صفحات

۱۳۹۶ دی ۲۲, جمعه

اعتراضات ایران را چگونه باید درک کرد؟

نویسنده: مزدا مجیدی
برای تحلیل از یک جنبش مخالف در هر کجای دنیا، پرسش‌های مشخصی وجود دارد که ما بايد بپرسیم. ماهیت سیاسی جنبش مخالف چیست؟ آیا یک ماهیت ضدسرمایه‌داری دارد؟ آیا جنبش طبقه کارگر است؟ آیا گسترش استقلال کشور را نمایندگی می‌کند یا انقیاد در برابر شرکت‌های چندملیتی را ارتقاء می دهد؟ جنبشی که محبوب‌ترین خواست آن مخالفت با حمایت ایران از فلسطین است، نمی‌تواند مترقی باشد. جنبشی که ایده‌ آن از بهبود مدیریت اقتصادی ادغام اقتصاد کشور در نظام سرمایه‌داری جهانی، به سرکردگی ایالات متحده و شرکای امپریالیست کوچک آن است، نمی‌تواند مترقی باشد. وطيفه ما این است که درک کنیم و به دیگران بیاموزیم که دستگاه امپریالیستی ایالات متحده، بنا به ماهیت خود، هرگز نمی‌تواند متحد نیروهای انقلاب و ترقی باشد. آینده ایران، به وسيلۀ ترامپ، تیلرسون و هیلی، کلینتون، اوباما و ديگران تعیین نخواهد شد. مردم ایران حق تعیین سرنوشت خویش را دارند. آن‌ها هستند که براساس نظرات، اولويت‌ها و مبارزات خود آینده خویش را تعیین خواهند کرد.

اعتراضات ایران را چگونه باید درک کرد؟
حزب سوسیالیسم و رهایی (ایالات متحده آمریکا) مقاله‌‌ای را پیرامون رویدادهای اخیر در ایران، به قلم مزدا مجیدی منتشر کرده است.
از ۲۸ دسامبر ۲۰۱۷ ایران شاهد اعتراضات ضددولتی در چندین شهر و شهرک بوده است. ماهیت و مطالبات تظاهرکنندگان بسیار گوناگون بوده و به نظر می‌رسد در عرض چند روز تحول یافته است. از آغاز، مقامات دولت ایران گفته اند که مردم حق تظاهرات دارند، اما باید با اقدامات خرابکارانه و خشونت‌آمیز شدیداً برخورد شود.
چند اعتراض اولیه عمدتاً بر موضوعات اقتصادی متمرکز بود. تظاهرات مسالمت‌آمیز بود و با دادن شعار در خیابان‌ها راهپیمایی می‌شد. به نظر می‌رسد این اعتراضات اولیه بدون هیچ اتفاق مهمی صورت گرفت. از آنجا، برخی راهپیمایی‌ها تندتر و تهاجمی‌تر شد، سطل‌های زباله و خودروهای پلیس آتش زده شد. تا شب ۳۱ دسامبر ۲۰۱۷، اعتراضات شکل حملات مسلحانه به ساختمان‌های دولتی و ایستگاه‌های پلیس را گرفت. تا ۳ ژانویه، صدها نفر دستگیر و ۲۱ نفر کشته شده اند.
بستر جهانی و ملی اعتراضات کنونی
همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، رسانه‌های ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی پوشش بسیار جانبدارانه و به شدت غلوآمیزی به تظاهرات دادند. در سرتاسر طیف سیاست‌های طبقه حاکم ایالات متحده، یک وحدت گسترده پیرامون هدف تغییر رژیم در ایران وجود دارد. آن‌ها با هر چیز که بتواند حکومت ایران را تضعیف کند یک همبستگی فوری دارند. یک استثنا، جنبش اپوزیسیون آشکار سوسیالستی یا ضدامپریالستی انقلابی در ایران است، که البته، در این‌مورد پایتخت‌های غربی قاطعانه با آن مخالفت می‌کنند.
اما در اینجا و اکنون، روابط سیاسی مستقل و مداخلات نظامی حکومت ایران یک خار مستمر در چشم طرح‌های ایالات متحده، عربستان سعودی و اسرائیل در سوریه، ایران، لبنان، یمن، بحرین و غزه بوده است. در عراق و افغانستان، پس از حمله و اشغال ایالات متحده نفوذ ایران فقط رشد کرده است- پدیده‌ای که تعیین‌کنندگان سیاست خارجی ایالات متحده خواهان برعکس کردن آن هستند. بلندپروازی بزرگ آن‌ها این است که ایران را به حیطه نفوذ ایالات متحده، آن‌گونه که بین ۱۹۵۳ و ۱۹۷۹ بود، و در کنار اسرائیل به مثابه ستون استراتژی امنیت ملی ایالات متحده در منطقه خدمت می‌کرد، بازگردانند.
بنابراین، پوشش رسانه‌های غربی درباره سیاست‌های ایران در سال ۲۰۱۸ همان‌قدر عینی و آگاهی‌بخش ‌است که گوش دادن به ارزیابی پادشاه اسپانیا از سیاست‌های اینکا در سال‌های ۱۵۰۰ یا خواندن تلگرام‌های استعمارگران انگلیسی درباره مبارزات سیاسی در آفریقا در سال‌های ۱۸۰۰.
جامعه ایران را با تقلیل آن به چهارچوب ساده‌انگارانه «رژیم دیکتاتوری» در برابر «مردم رنجدیده» نمی‌توان شناخت. این فرمولی است که برای دیوسازی از دولت‌های خارجی، برای زمینه‌سازی برای تحریم‌ها، جنگ، تغییر رژیم، سؤقصدها و دیگر اقدامات تنبیهی به کار گرفته می‌شود. این با شیوه مارکسیستی، که به طبقات رقیب و کشمکش‌های طبقاتی جامعه، تاریخ سیاسی و واقعیت اجتماعی آن نگاه می‌کند، هیچ چیز مشترکی ندارد.
ایران یک جامعه سرمایه‌داری است که در آن جناح‌های بورژوازی رقیب برای موقعیت و کنترل، سلطه بر مؤسسات حکومتی گوناگون و نفود بر مراکز رسانه‌ای گوناگون سعی می‌کنند خود را در موقعیت مساعد قرار دهند. محورهای اصلی مبارزه داخلی در سال‌های اخیر در ارتباط با اندازه شبکه تأمین اجتماعی، تخفیف بالقوه قوانین مذهبی، رویکرد به اقلیت‌های مذهبی، هم‌چنین استراتژی‌های توسعه اقتصادی بوده است. در سیاست خارجی، مبارزات اصلی پیرامون این بوده است که چقدر با ایالات متحده مقابله کرد و چقدر مستقیماً در کشمکش‌های منطقه‌ای درگیر شد.
اردوی‌های رقیب را نمی‌توان به سادگی به خط کرد یا به سادگی در طبقه‌بندی‌های سیاسی «راست» و «چپ» گنجاند. چیزی که رسانه‌های غربی «تندرو» می‌نامند معمولاً به کسانی اطلاق می‌شود که مقابله با امپریالیسم و یک تعبیر درست‌تر از حکومت مذهبی را ترسیم می‌کنند. «اصلاح‌طلبان» که در اوايل سال‌ها ۲۰۰۰ دولت را کنترل می‌کردند، خط دلجویانه‌تری را دنبال می‌کنند. در هر دو اردو اختلافات بزرگی در برنامه اقتصادی وجود دارد. این جریانات نیروی خود را از طريق روندهای بورژوا-دمکراتیک می‌سنجند، نه آن‌طور که برخی اوقات به خطا مطرح می‌شود از طریق یک شکل سلطنتی یا «گزینش» توسط رهبر. اما، یک اتوریته مذهبی، که خود به دلیل مبارزه [درونی] پاره پاره است، بر نظام نظارت می‌کند، این اتوریته بر سیاست حق وتو دارد و تضمین می‌کند که سطح مبارزه و مناظره علنی کل نظام سیاسی را به خطر نیاندازد.
اعتراضات در ایران غیرمتداول است اما بی‌سابقه نیست. در سال‌های اخیر پیرامون شماری موضوعات، اغلب دارای ماهیت محلی، اما در برخی موارد در چند شهر، اعتراضات صورت گرفته است، مانند اعتراضات علیه شوونیسم قومی که بدون هیچ حادثه مهمی صورت گرفت. اعتراضات اولیه در موج کنونی به استقرار سپاه پاسداران منجر نشد، یا تا زمانی‌که برخی معترضین علناً خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی شدند و اعتراضات با درگیری فیزیکی با حکومت شدت یافت، به سرکوب منجر نشد. این‌ها را می‌توان به مثابه «خطوط قرمز» حکومت ایران در تحمل اعتراضات تلقی نمود.
قیل‌وقال رسانه‌های سرمایه‌داری
امروز در پی این پوشش رسانه‌های سرمایه‌داری، شخص به این باور هدایت می‌شود که این اعتراضات اراده اکثریت مردم ایران را منعکس می‌کنند. اما تاکنون فاکت‌های زیادی در حمایت از این وجود ندارد. گزارشات رسانه‌های سرمایه‌داری تعداد کل معترضین را «ده‌ها هزار» ذکر می‌کنند. قطعات ویديویی که در رسانه‌های اجتماعی نصب شده تعداد بسیار کم‌تری را، از چند ده نفر تا نه بیش‌تر از چند صد نفر، نشان می‌دهند. حتا اگر تعداد معترضین ده‌ها هزار نفر بوده باشد، باید به خاطر داشته باشیم که جمعیت ایران ۸۰ میلیون نفر است.
مطمئناً، گرایش همه اعتراضات به این است که بسیار فراتر از شرکت‌کنندگان بلافصل سخن بگویند، اما تعیین سطح حمایت چندان آسان نیست.
رسانه‌های غربی گزارش می‌دهند که این تظاهرات در ایران بزرگ‌ترین تظاهرات بعد از تظاهرات گسترده‌ای است که پس از انتخابات ۲۰۰۹ صورت گرفت. حتا اگر ما تخمین محتملاً دقیق‌تر «هزاران» و نه «ده‌ها هزار» را در نظر بگیریم، از لحاظ فنی این درست است، اما در تظاهرات ۲۰۰۹صدها هزار، شاید میلیون‌ها نفر شرکت داشتند. حتا آن زمان، با وجود بزرگی تظاهرات، مردم معترض به انتخاب دوباره رییس‌جمهور محمود احمدی‌نژاد اکثریت مردم را نمایندگی نمی‌کردند. تظاهرات اخیر از نظر مقیاس با آن تظاهرات قابل قیاس نیست.
در روز شنبه ۳۰ دسامبر ۲۰۱۷، تظاهرات عظیمی در ۱۲۰ شهر صورت گرفت. اما این‌ها تظاهرات در حمایت از جمهوری اسلامی و نه در مخالفت با آن بودند. جالب این‌که این تظاهرات پیش از دور اخیر اعتراضات مخالفان، و در بزرگداشت تظاهرات عظیم سال ۲۰۰۹ توسط هواداران جمهوری اسلامی، برنامه‌ریزی شده بود. مشارکت برای تظاهرات ۳۰ دسامبر عظیم بود، و در سراسر کشور به میلیون‌ها نفر بالغ می‌شد.
چندین سازمان رسانه‌ای ایالات متحده-مانند سی. ان. ان و نیویورک تایمز- از عکس‌های تظاهرات عظیم پیش از جمهوری اسلامی برای مقالات خود درباره اعتراضات مخالفان استفاده کردند. هدف از این نوع رفتار رسانه‌ای ساختگی القای این به مخاطبین آن‌هاست که مشارکت در تظاهرات ضدحکومتی عظیم بوده است، گرچه آن‌ها در مواردی اصلاحیه‌های کوچکی را منتشر ساختند.
ممکن است، اما محتمل نیست که اعتراضا ضددولتی در روزهای آینده گسترش یابد. اما، براساس فاکت‌ها، تا زمان نوشتن این سطور، شرکت در راهپیمایی‌های مخالفان در مقایسه با شرکت در راهپیمایی‌های هوادار جمهوری اسلامی، یا تعداد شرکت‌کنندگان در سال ۲۰۰۹ بسیار کوچک است.
ماهیت اعتراضات
برای تحلیل از یک جنبش مخالف در هر کجای دنیا، پرسش‌های مشخصی وجود دارد که ما بايد بپرسیم. ماهیت سیاسی جنبش مخالف چیست؟ آیا یک ماهیت ضدسرمایه‌داری دارد؟ آیا جنبش طبقه کارگر است؟ آیا گسترش استقلال کشور را نمایندگی می‌کند یا انقیاد در برابر شرکت‌های چندملیتی را ارتقاء می دهد؟ مؤسسات طبقه حاکم ایالات متحده نیز همین نوع پرسش‌ها را می‌پرسند، و براساس پاسخ‌ها، از آن حمایت می‌کنند یا حمایت نمی‌کنند.
در جنبش کنونی یک رهبری سازمان‌یافته روشن، یا مطالبات سیاسی به روشنی تعریف شده وجود ندارد. در این مرحله ابتدایی، شخص فقط می‌تواند یک ارزیابی مقدماتی ارايه دهد و به گرایش‌های در حال‌ظهور اشاره کند.
مطالبات اصلی حداقل در ابتدا، اقتصادی به نظر می‌رسید. گمان بر این است که افزایش سریع قیمت تخم‌مرغ و مرغ، تا حدود ۴۰ درصد در هفته‌های اخیر، موجب اعتراضات شد. این نوع تورم، هم‌چنین بیکاری بالای جوانان، در میان برخی از نارضایتی‌های اصلی مطرح شده در اعتراضات قرار داشت. هم‌چنین، بودجه پیشنهادی دولت روحانی برای سال آینده شامل کاهش یارانه‌های سوخت و یارانه‌های نقدی می‌شود که این نیز به اعتراضات کمک کرد.
نخستسن تظاهرات در مشهد، در شمال شرق ایران نزدیک مرز افغانستان بود. در پی این در قم در مرکز ایران تظاهرات شد. هم مشهد و هم قم برای اسلام شیعی شهرهای مقدس، دو مقصد بزرگ برای زائرین هستند. این نقطه شروع با شمال تهران که تظاهرات ۲۰۰۹ در آنجا متمرکز بود، بسیار تفاوت دارد. این نشان می‌دهد، و گزارش‌های دیگری در تأیید این وجود دارد، که اعتراضات نه توسط مردمی که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، بلکه توسط مردم منتقد دولت روحانی و برای یک شکل درست‌تر از  دولت اسلامی بود.
گرایش سیاسی گردآمده پیرامون محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهور سابق نیز منتقد شدید معامله اتمی روحانی بوده اند، و آن‌را بسیار امتیاز‌دهنده به غرب ارزیایی کرده اند. اعتراضات کوچکی نیز در روزهای اخیر در امتداد این خطوط در دانشگاه‌ها برگزار شد، روحانی را «بی‌آبرو» نامید و شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر داد.
روحانی به اعتراضات اولیه با تلاش برای برگداندن آن‌ها به سوی مخالفان «تندرو» پاسخ داد و آن‌ها را با برنامه سیاسی خود درباره اسراف دولتی هماهنگ کرد: «نقد مردم فقط به اقتصاد نیست، مردم راجع به فساد و شفافیت حرف دارند و می‌گویند مسايل باید شفاف باشد. مردم می‌خواهند بدانند در مجلس، قوه قضايیه و دیگر بخش‌ها چه می‌گذرد
از یک نظر، اعتراضات اولیه را می‌توان مبارزه بین جناح‌های سیاسی گوناگون دانست که به خیابان‌ها سرریز کرد و هر طرف سعی کرد حمایت مردمی را برای خود بسیج کند. مردم دارای نارضایتی‌های قوی‌تر، به احتمال قوی با گرایشات سیاسی متفاوت و ۱۸۰ درجه مخالف به آن‌ها پیوستند. با ادامه اعتراضات، بدوت توجه به تمایلات شرکت‌کنندگان منفرد، اعتراضات هم‌چنین برای رشد ابتکار‌عمل ضدانقلابی عناصر مسلح هوادار غرب فضا باز کرد. این یک فاکت کامل نیست، بلکه در زمان نوشتن این سطور یک گرایش در حال‌ظهور است.
حضور شعارهای ارتجاعی
طی سال‌ها، برنامه‌های همیشه و همه‌جا حاضر کانال‌های تلویزیونی، که بی‌بی‌سی و صدای آمریکا از جمله برجسته‌ترین آن‌ها هستند، این ایده را ارتقاء داده اند که مشکلات اقتصادی در ایران، عمدتاً با حداقل بخشاً، به علت حمایت عملاً نامحدود جمهوری اسلامی از فلسطین است. طبق این خط تبلیغاتی، مادام‌که در ایران نیاز اقتصادی وجود دارد، هیچ کمکی نباید به فلسطین، لبنان، سوریه، یمن یا هر جای دیگر داده شود. شایعات می‌گویند که کامیون‌های شمش طلا به طور منظم مستقیماً از ایران به سمت غزه و دمشق در حرکت‌ اند!
این نظر در چندین اعتراضات و شعارهای جمعی منعکس بود. این در واقع بازگشت به شعار مشترک «جنبش سبز» ۲۰۰۹ است که می‌گفت: «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، یا حتا نوع شوونیستی‌تر آن «نه غزه، نه لبنان، هر دو فدای ایران».
با ادامه تظاهرات، خواست‌های آشکار برای سرنگونی نظام سیاسی با شعار «مرگ بر دیکتاتور» ابراز شد. از این شعار فاقد شکل مشخص توسط نیروهای گوناگون، از مخالفین محافظه‌کار روحانی گرفته تا لیبرال‌های هوادار غرب «جنبش سبز» ۲۰۰۹ که خواهان سرنگونی نظام سیاسی هستند، استفاده شده است. وسیعاً گزارش شد که هفته گذشته در برخی اعتراضات، خواست بازگشت رژیم شاهی علناً سر داده شده بود.
جنبشی که محبوب‌ترین خواست آن مخالفت با حمایت ایران از فلسطین است، نمی‌تواند مترقی باشد. جنبشی که ایده‌ آن از بهبود مدیریت اقتصادی ادغام اقتصاد کشور در نظام سرمایه‌داری جهانی، به سرکردگی ایالات متحده و شرکای امپریالیست کوچک آن است، نمی‌تواند مترقی باشد. صِرف داشتن نارضایتی‌های اقتصادی و سیاسی مشروع یک جنبش را مترقی نمی‌سازد. پرسش این است که چه نیرو و برنامه سیاسی ابتکار عمل را به دست خواهد گرفت.
اینجا در ایالات متحده، برخی از حامیان سیاست‌های فاشیستی ترامپ کارگرانی هستند که از اقتصاد سرمایه‌داری، نظام سیاسی و دمکرات‌ها نارضایتی دارند. آن‌ها احساس می‌کنند توسط نظامی که استانداردهای زندگی آن‌ها را فرسوده و آن‌ها را در معرض افتادن در صفوف بیکاران و بی‌خانمان‌ها نهاده، زیر فشار و تهدید قرار دارند. آن‌ها از دستگاه سیاسی، دولت فدرال و وضع موجود نفرت دارند. اما، آن‌ها در غیاب آگاهی طبقاتی خریدار راه‌حل نژادپرستانه، تبعیض جنسی و کوته‌فکرانه ترامپ می‌شوند. آن‌ها علی‌رغم نارضایتی‌های مشروعشان ارتجاعی اند.
دولت ترامپ، سیاست‌مداران ایالات متحده، و رسانه‌های سرمایه‌داری سریعاً مشخص کردند که این جنبشِ مخالفی است که آن‌ها می‌توانند حمایت خود را پشت آن بیندازند. همین‌طور دولت‌های اسرائیل و عربستان سعودی، دومی به ایجاد حساب‌های ساختگی توئیتر برای گسترش تبلیغات جهانی برای جنبش متهم است. آن‌ها روی این شرط‌بندی کرده اند که مسیر خود جنبش به منافع امپریالیست‌ها خدمت خواهد کرد، یا این‌که چنان بی‌شکل است که می‌توان بر آن تأثیر گذاشت و هدایت کرد، و می‌توان یک جریان هوادار امپریالیسم را در درون آن‌ پرورش داد.
آیا اقتصاد ایران واقعاً از هم پاشیده است؟
پوشش رسانه‌های غربی پی‌درپی اقتصاد ایران را اقتصادی ترسیم می‌کنند که در «تنگناهای سخت» قرار دارد. «رو به وخامت»، «ته کشیده»، «رو به زوال» توصیفات رایج است. این نوع توصیف اغلب در خدمت تحلیلی است که بلافاصله ارايه می‌دهند.
اما یک تحلیل عینی از اقتصاد هر کشور باید براساس فاکت‌ها و گرایش‌ها باشد نه براساس توصیفات ذهنی. بانک جهانی که دشوار بتوان آن‌را به داشتن پیش‌فرض جانبدارانه از ایران متهم کرد، می‌نویسد: «اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۶ با نرخ تقریبی ۶٫۴ درصد شدیداً بهبود یافت. آخرین داده‌های موجود برای نیمه اول سال ایرانی (که در مارس ۲۰۱۷ پایان یافت) نشان می‌دهد که اقتصاد ایران در نیمه دوم با سرعت ۹٫۲ درصد (نسبت به سال قبل) رشد خواهد کرد.» دشوار بتوان این را یک اقتصاد در حال سقوط دانست.
ایران نه یک اقتصاد سنتی-دهقانی است، و نه یک اقتصاد تک‌محصولی نفتی. به عنوان مثال، تولید سالانه صنعت خودروسازی ایران از ۱٫۵ میلیون گذشته و در منطقه بزرگ‌ترین و  در جهان در رتبه دوازدهم است. اقتصاد طی بیش از یک دهه، به استثنای اوج تأثیر تحریم‌ها (۲۰۱۵-۲۰۱۴) که عملاً ۲ درصد انقباض داشت، مستمراً رشد کرده است.
البته، رشد اقتصادی بدین معنی نیست که مردم با دشواری اقتصادی دست به گریبان نیستند. مسأله فقط اندازه کل اقتصاد نیست، بلکه توزیع ثروت و منابع نیز هست. ایران یک اقتصاد سرمایه‌داری با یک بخش دولتی بزرگ و نیرومند دارد. اندازه بخش دولتی تاحدی تأثیرات سخت بازار را بر طبقه کارگر معتدل می‌کند. با این وجود، این یک اقتصاد سرمایه‌داری است، که بنا به ماهیت خود، موجب انباشت ثروت و تفاوت‌های شدید بین استانداردهای زندگی سرمایه‌داران و طبقه کارگر می‌شود.
از لحاظ کل اقتصاد، پس از انقلاب ۱۹۷۹ تعداد مردمی که در فقر زندگی می‌کنند، شدیداً کاهش یافته است. طبق داده‌های سازمان ملل، پیش از انقلاب ۵۵‌ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کردند. امروز، بانک جهانی می‌گوید: «تخمین زده می‌شود که فقر بین ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳ از ۱۳٫۱ درصد به ۸٫۱ درصد کاهش یافته است
اما همان‌طور که در هر کشور سرمایه‌داری می‌توان انتظار داشت، همه طبقات به طور برابر در رشد چشم‌گیر اقتصاد در سال‌های پس از دهه ۱۹۹۰، در پی پایان جنگ ایران-عراق، سهیم نبوده اند. اکنون یک طبقه اَبر-ثروتمند وجود دارد که اعضای آن بخشی از دستگاه سیاسی هستند، یا با آن روابط نزدیک دارند. برخی اعضای این لایه ابر-ثروتمند جامعه سعی دارند ثروت خود را به رخ بکشند. آن‌ها در خودروهای چندصدهزار دلاری جولان می‌دهند، در قصرهای تجملی غیرقابل تصوری که برای خودروهایشان آسانسور دارد زندگی می‌کنند، و لباس‌های مد روز قابل مقایسه با هنرپیشگان هالیوود را بر تن می‌کنند.
نابرابری محرک نارضایتی
ایران یک کشور فقرزده که در آن گرسنگی و بی‌نوایی به نقطه شکستن رسیده باشد، نیست. در حالی‌که بخش‌هایی از طبقه کارگر، مانند هر اقتصاد سرمایه‌داری، به ویژه در کشورهای ستمدیده، از دشواری واقعی و دردناک رنج می‌برد، ایران کشوری نیست که در پریشانی اقتصادی قرار داشته باشد.
تا جایی‌که اقتصاد محرک اعتراضات بوده است، این فقر مطلق یا وخامت استانداردهای زندگی نیست. این شکاف فزاینده بین ثروتمندان ناپاک و باقی جامعه است.
برای طبقه کارگر، و حتا برای طبقه متوسط، سبک زندگی اشرافی این طبقه، یک نارضایتی قوی نسبت به بی‌عدالتی اجتماعی آشکار می‌‌آفریند. حضور این طبقه انگلی وجود برخی سیاست‌های تأمین اجتماعی را غیرضروری می‌نمایاند. این‌که به تناوب موارد اختلاس‌های کلان در محاکمات پر سروصدا علنی می‌شوند، این برداشت را که همه ثروت توسط دولت و نزدیکان آن به سرقت می‌رود، تقویت می‌کند.
نگاه به دو موضوعی که بنا به گزارش‌ها موجب خشم نسبت به بودجه پیشنهادی دولت شده آموزنده است. قرار است بودجه سال آینده قیمت بنزین را افزایش دهد. اما ایران کشوری نیست که قیمت‌های انرژی کمر کارگران را بشکند. در ایران، شدیداً به بنزین یارانه داده می‌شود. قیمت بنزین در میان پایین‌ترین‌ها در جهان قرار دارد، به گفته سایت GlobalPetrolPrices.com ایران ششمین بنزین ارزان را در جهان دارد. در حال‌حاضر، دولت سالانه حدود ۱۰۰ میلیارد دلار خرج یارانه به بنزین، نان، شکر، برنج، روغن خوراکی و دارو می‌کند.
یک نکته دیگر که بنا به گزارش‌ها محرک خشم مردم نسبت به اقتصاد است کاهش در نظر گرفته شده در یارانه‌های نقدی دولت است. حدود ۹۰ درصد جمعیت یارانه نقدی مستقیم دریافت می‌کند. این به این شیوه است که هر ماه دولت مستقیماً پول به حساب بانکی شهروندان می‌ریزد. این سالانه حدود ۳۰ میلیارد دلار به هزینه دولت اضافه می‌کند. بسياری از کسانی که آرزو می‌کنند ایران آن چيزی را به اجرا بگذارد که آن‌ها به عنوان سیاست‌های اقتصادی درست در ایالات متحده می‌دانند، درک نمی‌کنند که یارانه‌ها به غذا، سوخت و دارو نقض خشن اصول اقتصادی بازار به شمار می‌آید. یارانه نقدی برای ۹۰ درصد جمعیت؟ اصلاً و ابداً.
نقش جاسوسان
تردیدی نیست که خود معترضین استیصال بخشی از جمعیت را منعکس می‌کنند. نارضایتی‌های وسیعی وجود دارد که بسیاری خواهان شنیده شدن آن‌ها و رفع مشکلات واقعی هستند.
اما، با توجه به تاریخ طولانی مداخله جاسوسان خارجی در ایران، احمقانه خواهد بود اگر تصور شود آن‌ها دوباره از تلاش سخت برای به چنگ آوردن سلطه در کشور فروگذار کنند. پس از اعتراضات ۲۰۰۹، چندین جاسوس دارای اسلحه دستگیر شدند. جاسوسان خارجی (که احتمالاً برای «سیا» و «موساد» کار می‌کردند) با موفقیت چندین سؤقصد را نسبت به دانشمندان اتمی درون ایران انجام دادند.
ایالات متحده، اسرائیل، عربستان سعودی، جملگی دشمنان قسم‌خوردۀ جمهوری اسلامی ایران، به طور منظم به نیروهای ضددولتی کمک می‌کنند و از اذعان به آن تلاش‌ها خجالت نمی‌کشند. استراتژیست‌های آن‌ها اذغان دارند که با سوار شدن بر موج، و تأثیر گذاشتن بر آن، یک جنبش اعتراضی سناریوی ایده‌آل برای سرنگون کردن دولت ایران است. این‌که برخی از پربودجه‌ترین و قدرتمند‌ترین سرویس‌های امنیتی کرۀ زمین تضعیف و سرنگونی دولت ایران را اولویت اصلی خود قرار داده اند تخیلی نیست؛ واقعی است.
هیچ جاسوس خارجی یا سازمانی که از خارج پول می‌گیرد  نمی‌تواند در جایی‌که پتانسیل برای یک جنبش مخالف وجود ندارد چنان جنبشی را بیافریند. اما آن‌ها می‌توانند بر مسیر یک جنبش موجود، چگونگی تصور داخلی و بین‌المللی از آن، و مسیری که اقدامات خیابانی هدایت می‌شوند، به ویژه در جایی که یک رهبری روشن یا انسجام ایدئولوژیک در میان معترضین وجود ندارد، تأثیر بگذارند.
یک نمونه از یک اقدام محتمل توسط جاسوسان ویديوی دهشتاکی است که دو نفر را  در شهر دورود در استان لرستان نشان می‌دهد که روی زمین افتاده اند و تا دم مرگ خون از بدنشان می‌رود. این شهر حدود ۱۵۰ هزار نفر جمعیت دارد. مقامات دولتی گفته اند که پلیس هیچ ارتباطی با این دو مرگ ندارد، و پلیس حتا در دورود هیچ گلوله‌ای شلیک نکرده است. غیرمحتمل به نظر می‌رسد که در دورود پلیس فقط به دو نفر شلیک کند و جسد خونبار آن‌ها را در خیابان رها کند.
همین‌طور، حملات مسلحانه به ایستگاه‌های پليس و ساختمان‌های دولتی نمی‌تواند کار مردم عادی یا جنبش اعتراضی خودبه‌خودی باشد. مردم عادی در ایران اسلحه ندارند. از این‌رو، گرچه مهم است که نارضایتی اجتماعی به مثابه علت ریشه‌ای اعتراضات شناخته شود، امکان ورود جاسوسان مسلح، تأثیرگذاری آن‌ها بر جنبش و حتا در اختیار گرفتن آن‌را نمی‌توان نادیده گرفت. این به ویژه در باره نظامی شدن سریع یک کشمکش مدنی صادق است.
اعلام حمایت ترامپ و مقامات ایالات متحده
رییس‌جمهور ترامپ در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۷ در توئیتر نوشت: «تمام جهان درک می‌کند که مردم خوب ایران تغییر می‌خواهند، و علاوه بر قدرت نظامی عظیم ایالات متحده، مردم ایران چیزی است که رهبرانشان بیش‌ترین ترس را از آن دارند…» به وجود «قدرت نظامی عظیم» ایالات متحده به مثابه یک تهدید نه چندان ضمنی در پیام ترامپ توجه کنید.
وزارت امور خارجه ایالات متحده در بیانیه‌ای گفت: «رهبران ایران یک کشور ثروتمند با یک تاریخ و فرهنگ غنی را به یک حکومت از نظر اقتصادی ورشکستۀ شرور که صادرات اصلی آن خشونت، خونریزی و هرج‌و‌مرج است مبدل کرده اند
فقط برای این‌که فکر نکنیم این‌ها کلمات توخالی است، می‌توانیم به سخنان رکس تیلرسون وزیر امور خارجه ایالات متحده در ژوئن در کنگره نگاه کنیم: «ایالات متحده در جهت «حمایت از آن عناصری که درون ایران می‌توانند یک گذار مسالمت‌آمیز آن دولت را رهبری کنند» کار می‌کند
البته، حمایتی که تیلرسون به آن اشاره می‌کند نقض قوانین بین‌الملل است. هیچ کشوری حق ندارد فعالانه از نیروهای مخالف، یا انتقال قدرت، در یک کشور، به طور مسالمت‌آمیز یا غیر آن، حمایت کند. اما کار فعال در جهت سرنگون کردن دولت ایران فقط با دولت ترامپ آغاز نشده است. به استثنای دوره‌های کوتاه تنفس، این برای دهه‌ها سیاست خارجی ایالات متحده بوده است.
وظايف جنبش ضدجنگ
درک صف‌کشی و ماهیت نیروهای گوناگون در ایران برای مردم در ایالات متحده [و حتا برای بسیاری از فعالین سیاسی ایرانی] کار ساده‌ای نیست. این فقط مردم نیستند که اطلاعات و دانش محدودی درباره آن چه در ایران می‌گذرد، دارند. این دولت ایالات متحده و رسانه‌های سرمایه‌داری هستند که عامدانه به سود منافع طبقه حاکم ایالات متحده دروغ می‌پراکنند و سردرگمی ایجاد می‌کنند.
به علاوه، متأسفانه، بخش بزرگی از سازمان‌های لیبرال و مترقی به طور منظم از خط وزارت امور خارجه [ایالات متحده] برای تعیین این‌که چه چیزی بک جنبش دمکراتیک است و چه چیزی نیست، دنباله‌روی می‌کنند. بسیاری، بدون ملاحظه یا حتا بدون مطالعه نزدیک، برای حمایت از جنبش «هوادار دمکراسی» در کشوری که هدف واشنگتن قرار دارد، هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهند. اما آن‌ها هیچ‌گاه وقت آن‌را ندارند که در ارتباط با قربانیان اقدامات تجاوزگرانه ایالات متحده، به عنوان مثال در یمن، جایی که عربستان فوق‌ارتجاعی با حمایت مادی و اخلاقی ایالات متحده مردم را به مغاک مرگ از گرسنگی، بيماری‌های واگیردار و بمباران‌های هوایی انداخته، دست به کاری بزنند.
اما وظبفه اصلی انقلابیون و ترقی‌خواهان در ایالات متحده این نیست که فقط تحولات را در ایران یا در هر کجای دیگر تحلیل نمایند. وظبفه ما این است که برای متوقف کردن قدرت نظامی عظيمی که ترامپ لاف آن‌را می‌زند از وارد کردن مرگ و ویرانی بر مردم سراسر جهان، هر چه در توان داریم انجام دهیم. وطيفه ما این است که درک کنیم و به دیگران بیاموزیم که دستگاه امپریالیستی ایالات متحده، بنا به ماهیت خود، هرگز نمی‌تواند متحد نیروهای انقلاب و ترقی باشد.
آینده ایران، به وسيلۀ ترامپ، تیلرسون و هیلی، کلینتون، اوباما و ديگران تعیین نخواهد شد. مردم ایران حق تعیین سرنوشت خویش را دارند. آن‌ها هستند که براساس نظرات، اولويت‌ها و مبارزات خود آینده خویش را تعیین خواهند کرد. دست‌ها از ایران کوتاه!

http://icp.sol.org.tr/americana/what-make-irans-demonstrations

https://www.liberationnews.org/what-to-make-of-irans-demonstrations/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر