاد سیاسی است. چنتهی اقتصاد
سياسي در ايران خصوصاً طی دهههاي اخير در اين زمينه بسيار خالي است. بخش اعظمی از
علم اقتصاد در ایران اصولاً هدفمندانه در پی استتارکردن وضعیت تهیدستان شهری است
و اقتصاد سیاسی در نقش مؤلفهی مترقی علم اقتصاد در ایران نیز بیش از آن که کارکرد
تبیینکننده و توضیحدهنده داشته باشد نقش صدای اعتراضی را ایفا کرده است. درک ضعیف
و نابسندهای که از چرایی و چهگونگی گسترش و تعمیق پدیدهی تهیدستی شهری در ایران
داریم عمدتاً معلول همین نقصان سهمگین مطالعات اقتصاد سیاسی دربارهی هستی طبقاتی
تهیدستان شهری است.
به دومین سطح بپردازم، سطح تجربهی زيستهی
طبقاتي تهيدستان شهري. ميزان دريافتيهاي نقدي و غيرنقدي تهيدستان شهري كه در
اثر الگوي توزیع منابع سهگانهی قدرت و حمايتهاي سهگانهی پیشگفته مشخص ميشود
در قیاس با سطوح متعارف زندگي در ايران بسيار ناچيز است. ملاحظه میکنید اينجا به
دریافتیهای نقدی و غیرنقدی تهیدستان شهری اشاره میکنم چون این معيارِ پولي
هميشه سريعترين راه براي سنجش و درک مطلب است، وگرنه این دریافتیهای ناچیز فقط
سايه و بازتاب واقعيت ديگریاند: يعني عدم دسترسي افراد به منابع قدرت و نیز نوع و
میزان ناکافی برخورداریشان از انواع حمایتها. همين ميزان دريافتيها که در سطح
ساختاری بر فراز سرِ تهیدستان مشخص میشود تجربهی زیستهی طبقاتیشان را در
سپهرهای گوناگون حیات اجتماعی تعیّن میبخشد، سپهرهایی نظیر آموزش و بهداشت و
سلامت و درمان و مسكن و خريد اجناس مصرفي و فراغت و تفريح و ازدواج و معاشرت و
دوستيابي و کار و رابطهی جنسی و تغذيه و مصرف كالاهاي فرهنگي و غیره. تجربهی
زيسته به معناي انتخاب فرد در برابر آن نوع شرايط و دگرگونيهاي ساختاري است که بر
فراز سر و مستقل از اردهاش شکل گرفته است. تجربهی زیستهی طبقاتی فرد در سپهرهای
گوناگون زندگی در دایرهی هستی طبقاتیاش شکل میگیرد و ازاینرو هستی طبقاتی است
که تجربهی زیستهی طبقاتی فرد را تعیّن میبخشد. مجموعهی تجربههای زیستهی فرد
نیز شیوهی زندگیاش را تشکیل میدهد. شیوهی زندگی تهیدستان شهری حاصل انتخابهای
غالباً ناگزیری است که در سپهرهای گوناگون حیاتشان در مواجهه با شرایط ساختاریِ
هستی طبقاتیشان به عمل میآید. اصلیترین متولي مطالعهی اين سطح از حيات تهيدستان
شهری، يعني سطح تجربهی زيسته طبقاتيشان، جامعهشناسي است. اگرچه در زمینهی
مطالعهی حیات تهیدستان شهری در ایران دچار فقر مفرط مطالعاتی هستیم، اما جامعهشناسان،
در قیاس با متخصصان هر رشتهی ديگري در ايران، حيات تهيدستان شهري را به میزان بیشتری
موضوع مطالعهی خویش قرار دادهاند. دو نمونه از برجستهترين پژوهشهای جامعهشناسانه
در ایران یکی پژوهش آصف بيات با عنوان سياستهاي خياباني است و ديگري نیز رسالهی
دکتری عليرضا صادقي که تازگیها در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارائه
شده است.
اما سومین سطح، یعنی سطح گرايشهاي طبقاتي تهیدستان
شهری. تجارب زيستهی طبقاتيِ تهيدستان شهري در سپهرهای گوناگون زندگیشان احساسها
و آرزوها و ارزشها و معناهايي را در ذهن فردیشان میآفریند. این معناها که در
ذهنهای انفرادی شکل میگیرد از میانجی زبان ممکن است شکل بینالاذهانی بگیرند یا
نگیرند. بگذارید مثالی بزنم. «فلزبان» تخلص شاعری است با نام عبدالله وطنخواه، یکی
از فعالان آگاهِ کارگری، که چند سال قبل بر اساس تجربهی زیستهی شخصیاش شعری
سرود با این مضمون: «دستمزد، اجر نیست، پاداش نیست، تکهی کوچکیست از کیک بزرگ
ارزش، که به جان میپزنش کارگران». فلزبان بر اساس تجربهی زیستهی طبقاتیاش در
محل کار و سایر ساحتهای زندگیاش به این معنا رسیده است که هر آنچه در جامعه تولید
میشود بهتمامی محصول کار کارگران است اما کارفرمایان دولتی و خصوصی و شبهدولتی
فقط ارزش پولیِ تکهی کوچکی از کل تولید کارگران را در قالب دستمزد که گویی اجر و
پاداش است به کارگران میدهند و ارزش پولی سایر تکهها را از سازندگان اصلیشان دریغ
میدارند. در این معنا که از تجربهی زیستهی کارگر شاعر برخاسته است و شاعر میکوشد
با میانجی زبان شعری به سایر ذهنها انتقالاش دهد نوعی ارزشگذاری و نوعی مطالبه
نهفته است: ارزشگذاری بر وزن و اهمیت کار کارگر که اگر نباشد هیچ تولیدی در بین نیست
و مطالبهی افزایش سهمبریِ هر چه بیشترِ کارگران از فرایندهای تولید و توزیع در
جامعه. این معنا و این ارزش و این مطالبه از بطن تجربهی زیستهی کارگر شاعر
برآمده است و به میانجی زبان ممکن است به ذهنهای دیگری انتقال یابد. شاعر تا چه
حد میتواند این معنا را بر الیاف نرم مغزهای دیگران بنویسد؟ بستگی دارد به نوع
توازن قوا در منازعهای که بر سر تولید و تثبیت انواع معناها در جامعه درمیگیرد.
دیگرانی که تجربهی زیستهی دیگری داشتهاند میتوانند معنا و ارزش و مطالبهی
متضادی را پیش بکشند. یک نمونه از همین نوع معناسازی را با هم مرور کنیم. اشارهام
به معادل فارسی «کارآفرین» برای کلمهی خارجیِ «آنترپرونور» است، معادلی فارسی که
تا جایی که میدانم احتمالاً نخستین بار بهقلم سیروس ابراهیمزاده در کتاب توسعهی
اقتصادی در سال 1351 جعل شده است. این اصطلاح احتمالاً تا اواخر دههی شصت خورشیدی
هنوز چندان مقبول نیفتاده بود. طی دههی هفتاد خورشیدی رواج یافت و طی دههی هشتاد
نیز به معادلی متعارف بدل شد. امروز کمتر
فرهنگ لغتی میشناسیم که این معادل را به کار نگرفته باشد. معاونتی در وزارت کار
داریم با همین عنوان. رشتهای دانشگاهی داریم به همین عنوان. مباحث مرتبط با این
معادل به دروس آموزش عمومی و آموزش عالی راه یافته است. کتابها و مقالات فراوانی
با استفاده از همین عنوان داریم. اصطلاح فارسی «کارآفرین» گرچه فقط به کارفرما
اشاره ندارد اما عمدتاً معطوف است به کارفرمایان خصوصی و سرمایهداران و صاحبان
کسبوکار. در متن و بطن اصطلاح «کارآفرین» با این معنا مواجهایم که بهیمن حضور و
نقشآفرینی سرمایهداران است که برای امثال فلزبان میتوان اشتغالزایی کرد و اگر
سرمایهداران نباشند خبری از دستمزد و حقوق برای کارگران نیست. این معنا، برعکس،
به ضرورت حضور و نقشآفرینی سرمایهدار تأکید میکند. منازعه بین معناهای گوناگون
اصولاً بخش مهمی از منازعههای طبقاتی است. منازعهی معنای موردنظر فلزبان با معنای
جعلشده در اصطلاحِ «کارآفرین» یک نمونه از کشمکشهایی است که انواع فُرمهای
فرهنگی بر سر خلق معنا در جَنگ گفتمانها با هم راه میاندازند. فُرمهای فرهنگی
که با میانجی زبان مستمراً معنا خلق میکنند پرشمارند: انواع هنرها، ادبیات، شعر،
داستان، رمان، فیلم، تئاتر، جوک، مناسک، نقاشی، عکاسی، کاریکاتور، کتاب، مقاله، دیوارنوشته،
ترانه، موزیک، بیلبوردهای شهری، همه و همه، همواره در حال خلق معنا در جامعهاند.
این که گرایشهای طبقاتی در جامعه چه نوع گرایشهایی باشند عمدتاً بستگی به این
دارد که چه معناهایی از دل جنگ گفتمانها میان انواع فرمهای فرهنگی سربلند بیرون
میآیند. بین گرایشهای طبقاتی افراد و تجربههای زیستهشان ضرورتاً تناظری یکبهیک
وجود ندارد. بر حسب نوع نقشآفرینی میانجی زبان و عملکرد فُرمهای فرهنگی و نتیجهی
منازعههای گفتمانی است که انواع خاصی از گرایشهای طبقاتی نیز شکل میگیرند. در
ایران امروز عملاً میبینیم منازعههای گفتمانی و خلق معنا در حوزههای سینما و
ادبیات و سریالهای تلویزیونی و کانالهای ماهوارهای و عکاسی و بیلبوردهای شهری و
غیره تا حد بسیار زیادی به زیان منافع و مصالح طبقاتی تهیدستان شهری رقم خورده
است. ارتشی از کارگزارانِ انواع فُرمهای فرهنگی برای تولید معناها و ارزشهایی بر
ضد منافع تهیدستان شهری به فعالیتِ موفقیتآمیز مشغولاند. بخشی از علل فقدان
آگاهی طبقاتی میان تهیدستان شهری را از همین راه میتوان تبیین کرد. آگاهی طبقاتی
هنگامی شکل میگیرد که اعضای فلان طبقه اولاً به اشتراک منافع بین خودشان و ثانیاً
به تفاوت و حتا تضاد منافع خودشان با منافع سایر طبقات پی ببرند. این نوع آگاهی
طبقاتی میان تهیدستان شهری مطلقاً محسوس نیست. از همینجاست که میتوان به یک
عامل مؤثر بر تجربهی زیستهی طبقاتی تهیدستان شهری در سطح دوم موردبحثمان راه
ببریم. اگرچه هستی طبقاتی تهیدستان شهری است که تجربهی زیستهی طبقاتیشان را تعیّن
میبخشد، اما ایدئولوژیها و گفتمانهای طبقات فرادست نیز که از جنگ گفتمانها
سربلند بیرون آمدهاند بر تجربهی زیستهی تهیدستان شهری تأثیر میگذارد. احساسها
و آرزوها و خواستها و معناهای برآمده از تجربههای زیستهی طبقاتی طبقات فرادست
در ایران امروز با صلابت بر الیاف نرم مغزهای تهیدستان شهری نیز حک شده است. عامل
طبقه کماکان عامل تعیینکنندهی تجربهی زیستهشان است اما عامل ایدئولوژیها و
گفتمانهای رقیب نیز بر تجربهی زیستهشان تأثیرگذار است. تهیدستان شهری و
مدافعان فکری و عملیشان در ایران امروز در جنگ معناسازیها بهتمامی قافیه را
باختهاند. اصلیترین متولی پژوهش دربارهی سومین سطح از حیات تهیدستان شهری، یعنی
سطح گرایشهای طبقاتی، مطالعات فرهنگی و رشتههای مربوطهاش نظیر نقد ادبی و زبانشناسی
شناختی و نشانهشناسی و غیره است. پرسشهایی که مطالعات فرهنگی در زمینهی حیات تهیدستان
شهری باید پاسخ دهد عبارتاند از این که معناها و ارزشهای غالب میان تهیدستان
شهری چهگونه شکل میگیرد و موانع تکوین آگاهی طبقاتی میان تهیدستان شهری کداماند
و چهگونه مانعآفرینی میکنند و حضور پررنگ انواع ایدئولوژیها و گفتمانهای
طبقات فرادست میان تهیدستان شهری چه پیآمدهایی را برای زندگیشان پدید میآورد
و غیره. مطالعات فرهنگی در ایران که عمر درازی نیز ندارد مطلقاً به هیچ جنبه از حیات
تهیدستان شهری نپرداخته است. مطالعات فرهنگی در ایران، برخلاف نخستین سالهای شکلگیری
مطالعات فرهنگی در بریتانیا که هویتی رادیکال داشت، عمدتاً رنگمایهای محافظهکارانه
دارد و در بهترین حالت فقط طبقهی بهاصطلاح متوسط را موضوع پژوهشهای خود قرار
داده است. از باب نمونه، پایاننامههای کارشناسی ارشد در سه دانشگاه تهران و
علامه طباطبایی و علم و فرهنگ از بدو تأسیس رشتهی مطالعات فرهنگی تا دستکم سال
1390 هرگز به تهیدستان شهری اختصاص نیافته بود.
سرانجام نیز میرسم به چهارمین سطح، یعنی سطح
كنشهای طبقاتيِ تهیدستان شهری.
در سطح سومْ سخن از دانستن بود، آگاهي دربارهی
منافع طبقاتي خود. اما در این چهارمین سطح، یعنی سطح کنشهای طبقاتی، صحبت از
توانستن است، توانایی در زمینهی پیشبرد منافع طبقاتی خود، تواناییِ زدن مُهر
منافع طبقاتی خویش بر تحولات جامعه. در سطح سوم از حیات تهیدستان شهری بر این
مدعا پای فشردم که، در اثر غلبهی معناها و ارزشهای طبقات فرادست میان تهیدستان
شهری و مغلوبشدنشان در منازعههای گفتمانی، حدی محسوس از آگاهی طبقاتی میانشان
تکوین نیافته است. اگر بر عامل فقدان آگاهی طبقاتی همچنین فقدان فرصتهای سیاسی
برای تشکلیابی و مبادرت به کنشهای دستهجمعی طبقاتی را نیز بیفزاییم، میبینیم
که تهیدستان شهری چندان قادر نیستد مُهر منافع خودشان را بر تحولات اجتماعی
بزنند. از این مدعا البته نباید چنین استنتاج کرد که تهیدستان شهری مطلقاً هیچ
نوع عاملیتی ندارند. از نگاه آصف بیات که پژوهشاش دربارهی تهیدستان شهری عمدتاً
طی دهههای پنجاه و شصت خورشیدی است، تهیدستان شهری فاقد نوعی سازوکار نهادیاند
که از طریق آن بتوانند بهطور دستهجمعی تظلمها و خواستههای خودشان را اولاً تقریر
کنند و ثانیاً به دولت تحمیل کنند و ازاینرو استراتژی پیشروی آرام و تلاشهای فردی
برای دورزدن دولت و طبقات فرادست را در پیش میگیرند. تسخیر خانههای خالی و
آپارتمانهای نیمهکاره در جریان انقلاب، تصرف زمین و ساختوسازهای غیرقانونی، شیوههای
غیرقانونی در استفاده از آب و برق شهری، راهاندازی مسجد و درمانگاه و سیستم جمعآوری
زباله، تأسیس تعاونیهای مصرف محلی، دستفروشی، دورهگردی، خدمات خیابانی و غیره،
جملگی، از اجزای این استراتژیاند. علیرضا صادقی نیز در رسالهی دکتریاش رویکرد
مشابهی را برای اوایل دههی نود خورشیدی اتخاذ میکند، توأم با شناسایی دگرگونیهای
گستردهای که در نوع اجرای سیاستهای خیابانی تهیدستان شهری در گذر سه دههی اخیر
به وقوع پیوسته است. در حوزهی تهیهی خدمات شهری نظیر آب و برق و گاز، مقاومتهای
روزمرهی فردی و پراکندهی تهیدستان شهری در مناطق فقیرنشین عملاً روند آزادسازی
قیمتهای خدمات شهری را مختل میکند. در حوزهی شغل، موتورسواران معیشتی به خیابانها
هجوم میآورند و فضای شهری را برای امرار معاش تصرف میکنند و در برابر اقتصاد
بازار آزاد عملاً اقتصاد در هوای آزاد را باب میکنند. در حوزهی مسکن، حاشیهنشینان
بر روی سقفهای نااستوار خانههاشان در فضای عمودی حاشیهی شهرها پیشروی عمودی میکنند.
در حوزهی تهیهی مایحتاج روزانه، تهیدستان بدهکار عجالتاً یا دائماً اموال و یا
سرمایهی کسبه را تصاحب میکنند. در حوزهی خیریهها نیز تهیدستان با تاکتیکهای
گوناگون به منابع مالی خیرین فشار میآورند. بیات و صادقی، در برهههای زمانی
گوناگون، عاملیت تهیدستان شهری را نشان میدهند. اما این عاملیتها در حدی و با
قوتی نیست که بتواند اولاً تغییری در نوع الگوی توزیع منابع سهگانهی قدرت پدید بیاورد
و ثانیاً تأثیر چشمگیری بر نوع و میزان حمایتهای دولت و جامعهی مدنی بر جای
بگذارد. بنابراین، عاملیتهای طبقاتی تهیدستان شهری مطلقاً تعیینکنندهی هستی
طبقاتیشان نیست، ولواینکه تأثیری نه چندان چشمگیر بر سطح ساختاری هستی طبقاتیشان
از خود بر جای بگذارد. بنابراین، مقاومت تهیدستان در بهترین حالت بهتمامی تدافعی
است و نه تهاجمی. اصلیترین متولی مطالعهی سطح چهارم از حیات تهیدستان شهری، یعنی
سطح کنشهای طبقاتیشان، علم سیاست است. بااینحال، علم سیاست در ایران چندان به
تهیدستان شهری نپرداخته است. شناخت البته نابسندهای که از سیاست تهیدستان شهری
در ایران داریم عمدتاً محصول فرعی مطالعات جامعهشناسان است.
تأکیدم تا اینجا فقط بر عامل طبقه بود که جنبهی
تعیینکننده در حیات تهیدستان شهری دارد اما عوامل تأثیرگذاری نظیر جنسیت و قومیت
نیز مهماند. بر حسب این که جنس زیستشناسانهی تهیدست شهری در بدو تولد چیست و
بر حسب این که از چه قومیتی است، هستی اجتماعی و تجربهی زیسته و گرایش اجتماعی و
نوع و میزان کنش جمعیاش نیز تفاوت خواهد یافت. ازاینرو مطالعات جنسیتی و مطالعات
قومیتی نیز در هر چهار سطح پیشگفتهی حیات تهیدستان اهمیت دارند و بُعدهای جنسیت
و قومیت و تأثیرگذاریشان بر حیات تهیدستان را به بحث میگذارند. نه مطالعات جنسیتی
در زمینهی حیات تهیدستان شهری در ایران هیچ خوش درخشیده است و نه مطالعات قومیتی.
ازاینرو در این هر دو حوزهی فکری نیز با فقر مفرط مطالعاتی مواجهایم.
شناسایی هر یک از سطوح پیشگفتهی حیات تهیدستان
شهری در قالب هر یک از رشتههای هفتگانهای که تاکنون محل تأکید قرار گرفت، اگر
اجازه داشته باشم از تمثیل بهره بجویم، در حکم یک قاب عکس از حیات تهیدستان شهری
است. چنانچه قرار باشد ما نه مجموعهای از عکسهای غیرمتحرک بلکه بهاصطلاح فیلم
حیات تهیدستان شهری در گذر زمان را در اختیار داشته باشیم ناگزیر باید به تاریخنگاری
رجوع کنیم. تاریخنگاری است که، با اتکا بر یافتههای گوناگون اندیشهی اجتماعی
دربارهی سطوح و زوایای گوناگون حیات اجتماعی تهیدستان، روایتی پویا از زندگیشان
در گذر زمان به دست میدهد. ما در زمینهی تاریخنگاری حیات تهیدستان شهری نیز با
فقر عمیق پژوهشی مواجهایم.
اجازه دهید جمعبندی کنم. بیاید نگاهی بیندازیم
به نسبتِ جمعیت ساکن در سکونتگاههای غیررسمی به کلِ جمعیت آن شهرهایی که دارای
مطالعهی مصوبِ توانمندسازی و ساماندهی سکونتگاههای غیررسمیاند. این نسبت در
سال 1393 در تبریز 25 درصد است، در ارومیه 28 درصد، در اصفهان 14 درصد، در کرج 7
درصد، در مشهد 34 درصد، در اهواز 31 درصد، در زاهدان 42 درصد، در شیراز 11 درصد،
در قم 9 درصد، در کرمان 11 درصد، در کرمانشاه 34 درصد، در رشت 15 درصد، در همدان
19 درصد و در اراک 26 درصد. میانگین این چهارده شهر حدوداً 21 درصد است. اگر این
رقم را شاخصی برای جمعیت تهیدست فرض کنیم، ملاحظه میکنیم که پدیدهی تهیدستی
شهری به گستره و عمق بیسابقهای در ایران معاصر رسیده است. بخشهای هر چه وسیعتری
از جمعیت ساکن در شهرها در اثر الگوی عمیقاً نابرابرِ توزیع منابع سهگانهی قدرت
و دگرگونیهای ساختاری که بر فراز سرشان و مستقل از ارادهشان به وقوع میپیوندد
در جایگاه طبقاتی تهیدستان شهری قرار میگیرند اما اقتصاد سیاسی در ایران چندان
توفیقی در درک و شرح این وضعیت نداشته است. این بخش عظیم از ساکنان سرزمینمان در
حیات روزمرهشان همواره طعم تجارب زیستهی طبقاتی تلخی را میچشند و جامعهشناسی
ما گرچه از سایر رشتهها بههیچوجه عقبتر نیست اما هنوز تصویر جامعی از تجارب زیستهی
تهیدستان شهری در اختیارمان قرار نداده است. تهیدستان همواره در جنگ گفتمانها و
معناسازیها مغلوبِ طبقات فرادستترند اما مطالعات فرهنگی در ایران مطلقاً به دیدهشان
نگرفته است. تهیدستان در اثر نابرخورداری از نیروی سیاسی متشکل و نداشتن جاپا در
تالارهای قدرت نیز ناتوان از تقریر تظلماتشان در عرصهی عمومی و تحمیل مؤثرشان
به دولت و طبقات فرادست هستند اما علم سیاست در ایران نه به این ناتونی پرداخته
است و نه چندان به شکلهای گوناگون ولی هرازگاهیِ کنش دستهجمعی تهیدستان. ایضاً
نقش جنسیت و قومیت نیز در حیات تهیدستان شهری چندان توجه مطالعات جنسیتی و قومیتی
در ایران را به خود جلب نکرده است. نهایتاً تاریخنگاری از پایین برای انتقال صدای
این بیصدایان از اعماق دهلیزهای تاریک گذشتهی تاریخی نیز در ایران چندان وجهی
نداشته است. در شرایطی که مستمر بر گستره و عمق پدیدهی تهیدستی شهری در ایران
افزوده میشود، هم دولت و هم اندیشهی اجتماعی در ایران به تهیدستان شهری عمیقاً
بیتوجهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر