برگردان: آمادور نویدی
مقدمه
در سرتاسر رسانه های کورپوراتی و دولتی آمریکا و اروپا، از چپ و راست
به ما گفته میشود که «پوپولیسم» برای دمکراسی، آزادی و … بازارهای آزاد تهدیدی
واقعی است. کمپین «ضدپوپولیسم» رسانه ای توسط طبقات حاکم و حامیان اردوگاه روشنفکران
و آکادمیک آنها به عنوان سلاح عمده ای جهت منحرف کردن، بی اعتبار ساختن و نابودی
افزایش موج نارضایتی توده ای با برنامه های ریاضتی تحمیل شده توسط طبقه حاکم، تسریع
انباشت ثروت و تعمیق نابرابریها، مورد استفاده و سوء استفاده قرار گرفته است
ما با بررسی دستکاری ادراکی «پوپولیسم» و استفاده چندجانبه از آن
آغاز میکنیم، سپس به ریشه های اقتصادی تاریخی پوپولیسم و ضدپوپولیسم مراجعه مینمائیم،
و در پایان، جنبشهای معاصر و احزابی را بطور انتقادی تجزیه و تحلیل میکنیم که
توسط ایدئولوگهای «ضدپوپولیسم»، «پوپولیسم» جا زده شده اند.
دستکاری ادراکی
جهت درک دستکاری (شست و شوی مغزی) ایدئولوژیک کنونی که همراه با
«ضدپوپولیسم» است، ضروریست که ریشه های تاریخی پوپولیسم را به عنوان یک جنبش
محبوب و توده پسند بررسی کنیم.
پوپولیسم در قرنهای ۱۹ و ۲۰ به عنوان یک ایدئولوژی، جنبش و دولت
در مخالفت با استبداد، فئودالیسم، سرمایه داری، امپریالیسم و سوسیالیسم ظهور کرد.
در آمریکا، رهبران پوپولیست که توسط میلیونها کشاورز کوچک مخالف با بانکداران، متنفذان
و پولدارهای راه آهن و دلالان زمین حمایت میشد، مبارزات کشاورزان را رهبری میکردند.
در مخالفت با اقدامات انحصارطلبانه «بارون های چپاولگر- اشخاص مهم و برجسته دزد»،
جنبش پوپولیستی از کشاورزی تجاری معتبر- با پایگاه گسترده، جهت دسترسی به وام
مزرعه با سود کم و کاهش هزینه های حمل و نقل حمایت مینمود.
در قرن ۱۹ در روسیه پوپولیستها مخالف تزار، رباخواران و نخبگان تجاری نو
بودند.
در اوایل قرن ۲۰ پوپولیسم در هند و در چین شکل جنبشهای زراعی
ملی گرا داشت که خواهان سرنگونی قدرتهای امپریالیستی و همکاران کمپرادور آنها
بودند.
آمریکای لاتین، از سالهای ۱۹۳۰ به بعد، بویژه با بحران های رژیم های
صادرکننده، برزیل، آرژانتین، بلیوی و پرو، دارای
انواع دولتهای پوپولیست و ضدامپریالیستی بود. در برزیل، دوره ریاست جمهوری
گیوتولیو واگاس (۱۹۵۱-۱۹۵۴) برای ایجاد برنامه صنعتی ملی جهت ترویج
منافع کارگران صنعتی شهری، علیرغم ممنوعیت اتحادیه های کارگری مستقل طبقه کارگر و
احزاب مارکسیستی قابل توجه بود. در آرژانتین،
در دوره های اول ریاست جمهوری خوان پرون (۱۹۴۶-۱۹۵۴)، سازمانهای طبقه کارگر، برنامه های
رفاه اجتماعی در مقیاس بزرگ ترویج داده شد و توسعه سرمایه داری ملی پذیرفته گشت.
در بولیوی، انقلاب کارگری – دهقانی یک حزب ملی، جنبش ملی انقلابی (ام
ان آر) را به قدرت رساند، که معادن قلع را ملی کرد، املاک وسیع(لاتیفاندیوس) را
مصادره نمود و توسعه ملی را در حکومت خود از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۶۴ ترویج داد.
در پرو، تحت ریاست ولاسکو آلوارادو (۱۹۶۸-۱۹۷۵)، دولت مزارع شکر و میدانهای نفتی و معادن مس آمریکا
را مصادره نمود، در حالیکه تعاونی های کارگری و کشاورزی را ترویج میداد.
در تمام موارد، جنبشهای پوپولیست در آمریکای لاتین برمبنای ائتلافی
از سرمایه داران ملی، کارگران شهری و فقرای روستایی بود. در برخی از موارد قابل
توجه، مقامات و افسران نظامی ملیگرا، دولتهای پوپولیستی را به قدرت رساندند.
نکات مشترک آنها در مخالفت با سرمایه خارجی و حامیان و صادرکنندگان
(«کمپرادورها»)، بانکداران و همدستان نظامی نخبه بود. پوپولیستها در مخالفت با
امپریالیسم از طرف راستگرایان، و سوسیالیسم و کمونیسم از طرف چپگرایان، سیاستهای
«راه سوم» را ترویج میکردند. پوپولیستها از توزیع مجدد ثروت حمایت میکردند، اما
نه از مصادره املاک و دارایی ها. آنها بدنبال آشتی و مصالحه بین سرمایه داران ملی
و کارگران شهری بودند. آنها مخالف مبارزه طبقاتی بودند، اما از مداخله دولت در
اقتصاد و جایگزینی واردات به عنوان یک استراتژی توسعه حمایت میکردند.
قدرتهای امپریالیستی پیشتازان ضدپوپولیستهای آن دوره بودند. آنها
از امتیاز داشتن اموال و دارایی دفاع میکردند، اما ملیگرایی را به عنوان « حامی
استبداد» محکوم میکردند و غیردمکراتیک میدانستند. آنها حمایت توده ای برای
پوپولیسم را به عنوان «تهدیدی برای تمدن
مسیحیت غرب»، اهریمن می دانستند. گاهگاهی، ایدئولوگهای ضدپوپولیست، به پوپولیستهای
ملیگرا برچسب «فاشیست» هم میزدند… حتی اگرچه که آنها در زمانهای مختلف و در
کشورهای گوناگونی انتخابات متعددی برنده
شده بودند.
تجربه تاریخی پوپولیسم، در تئوری و در عمل، هیچ ربطی با آنچه که
«ضدپوپولیستهای» امروزی در رسانهها «پوپولیسم» میخوانند، نداشته و ندارد. در
واقع، ضدپوپولیسم کنونی هنوز هم ادامه ضدکمونیسم، سلاح سیاسی جهت خلع سلاح طبقه
کارگر و جنبشهای مردمی است، و منافع طبقاتی طبقه حاکم را به پیش میبرد. هر دو«
ضدها»( ضدکمونیسم و ضدپوپولیسم) توسط ایدئولوگهای طبقه حاکم رهبری میشوند که به
دنبال پنهان کردن سرشت واقعی دستورکار وعمل امتیازداری «حامی سرمایه داری» خودشان
است. برای نخبگان که از صندوقهای رأی دفاع کنند، ارائه برنامه «حامی سرمایه داری»،
حامی نابرابری، حامی فرار مالیاتی و حامی یارانه های دولتی سختترست تا اینکه
ادعای «ضدپوپولیست» بنمایند.
»ضدپوپولیسم»
فرمول ساده طبقه حاکم جهت مخفی کردن دستورکار واقعی آنهاست، که شامل حامی نظامیگری، حامی امپریالیست (جهانی
سازی)، حامی «شورشیان»(برای مثال، مزدوران تروریستی که جهت تغییر رژیم کار میکنند)،
حامی بحران سازان و حامی کلاهبردان مالی
است.
سرچشمه های اقتصادی «ضدپوپولیسم» ریشه در بحرانهای عمیق و تکراری
سرمایه داری دارد که نیازمند منحرف کردن و بی اعتبار ساختن نارضایتی توده ای و دیوسازی
از طبقات مردمی در مبارزه است. با دیوسازی از «پوپولیسم»، نخبگان بدنبال تضعیف موج
روبه افزایش خشم ناشی از کاهش دستمزد تحمیل شده توسط نخبگان، افزایش مشاغل موقت
با دستمزد پائین و افزایش توده ای ارتش ذخیره نیروی کار مهاجران ارزان جهت رقابت
با کارگران بومی جابجاشده هستند.
»ضدپوپولیسم»
تاریخی ریشه هایش در عدم توانایی سرمایه داری است تا رضایت مردمی را از طریق
انتخابات بدست آورد. این منعکس کننده خشم و ناامیدی خود شان در شکست خود جهت رشد
اقتصاد، جهت تسخیر و استثمار کشورهای مستقل و برای تأمین مالی کسری فزاینده بودجه
است.
ادغام پوپولیسم تاریخی با پوپولیسم
جعلی معاصر
چیزیکه ایدئولوگهای ضدپوپولیسم کنونی به آن برچسب «پوپولیسم» میزنند
و یا پوپولیسم میخوانند، هیچ ربطی با جنبشهای تاریخی ندارد.
برخلاف تمام دولتهای پوپولیستی گذشته،
که بدنبال ملی کردن صنایع استراتژیک بودند، هیچکدام از جنبشهای کنونی و احزاب،
که توسط رسانه ها به عنوان «پوپولیسم» تقبیح شده اند، ضدامپریالیست نیستند. در
واقع، «پوپولیستهای» کنونی به فقیرترین طبقات حمله میکنند و از نخبگان سرمایه
داری متحد امپریالیست دفاع مینمانند. برخلاف پوپولیستهای تاریخی که ضدجنگ و
ضدبانکداران بودند، این باصطلاح «پوپولیستهای» کنونی از جنگهای امپریالیستی و
کلاهبرداران بانکی حمایت میکنند.
ایدئولوگهای طبقه حاکم به آسانی ترکیبی از کلکسیون رنگارنگ احزاب و
سازمانهای سرمایه داری راستگرا هستند که رژیم های طرفدار دولت رفاه، حامی کارگر
و احزاب پشتیبان کشاورز گذشته را بی اعتبار میسازند و جنبشهای طبقاتی متعدد محبوب روبه رشد را تضعیف میکنند.
اهریمن سازی از جنبشهای محبوب مستقل، در مقایسه با آدمکها و دلقکهای
سیاسی راستگرای سرمایه داری معاصر، تفاوتهای بنیادین برنامه ای و سیاستهای
طبقاتی مبارزات پوپولیست واقعی را را نادیده میگیرد. شخص تنها باید اهریمن شده
کنونی دونالد ترامپ «پوپولیست» را با پوپولیسم واقعی رئیس جمهور فرانکلین روزولت
مقایسه کند، که رفاه اجتماعی، اتحادیه
کارگری، حقوق کارگر، ازدیاد مالیات بر ثروتمندان، توزیع مجدد درآمد،
بهداشت واقعی و قوانین ایمنی محل کار را در یک ائتلاف طبقاتی متعدد ترویج کرد تا
ببیند که چقدر کمپین رسانه های کنونی پوچ و بیمعنی شده است.
ایدئولوگهای ضدپوپولیست به رئیس جمهور ترامپ برچسب «پوپولیست» میزنند،
وقتیکه سیاستها و پیشنهادهای او کاملاً برعکس هستند. ترامپ قهرمان لغو تمام
مقررات ایمنی کار و حامی کارگر است، او همچنین برنامه های بیمه درمانی عمومی را
کاهش میدهد، در حالیکه مالیاتهای شرکتهای بزرگ را نیز برای ابرنخبگان کاهش میدهد.
ایدئولوگهای «ضدپوپولیستی» رسانه ای، نژادپرستی راستگرایان حامی بیزنس(کسب
و کار) را به عنوان «پوپولیست» محکوم میکنند. احزاب ضدطبقه کارگر در ایتالیا،
فنلاند، اتریش، آلمان و فرانسه به دلیل حمله به مهاجران بجای حمله به بانکداران
و نظامیگران، «پوپولیست» خوانده میشوند.
به عبارت دیگر، کلید درک «ضدپوپولیسم» معاصر باید نقش آن را در
انحصار و تضعیف ظهور جنبشهای پوپولیست معتبر ببیند، درحالیکه رأی دهندگان طبقه
متوسط را به ادامه رأی دادن جهت مستعد ساختن بحران، تحمیل ریاضت رژیمهای نئولیبرالی
متقاعد میسازد. «ضدپوپولیسم» به افیون (یا اوکسی کوتین – قرص و کپسولهای مُسکن
اعتیادآور– م) رأی دهندگان طبقه متوسط متوحش تبدیل شده است.
نتیجه گیری
ضدپوپولیسم طبقه حاکم در خدمت مغشوش ساختن «راست» با «چپ» است؛ تا غیرمستقیم بر «چپ» روشنایی بخشد (اطلاعات
ضمنی و فرعی دهد) ولی «راست» را ترویج نماید؛ تا « راهپیمایی های » راستگرایان را
با اعتصابات طبقه کارگر یکی و توأم سازد؛ و عوامفریبان راستگرا را با رهبران
توده ای پوپولیست تلفیق نماید.
متأسفانه، بسیاری از دانشگاهیان و دانشمندان چپگرا با صدای بلند با
نغمه های «ضدپوپولیستی» همصدا شده اند. آنها موفق به دیدن خود در میان پرسنل شوک
راستگرا نشده اند. ایدئولوگهای چپ در لوای «ضدفاشیسم» در محکوم ساختن پوپولیستهای
کورپوراتی به طبقه حاکم می پیوندند. نویسندگان چپگرا، که ادعا میکنند با «دشمنان
راستافراطی مردم مبارزه میکنند»، این واقعیت را نادید میگیرند که آنها با
ضدپوپولیست طبقه حاکم همسفر شده اند، که
کاهشهای وحشیانه ای را در استاندارد زندگی تحمیل کرده است، و جنگهای تهاجمی امپریالیستی
را گسترش میدهد که منجر به میلیونها پناهنده ناامید – نه مهاجران گردیده است – و
ثروت بیکرانی انباشته کرده است.
درحالیکه جنبشهای محبوب توده ای کنترل خیابانها را بدست میگیرند،
ورشکستگی چپ «ضدپوپولیست» امروزی آنها را با کافه نشینی خودشان رها میکند که در
تنهایی به خاراندن سرشان اکتفاء ورزند.
درباره نویسنده:
جیمز پتراس، استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه بینگهامتون در نیویورک است، که مقالات و کتاب های
روشنگرانه ای نوشته است.
برگردانده شده از:
Anti-Populism:
Ideology of the Ruling Class , By James Petras
https://petras.lahaine.org/anti-populism-ideology-of-the-ruling/
http://petras.lahaine.org/b2-img/PetrasAntiPopulism.pdf
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر