این ایده که جنگ داخلی طولانی در سوریه ممکن
است از طريق تغییر ساختار کشور به یک فدراسیون حل شود اخیراً در اذهان بسیاری بوده
است. در نگاه اول، تلاش برای آشتی دادن بخشهای متخاصم جمعیت و همه جناحهای
گوناگون از طريق اعطای حقوق خودمختاری وسیع براساس قومیت و مذهب اغوا کننده به
نظر میرسد.
پیشنویس قانون اساسی جدید که در اصل توسط
جامعه بینالمللی به سوی سوریها پرتاب شد در واقع بر ایده اعطای فدرالیسم به «ملیتهای
ساکن در کشور» قرار داشت. این، به عنوان مثال، خود را در پیشنهاد تشکیل یک پارلمان
دومجلسی در سوریه نشان میداد. فقط در این اواخر بود که «کنگره گفتوگوی ملی سوریه»
(که به زودی تشکیل خواهد شد) استفاده از این نام را برگزید. قبلاً تلاشهایی وجود
داشت که میخواست این را «کنگره خلقهای سوریه» بنامد. اما رییسجمهور اسد از همان
آغاز سرسختانه با این روایت مخالف بود. او احساس میکند که به دلیل ماهیت محیط محلی
در خاورمیانه، دولتهایی که در آنجا پرچم فدرالیسم را بلند کنند ناگزیر مجبور
خواهند شد شاهد از دست رفتن تمامیت ارضی و حاکمیت خود شوند. به نظر رییسجمهور
اسد، غرب برای رسیدن به اهدافی که نتوانسته از طريق نظامی به آنها دست یابد، با
ارتقای فدرالیسم به ابزارهای سیاسی و خرابکارانه متوسل میشود. به عنوان مثال، آمریکاییها
بدون اینکه منتظر حل نهایی موضوع بشوند، هماکنون کردها را-با دفاع شدید از خواست
آنها- به اعلام یکجانبه تشکیل «فدراسیون شمال سوریه» در اراضی که در اشغال دارند
تشویق میکنند. و این فقط آغاز کار است.
تلاشهای مکرر لیبی برای ایجاد یک فدراسیون با
برخی از همسایگان خود با هیچ موفقیتی همراه نبود. تلاشها برای تشکیل یک فدراسیون
از اتیوپی و سودان- که در آغاز غرب از آن حمایت میکرد- سرانجام پس از آنکه اریتره
و جنوب سودان استقلال خود را به دست آوردند و از آن خارج شدند، پایان یافت. آمادگی
بغداد برای اعطای یک وضعیت حتا بالاتر از یک منطقه تشکیل دهندۀ فدراسیون به
کردستان عراق به تلاشها برای جدایی از عراق انجامید. تنها یک لشکرکشی نظامی عظیم
توانست آنرا متوقف سازد. و اگر سوریه در این مسیر وارد شود، امید حتا کمتری برای
فرار از یک سرنوشت مشابه وجود دارد.
طرحها برای فدرال کردن دولتها در منطقه با
طرحها برای تغییر کامل مرزهای این قلمروها در ارتباط است. کارزار برای تغییر
مرزهای ملی در «خاورمیانه بزرگ» در واقع با از راه رسیدن «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱
شتاب گرفت. نقشه جدید خاورمیانه که در سال ۱۹۹۲ توسط برنادرد لوئیس-پرفسور
«مطالعات خاورمیانه» و مشاور جورج دبلیو بوش- در «ژورنال امور خارجی» منتشر شد،
دوباره رواج یافته است. رالف پیترز، افسر اطلاعاتی بازنشسته در سال ۲۰۰۶ این نقشه
را در «ژورنال نیروهای مسلح» منتشر کرد.
نقشه لوئیس – پیترز
مقصود از این تمرینها در «نقشهنگاری کاربردی»
تقویت مواضع آمریکا در منطقه از طريق تضعیف آن دولتهای ملی است. در راستای این
هدف، «بالکانیزه کردن» خاورمیانه در امتداد خطوط مذهبی، قومی، و تقسیمات قبیلهای
طراحی شد. و قرار شد دامن زدن به خصومت بین شیعیان و سنیها یک نقش کلیدی بازی کند.
در آن زمان، سوریه که مانند یک صخره در میان
همسایگان ناآرام خود به نظر میرسيد، به طور جدی به مثابۀ هدف این تلاشها ديده نمیشد.
تقریباً دو سال طول کشید تا «پیآمد موجی» بهار عربی به سوریه برسد. زمانیکه درگیری
شروع شد، یک نقشه به رسانهها راه یافت (اجازه بدهید آنرا «نسخه اسرائیلی» بنامیم)
که تجزیه بالقوه آن کشور را پس از مبدل شدن آن به یک فدراسیون نشان میدهد.
این نقشه یک بخش قدرتمند دروز را نشان میداد
که در مرز سوریه-اسرائیل جدا شده است. به محض اینکه مرزهای سوریه بدین شیوه از نو
کشیده میشد، جمعیت دروز آن از ترس بنیادگرایی سنی در وضعیت مناسبی برای اتحاد با
تلآویو قرار میگرفت و این یک راهحل دايم برای مشکل بلندیهای جولان بود، و یک
منطقه حايل به اسرائیل میداد که امنیت آن را در شمال بسیار افزایش میداد. به
علاوه، سکنه کل آن منطقه ممکن بود بخواهند با دروزهای درون اسرائیل «یکپارچه شوند.«
اما، جنگ آنطور پیش نرفت. دروزها ثابت کردند
که کاملاً به دمشق وفادارند و با فداکاریهای قهرمانانه در دفاع از تمامیت ارضی
سوریه خود را متمایز ساختند. با این وجود، عملیات نظامی اسرائیل در نزدیکی آن مرز
نشان میدهد که اسرائیل این طرحها را کنار نگذاشته است. تلآویو ممکن است در شرایط
مناسبتر دوباره سعی کند. و فدرال کردن سوریه تحت کنترل بینالمللی وضعیتی است که
ممکن است برای آن طرح مناسب باشد.
نقشه بالکانیزه کردن سوریه
یک «نسخه کردی» نیز
برای آینده ملی و ساختار حکومت سوریه به طور گسترده پخش شد.
دیدن این دشوار نیست که کردها در آن زمان حتا
رؤیای داشتن قلمروهای متعددی را که اکنون با کمک آمریکاییها تصرف کرده اند، شروع
نکرده بودند. بزرگترین چالش برای آنها این بود که همه کانتونهای کرد در شمال را
در یک منطقه واحد متحد کنند. در نتيجه، علیرغم به دست آوردن کنترل بر یکچهارم
خاک سوریه- در غرب تا فرات-کردها به هیچوجه مسأله ملیت خود را حل نکردند. مناطق
عربنشین تحت اشغال کردها هیچ وفاداری مشخصی به روژاوا نشان نداده اند. و کانتون از
نظر اقتصادی توسعه یافتهتر افرین از بخش بزرگتر پایگاه کردها جدا افتاده است.
خارج از روژاوا هنوز حدود ۲۵۰ هزار کرد در شهر حلب (عمدتاً در منطقه شیخ مقصود)
زندگی میکنند، این گروهی است که شامل چهرههای فرهنگی و اقتصادی برجسته قوم کرد
در سوریه میشود. بنابراین، اشتهای کردهای سوریه برای قلمرو جدید هنوز ارضاء نشده
است.
اگر به نقشه ترکیب قومی-فرقهای سوریه نگاه کنید
روشن میشود که هر گونه تلاش برای ایجاد یک منطقه فدرال یا اداری در امتداد خطوط
قومی تنها میتواند به درگیرهای شدید جدید در این «جنگ همه علیه همه» بیانجامد.
مشکل اصلی این است که جناحهای قومی و فرقهای
گوناگون در سراسر سوریه پراکنده اند. ترسیم مرز برای آنها بسیار دشوار است.
ادعاهای برخیها با جاهطلبیهای دیگران تصادم خواهد کرد، و نقاط اشتعال دايم به
وجود خواهد آورد. اینکه چه کسی مالک بیابان نفتخیز عاری از سکنه سوریه، که نیمی
از قلمرو کشور را تشکیل میدهد خواهد بود، پرسشی است که هنوز باز است. این در واقع
یک نسخه بسیار زشتتر و پیچیدهتر از جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق است. اما این
تنها مشکل نیست.
هر طرح فرضی برای تحمیل یک نظام فدرال بر کشور
با این پرسش روبهروست: معیارها برای تعیین «ملیتهای سوریه» و حق آنها برای
استقلال کدامند؟ با توجه به کثرت فرقهها و جنبشهای موجود در سوریه، این وظیفه
شاقی خواهد بود. به عنوان مثال، غرب و کشورهای خلیج فارس مدت طولانی است که رؤیای
بیرون راندن علویها، قبیله خانواده اسد، به «زاغه»های منطقه لاذقیه را در سر
پرورانده اند. اما آیا آنها مانند برادران سنی خود عرب و مسلمان نیستند؟ با به
کار بستن این رویکرد، کشور میتواند به دهها دولت خُرد تجزیه شود. شخص به ویژه در
میان سنیها میتواند به هویت جمعی نیرومند «بادیهنشین»ها اشاره کند و بیابان را
به آنها تسلیم نماید. و این ممکن است برخیها، اما نه بشار اسد رییسجمهور سوریه
را خشنود کند.
او ناسازگاری قومی-فرقهای را محکوم کرد و یک
نسخه کاملاً مدرن از یک ملت مدنی سوریه را پیشنهاد کرد که در آن ویژگیهای فرهنگها
و تمدنهای همه گروههای ساکن در کشور مورد احترام است. اسد معتقد است که مشکلات
ترکیب ملی و حکومتی سوریه را با کمک ایدئولوژی پان-عربایسم میتوان حل کرد.
رییسجمهور سوریه که اخیراً در یک همایش با
شرکت نمایندگان کشورهای عربی سخنرانی میکرد اعلام کرد که پان-عربایسم یک مفهوم
عقلانی از تمدن است که «همه گروههای قومی، مذهبی، و اجتماعی» را در برمیگیرد و
امکان رشد به آنها میدهد. و میراث فرهنگی همه آنها سهم ارزشمندی در رشد تاریخی
پان-عربایسم داشته است. به گفته اسد، در جریان جنگ سعی شد یک گزینه دروغین به سوریه
تحمیل شود: یا هویت خود را رها کند و در برابر قدرتهای خارجی کرنش کند یا به
جامعهای از «گروههای متخاصم» مبدل شود.
عجیب اینکه بخش عمده گروههای اپوزیسیون که از
ریاض دستور میگیرند با خودِ رویکرد رییسجمهور سوریه کاملاً موافقند. آنها نیز
با نظام فدرال که برخیها میخواهند به کشور بقبولانند مخالفند و از یک موضع
پان-عربی بحث میکنند. اما اسد این اصل را در روشنایی سکولارتری میبیند. لازم به
یادآوری است که میانجیهای بینالمللی به ریاست استفان دِ میستورا تحت فشار اپوزیسیون
نظر خود را درباره قانون اساسی آینده سوریه تغییر دادند، و نام «جمهوری سوریه» با
«جمهوری عربی سوریه»، که هنوز نام رسمی حکومت است جایگزین کرده اند. تنشها بین
اپوزیسیون و دمشق اکنون بر سر یک موضوع پیچیده است- ادامه وجود قدرت در دست اسد و
اطرافیان او. اما اگر بر فشار برای فدرال کردن سوریه افزوده شود کسی چه میداند،
شاید این حتا محرک اپوزیسیون و دولت برای رسیدن به یک راهحل مورد توافق طرفین برای
این موضوع نیز بشود.
https://www.strategic-culture.org/news/2017/12/11/why-assad-believes-that-syria-would-not-survive-transition-federal-system.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر