اعتراضات اخیر مردمی را از چند سو میتوان، نگاه و مراقبت کرد. در
آغاز، علتِ التهابِ سیاسی درونِ جامعه، ماحصل ظلم و ستمیست که سردمداران رژیم
جمهوری اسلامی، – و آنهم نزدیک به چهار دهه -، در حق کارگران، زحمتکشان و دیگر
تودههای رنجدیده روا داشتهاند.
مدت طولانیست که ستمهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، تاب و توان مردم
را گرفته است. استمرار استثمار و تنگ نمودن فضای سیاسی در دُورههای مختلف، ار
جانب منادیان سرمایه از یکسو، و بپاخاستن اقشار ستمدیده در مقابل تعرضات بیوقفه
و بیامان نظام از سویدیگر، جامعه را در وضعیت بُغرنجی قرار داده استکه اینروزها،
خیابانهای ایران شاهد آن میباشد. به تعبیری، اوضاع کنونی جامعه، بهمراتب
حساستر و شکنندهتر از دُورههای پیشین است. کمتر شباهتی را میتوان، از زمانِ
حاکمیت جمهوری اسلامی، بهمثابۀ امروزیاش دید. ایندُوره، یادآور خاطرات و تجارب
دُوران گذشته است. شعارها، کاملاً حال و هوای دیگری دارد و تیغۀ اعتراضات اینبار
و بر خلاف دُورههای گذشته، همآهنگتر، و به عبارتی دیگر، نشانهگیریها بهجا،
درستتر و معقولتر به نظر میرسد. اینبار خیابانها و آنهم در ابعادی گسترده،
به عرصۀ نبرد طبقاتی تبدیل گشته است؛ خیابانهایی که همواره و همواره، میدان و
نبرد نهائیِ برونرفت، از اوضاع وخیم و دردآور است. بیتردید هر گونه بیدقتی، و
بهدنبالۀ آن، جایگزین نمودن شعارهای رادیکال، با شعارهای منحرف کننده، میتواند
مسیر کنونی را متغییر، و قدم بهقدم، اعتراضات بهحق را، از درون تهی سازد. در
بستر چنین واقعیاتیست که میبایست، از کارکردها و همچنین، از آموزههای صحیحِ
گذشته سود جست و بهدنباله از فرصتسوزیها، فاصله گرفت. هر دو سو را میبایست، در
شرایط حساس تاریخی، و همزمان با اعتراضات و خیزشهای اخیر، مورد توجه قرار داد،
تا هم بر گسترۀ خسرانها کاست، و هم، سمتوسوی رادیکالیزه شدن اعتراضات حقطلبانه
را، نشان داد.
علاوه بر اینها پیداست که در چنین بُرههای، سرمایهداران بینالمللی،
بههمراهی، و با همیاری عناصر وابسته و خودفروختۀشان، از صدمه زدن بیش از پیش به
مردم، عقب نهخواهند ماند و با تمام توان میکوشند، تا جنبشهای اعتراضی را منحرف،
و مانعی رشد و رادیکالیزه شدن خیابانها گردند. وُرود و روانۀ عناصر، دستهجات و
جریانات دلبخواه به صفوف تظاهر کنندهگان، و همچنین طرح شعارهای «آرام»،
«شفابخش» و غیره، از جمله سیاستها و تاکتیکهاییست که در منطقۀ خاورمیانه، همۀ
جویندهگان راه رهائی، ناظر و شاهد آن بودهاند. دیده شده استکه ایندست عناصر،
تجمعات و دستهجات، علیرغم ادعاهایشان، نه تنها نشان و دلبستگیشان، هممعنی و
دلسوزی، با مردم و حقوق بدیهی آنان نیست، بلکه با نیرنگی تمام در صددند، تا علل و
بروز چنین وضعیتی را، صرفاً و صرفاً، در فقدان «مدیریت درست»، و در انتخاب «روشهای
ناصحیح» بخشهایی از جناحهای متفاوت
حکومتی – دولتی توضیح دهند. «مدیریت» و «روشهایی» که مولّد آن، نظام و مناسبات
گندیدۀ سرمایهداریست. همۀ آنان – و آنهم – با هر قد و قوارهای، برای باقیماندن
نظامهای مورد پسندشان، همان راه و سیاستی را، در برابر صدها، هزاران و میلیونها
انسان انتخاب نموده و مینمایند، که از دیرباز و در حال حاضر، نظام وابستۀ جمهوری
اسلامی در مقابل خود قرار داده است. بنابراین، شفافسازیِ نظری و عملی با آنان،
تصفیه و طرد ایدههای نامطلوب و سراسر خسرانسازشان، از زمره ضرورتها و اولویتهای
مبارزاتیست. با این اوصاف هر گونه نگاهِ کوتاه، و یا همراهی با آنان، همآوائی
با تقلیلِ غلظت ردایکالیزم جنبشهای اعتراضیِ روبهجلو است. مسلم استکه عقبگرد
اعتراضات و جنبشهای ضد ساختاری، علاجِ اوضاع زندهگی تأسفبار میلیونها انسان
دردمند نیست. جنبش و اعتراضاتی که خوشبختانه و منحیثالمجموع، در خدمت و در
سمتوسوی ترمیم نظام حاکم بر جامعه نیست. چرا که شعارها، کلیت نظام و همۀ جناحهای
متفاوت آنرا نشانه گرفته است. طرح شعارهایی همچون «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه
تمونه ماجرا»، و یا «مرگ بر روحانی»، «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «ولایت فقیه» و غیره،
گویای این واقعیات استکه، اکثریت مردم به هیچیک از سران و جناحهای حکومتی –
دولتی، و بهویژه به نظام اعتمادی ندارند
و خواهان نابودی همۀ آنان و سرنگونی رژیماند.
بی دلیل هم نیست که سرمایهداران داخلی و خارجی پی بُردهاند که بارقۀ
اعتراضات مردمی، در حال گستردهگی هر چه بیشتر، و همچنین در مسیرِ سوزاندن بساط
طبقۀ سرمایهداریست. نگرانیِ سرمایهداران بینالمللی و جناحهای رقیبِ دولتی –
حکومتی، در بی کنترلیشان، و در فقدان هدایتِ مورد دلخواهِ جنبشهای اعتراضیست.
در بستر چنین واقعیاتیست که یکی دارد، عللِ به خیابان آمدن مردم را، به گردن دیگر
دولتها و جناحهای رقیب میاندازد و یکی دیگر و بهدروغ دارد، از محترم شمردن
اعتراضات مدنی و پس دادن حقوق مردم، نجوا سر میدهد. دغدغۀشان، در جدائی جنبشهای
اعتراضی، از نمایندهگان رنگارنگ طبقۀ سرمایهداریست، به موازات اینها، لازم به
تاکید استکه نگرانی اعتراضات هم، در همصدایی – و آنهم هر چند کوچک -، با عناصر
و یا با جناحهای بهظاهر مردمیست. حقیقتاً که تکلیفِ همۀ طرفها، بسیار شفاف و
مدلل استُ، با این اوصاف، کمترین همگرائی و همسوئی، با طبقۀ میرنده و
استثمارگر، کاری بس خطا و زیانآور خواهد بود. به عنوان نمونه و در همین چند روزه،
و از زمان آغاز دُور تازۀ اعتراضات، دیده شده استکه، چگونه «دلسوزان» امروزی
مردم، در تخطئۀ و در خفه نمودن صداها و خواستههای بهحق مردم در خیابانها، سنگ
تمام گذاشتهاندُ، به هر دری – زده و – میزنند تا بهقول خویش، بساط خیابانی را
جمع کنند. از بهاصطلاح همدلی و همراهی با حقوق سرکوب شدۀ مردم گرفته، تا تهدید
و تحمیل خشونت، از زمره پاسُخ سردمداران متفاوت نظام، نسبت به اوضاع کنونیست. همۀ
سران و مدافعین سرمایه در مسیر واحدند و نیت و هدفشان، تسلط، به کجراه بُردن و
سرکوبِ اهداف خیابانهاست. پروندۀ همۀ عناصر وابسته – گذشته و حال -، در مقابل
جنبشهای حقطلبانۀ مردمیست و هر گونه اطمینان، و یا پشتگرمی و اعتماد به
گفتههای رفوزۀ شدهگان بهصطلاح مدافعی منافعی کارگران و زحمتکشان و قربانیان
نظام امپریالیستی، برابر با تداوم وضع موجود است. دُوری از نگرانیهای موجود و به
تبع از آن، تلاش برای باز پسگیری تآوان اعمال نگینِ «غالبین» و «مغلوبین» جناحهای
متفاوت سرمایه، صندلی اعتراضات را به سن اصلی نزدیکتر، و زمینههای ضربۀ نهائی
را، آمادهتر میسازد. در چنین شرایطیست که، هم باید، بر تشویشها و بر اضطرابهای
سرمایه افزود، و هم نگرانیهای جنبشهای اعتراضی را کاهش داد. طبعاً اجرای عملی و
لازمۀ چنین موضوعاتی، به نگاه و به حوزۀ فکری حامیان تغییر بنیادی بر میگردد؛ حامیانی
که از میان بد و بدتر، بهترینها را انتخاب نموده و تمام قد، در صف متحقق نمودن سیاستها
و منافعی کارگران، زحمتکشان و همۀ قربانیان نظامهای امپریالیستیاند.
فارغ از همۀ اینها، امیدها و توقعات جنبشهای اعتراضی کنونی، در
همزمانی و در همهگیر شدن آن، در اتحاد و در همگونی صداها و شعارها، در نشانهگیری
به مناسبات گندیدۀ حاکم بر جامعه، در طرد عناصر، تجمعات و جناحهای وابسته به طبقۀ
سرمایهداری، و در انتخاب اسلوبهای صحیح و تمام کننده است. به طور یقین، سر و
سامان دادن ایننوع موارد، در حیطۀ عناصر روشنفکر، و در عروج تجمعات، دستهجات و
سازمان کمونیستی توأم با پراتیک مبازاتیست. چرا که جنبشِ بدون سازمان و برنامۀ
سالم، جنبش نیمه تمام، جنبش ایستاء و جنبشِ فاقد ثمرههای مکفی و لازمه میباشد.
به عبارت روشنتر، زمانِ تغییر، و افزونی هر چه بیشتر پتانسیل مبارزاتی مردم، و
همچنین، زمانِ دخالتگری همۀ دلسوزان واقعی، و آنهم در پیشاپیش اعتراضات
کارگران، زحمتکشان و تودههای ستمدیده است. زمانِ فرصتسوزیها و اتلاف وقت نیستُ،
کاملاً واضح استکه، بروز تنشهای سیاسی کنونی جامعۀ ایران و آنهم در چنین ابعاد
و گسترهای، همیشگی نهخواهد بود. با این تفاصیل، کمترین کمکاری، بیدقتی، بیدخالتی
و مهمتر از همۀ اینها، عدم مقابله و پاسُخگوئی عملی به ارگانهای سرکوبگر
نظام، میتواند، بار دیگر، جنبش را به عقب بر گرداند و نظام امپریالیستی و جنایت پیشه
را، – و آنهم با رنگ و شکل و شمایل دیگری -، پا بر جا نگه دارد. جنبش همهگیر
تودهای، مستلزم همیاری، و هدایتِ همۀ جویندهگان راه انقلاب، دلسوزان و مدافعین
حقیقی برقراری عدالت اجتماعی درونِ جامعه است. اجازۀ بیش از این، به سران متفاوت
نظام در قدرت هم، مترادف با تخریبِ بیش از پیش زندهگی میلیونها انسان رنجدیده
است. چرا که این نظام با هر دسته و جناحاش، در صف مردم نیستند و نگاهشان در تضمین
و در تأمین منافعی بالائیهاست. همین چند روز قبل بود که «علمالهدی» نمایندۀ فقیه
در استان قدس رضوی گفت: «.. در برنامهریزیها نباید صرفاً طبقات بالا را در نظر
گرفت و طبقات پائین را نادیده گرفت».
این برنامه و سیمای حقیقی نظامیست که همچون بختک و آنهم با انتخاب
سیاستهای استثمارگرانۀ توأم با سرکوب، بر محیط جامعۀمان لنگر انداخته است. از
آغاز، برنامهریزیهای این نظام، مطابق با منافعی طبقۀ بالائیها بوده است و از
آغاز، در برابر پائینترین خواستههای تودهای، جنایت آفرید و هزاران انسانِ
مخالف، کمونیست و مبارز را از دم تیغ گذراند. وظیفه و سیاست سران نظام جمهوری
اسلامی، حفظ مناسبات ظالمانه، و آسانتر نمودن راهِ چپاول، دزدی و غارتِ اموال
عمومی بوده است. هستی و هویت طبقات بالا هم، در بقاء و در استمرار نظامهای سرمایهداری
و از جمله نظام وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامیست. این نظامها و از جمله رژیم
جمهوری اسلامی، با توسل به زور و سرکوب، بر اریکۀ قدرت تکیه زدهاند و کار و
بارشان، استثمار، غارت و راهاندازی خون و خونریزیِ اعتراضات پائینیها، و همچنین
لگدمال کردن خواستههای پایهای میلیونها انسان دردمند است. شناخت و درک چنین
قانونمندیهایی، کار دشواری نیست؛ چرا که سازندهگان اصلی جوامعی بشری و از جمله
تودههای ستمدیدۀ ایران و در این چهار دهه، با پوست و گوشتشان لمس نمودهاند و
لحظهای از تیغ بُرندۀ سران نظام، در امان نبودهاند. خلاصه، لازم و ضروریست تا
زمان کنونی و پِر از التهاب و تنش سیاسی را، بهطور دقیق شناخت و در جهت پِر باری
آن تلاش نمود. نه با ذوقزدهگی سیاسی توأم با شتاب، بلکه با امیدواری به آینده و
برای ساختن دنیائی بهتر، و پیشرفتِ بیش از پیش جنبشهای اعتراضی، – و آنهم در حد
و توان خود -، قدمهای ارزندهای بر داشت. بیتردید چنین امر و موضوعاتی، از آن، و
از تکلیفِ کنشگران سیاسی، و باورمندانِ به قطع سلطۀ امپریالیستی، و همچنین مدافعین
برقراری حاکمیت کارگران، زحمتکشان و دیگر تودههای ستمدیده میباشد.
6 ژانویه
2018
16 دیماه 1396
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر