یکی از دوستان
پرسیده است:
باوجود حجم بحرانهای
موجود از قبیل کمبود آب، تخریب محیط زیست، بیکاری، ورشکستگی بانکها، ریزگردها و
آسیبهای اجتماعی، چرا هیچ اقدام جدی ازسوی نهادهای تصمیمگیر کشور در جهت رفع یا
حداقل کاهش ابعاد این بحرانها انجام نمیشود؟
آیا مسئولین از
وجود این بحرانها بیخبرند یا اینکه خود را عامدانه به بیخبری زدهاند؟
پر واضح است که
تصمیم سازان کشور به اطلاعات و اخباری دسترسی دارند که بسیاری از آنها از چشم مردم
پوشیده است، بنابراین فرض بیخبری مسئولین از بحرانهای موجود منتفی میباشد! لذا
به نظر میرسد باید پاسخ درست را در ویژگیهای منطق یا عقلانیت حاکم بر فضای تصمیمگیری
کشور جستجو کرد!
به عبارت روشن تر
باید پرسید:
حاکمیتِ کدام
منطق یا عقلانیت بر فضای ذهنی و عینی جامعه و حکومت، وجود چنین بحرانهایی را
تداوم بخشیده است؟
به نظر می رسد ما
در چهاردهه پیش با حاکمیت دو منطق بر عرصهی تصمیم گیریهای نظام سیاسی مواجه بودهایم؛
عقلانیت تحویلی:
«تحویل» را در لغت
به معنای “جابجا کردن” آوردهاند و آنچه از این نوع عقلانیت مدنظر ماست عبارت از
«احاله کردن» است.
عقلانیت تحویلی
به منطقی گفته میشود که میکوشد تا منشاء مشکلات را از یک منبع، به منبعی دیگر
منتقل کند. به طور ویژه این عقلانیت در چهاردهه پیش کوشیده است تا منشاء مشکلات
داخلی را در خارج از کشور و سرانگشت توطئهگر خارجیان جستجو کند!
از یکصد سال پیش
که نقش پیرامونی ایران در نظام جهانی محرز شد، حضور ژئوپلیتیک ایران در منطقهی
حساس خاورمیانه، دخالت دو قدرت روسیه، انگلیس و سپس امریکا را در مقدرات کشور
اجتناب ناپذیر ساخت. یعنی در یک نگاه واقعبینانه میتوان ریشهی برخی از مشکلات
کشور در ابعاد مختلف را در سیاستهای استعماری و مداخلهجویانهی این قدرتها
جستجو کرد، ولی واقعیت این است که در دوران پس از انقلاب، ما شاهد نوعی افراط و
بزرگنمایی در سهم و تاثیر این قدرتها بر تحولات داخلی بودهایم، آنچنان که به جای
استقبال از جریان اصلاحطلب داخلی، صرفا همهی نارساییهای موجود را به خارج از
کشور نسبت دادهایم!
این جاست که میتوان
از چیرگی نوعی «عقلانیت تحویلی» بر عرصهی سیاستگذاری کشور یاد کرد؛ منطقی که
البته با شدت و ضعفهایی در دوران پیش از انقلاب نیز وجود داشته است!
عقلانیت تسویفی:
»تسویف» در لغت به
معنای «به تاخیر انداختن» و «امروز و فردا کردن» است. این منطق به نحو بارزی در
چهاردهه بعد از انقلاب بر نظم سیاسی ایران سیطره داشته است.
دو تصمیم سرنوشت
ساز پذیرش قطعنامه ۵۹۸، و برجام هم در زمانی صورت گرفت که کارد به استخوان رسیده،
و تداوم روند پیشین امکانپذیر نبود!
عقلانیت تسویفی،
ابتکار عمل و شجاعت تصمیمگیری را سلب کرده و کشور را از مزیت اخذ یک تصمیم بهنگام
و فایدهبخش محروم میکند!
هم اکنون داستان
بحرانهایی مانند آب، محیط زیست، ورشکستگی بانکها و آسیبهای اجتماعی هم از تداوم
وجود این منطق در عرصهی سیاست گذاری حکایت دارد.
در همهی این
حوزه ها کشور فاقد یک نگاه کلان و راهبردی است، اقدامات جنبهی موقتی و کوتاهمدت
داشته و اخذ تصمیمهای بزرگ در حوزههای بحرانی مداوم به تاخیر میافتد!
کاملا روشن است
که خروج کشور از بحرانهای زنجیرهایِ پدیدآمده، مستلزم پرداخت هزینه میباشد. اما
نگاه پوپولیستی حاکم بر بخشی از نظم سیاسی کشور، مانع اصلی بر سر اتخاذ چنین تصمیمهایی
تلقی میشود.
برداشت خاص از دو
مفهوم «انقلاب» و «مردم» دیری است که برخی از سیاستمداران را اسیر و خلاقیت و
شجاعتِ گذار از وضع موجود را برای ایشان دشوار کرده است!
نکتهی پایانی:
خروج از وضعیت
ناگوار کنونی پیش از هر چیز مستلزم شناخت عقلانیت حاکم بر آن است. همان منطقی که
ارتباط مستقیمی با وجود ساختارهای معیوب فعلی دارد.
به نظر می رسد
شکلگیری نوعی «خودآگاهی ملی» دربارهی آسیبهای
حاکمیت چنین عقلانیتی، پیش نیاز خروج از چنین وضعیتی میباشد. امری که البته با
عدم توازن نیروهای سیاسی موجود چندان آسان به نظر نمیرسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر