تلخکهای سیاسی و وفادارانِ نظام جمهوری اسلامی، در گیرودار ارائۀ
طرح همهپرسیِ رئیس جمهور محبوبشان ]حسن روحانی[، برنامۀ رفراندوم را هم بهمیان
کشیدهاند. از چند زوایه میتوان – و میشود -، انگیزۀ طراحان همهپرسی و یا
رفراندوم را مورد وارسی قرار داد؛ اینکه چرا اینموضوعات، اینروزها و همزمان با
اعتراضات مردمی، دهان باز کرده است؟ طلبِ جامعه و مردم، از حکومتمداران ایرانِ چیست؟
در میانۀ ایندست سئوالات، چه کسانی حامی همهپرسی و یا رفراندوماند؟ میخواهند
همهپرسی و یا رفراندوم را در کدامین نظام و سیستم بهمرحله عمل در آورندُ، حق و
حقوق مردم را تضمین نمایند؟ چه کسان و یا کدامین طبقه، طیفها و جریانات در آن ذینفعاند؟
و
….
قبل از کنکاش و بازبینی بهموارد فوق، توضیح این مساله، بیفایده نیست
که، تاریخاً و در چهارچوبۀ سیستمِ نظامهای وابستهای همچون نظام جمهوری اسلامی،
که بر پایۀ زور و سرکوب استوار است، طرح رفراندوم و یا همهپرسی، موضوعی پوچ و
زائد است. به این علت که ظرفیت و پایبندی ایندست نظامهای هار و خشن، با مبانی و
با مضامین دمکراسی و محترم شمردن به حقوق و آرای مردمی، در تعارض است. به عبارت
روشنتر زمینه و پیش زمینههای چنین امرِ مهمی در درون آماده نیست و بهعنوان
مثال، حاکمیتِ تقریباً صد سالۀ دو نظام پهلوی و جمهوری اسلامی هم، پدیدار این حقایق
استکه، طرحِ رفراندوم و همهپرسی، بهمنظور راست و ریز کردن اوضاع جامعه و زندهگی
وخیم مردم، چیزی جر انحرافِ افکار عمومی و مقبولیت بخشیدن به بخشها و یا جناحهایی
از نظام سرمایهداری نیست. بهطور مشخصتر صفآرائی چهار دهۀ جامعه با سران نظام
جمهوری اسلامی هم، نمایانگر این حقیقت استکه سردمداران نظام کنونی، کمترین
سازگاریای، با پایهایترین مبانی انسانی – نداشته و – ندارند. از منظر آنان رأی
مردم، فقط و فقط در خدمت به بزک کردن صندوقهای از پیش تعیین شدۀ خدامان و کاسه لیسان
طبقۀ حاکمه است. بر این اساس، انتظار هرگونه خروجِ مخالفان سیاستهای دلبخواۀ
حاکمان از درونِ صندوقهای رأیگیری، بیفایده، غیر متحمل و در حقیقت ناممکن میباشد.
تفاوتی مابین هیچیک از مدافعین سیستم نابرابر نیست و بهعبارت دیگر انتخابِ نمایندهگان
سرمایه و آنهم در دُورۀ معینی از حیات طبقۀ حاکمه، منوط به چیدمان سیاسی دم و
دستگاههای آتی حکومتیست؛ دیده – و در عمل دریافته – شده استکه تاریخ و تکلیفِ سیاسی
ایندست دولتها و عناصر وابسته به نظامهای سرمایهداری، تاریخ و تکلیفِ سیاسیِ
واحد، و همچنین تاریخِ لگدمال کردن بایستههای مردمیست؛ مشاهده شده استکه سیاست
و سازمانیابی روزانۀشان، در جهتِ رفع معضلات عدیدۀ جامعه، و همچنین در جهت
پاسُخگوئی به درخواستهای مردم نیست. با این وصف بهمیان کشیدن طرحها و نقشههای
طبقۀ حاکمه و آنهم با هر بهانه و بیانی، در خدمت به نیازهای مرحلهای سرمایه، در
خدمت به انحراف افکار عمومی و بهدنباله در خدمت به ادارۀ بهتر دولتی – حکومتیست.
سوژه و سناریوی که اینروزها توسط بخشهایی از جناحِ حاکمیت و تعداد دیگری از
مدافعین سرمایه در درون و در بیرون از جامعۀ ایران، همچون «روحانی»، «شیرین عبادی»،
«محسن مخلمباف» و … در دستور کار قرار گرفته است.
در حایشه نیت فعلی، بهمیان کشیدن و بررسی ماهیت و جایگاهِ گذشته و
کنونی یکایک امضاء کنندهگان رفراندوم از یکسو، و تکمین و همسوئیهایشان با
بخشهایی از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی از سویدیگر نیست؛ چرا که جامعه و مردم،
گفتار و میدان خود را با گفتار و میادین انتخابی دلخواۀ آنانرا مجزا نمودهاند و
در مسیر مطلوبتری، بهدنبال کسب حقوق دیرینۀشاناند. به جرأت میتوان گفت که،
کارکرد و عکسالعمل جامعۀ اعتراضی، بهمراتب جلوتر و رادیکالتر از بحث و خواستۀ
مدافعین سیستم سرمایهداریای همچون، «مخلمباف»ها، «سازگارا»ها و امثالهم است.
به این سبب که مردم، بهدنبال و خواهان برگزاری رفراندوم و همهپرسی نظام نیستند؛
این را بارها و بارها و بهمناسبتهای گوناگون اعلام نمودهاند که تمایل قلبی و
باطنیشان، نابودی نظام سراسر جهل و استثمارگر جمهور ی اسلامیست؛ مردم در پی رُفو
پارچه مندرس و یا تعمیر ماشینِ زوار در رفتۀ سران نظام نیستند، بلکه در پی سوزاندن
و داغان کردن آنند. بر خلاف منفعتطلبان و جاده صافکنان سرمایه، سران نظام
عمرشانرا کردهاند و نگهداری بیش از پیش آنان، بر خرج و بر هزینههای مردمی خواهد
افزود. بیدلیل هم نیست که مردم کمترین توجهای نسبت به راهاندازی نمایشات سیاسیای
همچون همهپرسی و رفراندوم از خود نشان ندادهاند و همزمان با آنها، دارند هر
چه رساتر و گستردهتر بر سرنگونی نظام جمهوری اسلامی تاکید میورزند.
گفتنیست که همزمان با بهمیان کشیدن برگزاری رفراندوم توسط پانزده
فعال سیاسی داخل و خارج از کشور و تحت لوای سازمان ملل، یکی دیگر از بانیان و
مدافعین پر و پا قرص نظام، «حسن روحانی»، رئیس جمهور فعلی و دُورۀ گذشتۀ نظام
جمهوری اسلامی، طرح همهپرسی در درون جامعه را واردِ بازیهای سیاسی خود نموده
است. نمایندۀ مجلس، نائب رئیس مجلس شورای اسلامی، دبیر شورایعالی امنیت ملی، نمایندۀ
رهبر در شورایعالی امنیت ملی، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت
نظام، دبیر کل جنبش عدم تعهد، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، نمایندۀ مجلس خبرگان
رهبری و غیره، از جمله مسئولیتها و خدمات وی در این چهار دهه است.
«روحانی»
چهل سال آزگار و با تسخیر بالاترین ارکان نظام و آنهم بههمراهِ دیگر جانیان بشریت،
خون مردم را در شیشه کرده است و در زمانِ پس دادن حساب و کتابها، رندانه و موذیانه
دارد، پا و سفرۀ خود را از دیگرِ خادمان نظام جدا میکند. تلاش بیهودهایست و
راهِ فراری در مقابلاش نیست. کارکرد «روحانی» رئیس جمهور «معتدل» نظام، بر روی میزِ
عدالت و دنیای انسانیست و کمترین ناباوری و یا انکاری، در جنایات ارتکابی وی نیست.
وضعیت تغییر کرده است و همۀ هدفاش، سوار شدن بر امواج اعتراضات مردمی، و همچنین
در بردوامی بیش از اینِ رژیم سراسر جهل و جنایت است؛ همۀ انگیزهاش بر آن است تا
مبادا، خیزشهای مردمی، صدمات جدیای به چهارچوبۀ نظام وارد سازد. دعوا و در حقیقت
اختلاف وی با جناحِ مخالفِ نظام، صرفاً و صرفاً در چگونهگی راه و در روشِ
حکومتداریست. تفاوتی با دیگر جناحهای حکومتی نداردُ، سیاست و برنامههایاش،
منطبق با سیاستها و برنامههای طبقۀ سرمایهداریست. افزایش قیمت اقلام اولیۀ
زندهگی، تداوم اعدام مخالفین و قربانیان نظام امپریالیستی، شکنجه و مثله نمودن
محالفین نظام، سرکوب اعتراضات کارگری، تعرضِ بیرحمانه به دستفروشان و ازیاد
کودکان کار خیابانی و غیره، از زمره مواردیست که دولت «تدبیر و امید» نظام، در کیسۀ
سیاسی خود دارد. بیگمان چنین عنصر و یا دولتی که تماماً، تعلقاش به ماندگاری
نظام جمهوری اسلامیست، چگونه میتواند در سوی دیگر قضیه، یعنی در سمت، و در جهتِ
منافعی مردم قرار گیرد؟ ریاکار است و
تظاهرات دیماه امسال، پاسُخ وی را با صراحتِ تمام و آنهم بر خلاف
دُورههای پیشین داده است.
مضافاً اینکه شکی نیست طبقۀ وابسته به منافعی «روحانی»، بنابه
رسالت و ماهیتاش نمیتواند، حقوقِ مردم را برسمیت بهشناسد. چرا که این دو طبقه،
از دو منش و از دو منفعت کاملاً متمایز از هم پیروی مینمایند و کمترین همسانی،
و یا همردیفی فکری – منفعتی مابینشان نیست. در حقیقت نفع مردم، در نابودی طبقۀ
متعلق به «روحانی» و دیگر حامیاناش میباشد. واقعیت این استکه «روحانی» اینروزها
شامهاش تیزتر شده و دریافته استکه، اینبار نمیتوان مردم را – و آنهم بهقول
سردار جنگی «محسن رضایی» -، با بازیهای سیاسی – جناحی، به بازی گرفت. خطر را نه
تنها «روحانی»، بلکه همۀ حامیان ریز و درشت نظام، حس کردهاندُ، بیدلیل هم نیست
که هر کس و ناکسی، دارد در دُوران جنبشهای اعتراضی رادیکال، در مقام اپوزیسیون
ظاهر میشود و قیافۀ مردمدوستی بهخود میگیرد. در این گیرودار کار بهجایی رسیده
استکه «محمود احمدینژاد» دیگر رئیس جمهور منتخب و محبوب دُورههای پیشین و عضو
کنونی تشخیص مصلحت نظام، در قامتِ اپوزیسیون و در قامت مخالفِ سیستم قضائی و دیگر
دم و دستگاههای حکومتی – دولتی بهمیدان آید؛ این عنصر مفلوک و بانی بدبختی میلیونها
انسان دردمند، اینروزها به جرگۀ دیگر جنایتکاران و خادمان نظام سرمایهداری پیوسته
است و خواهان انتخاباتِ زودهنگام درونِ حکومتی – دولتیست!!
از یکطرف مشئمز کننده و از طرفدیگر بسیار خاماندیش است و نمیداند
که آثارِ دردها و اعمال جنایتبار هشت سالۀ ریاست جمهوریاش، همچنان دارد بر
شانهها و در ذهنِ میلیونها کارگر، زحمتکش، زنان و کودکان و خلاصه دیگر قربانیان
نظام امپریالیستی سنگینی میکند؛ نمیداند که جوهرِ جنایاتِ سردمداران رژیم جمهوری
اسلامی خشک شدنی نیست و مردم بیصبرانه، در انتظار باز پسگیری تأوان اعمال جنایتکارانی
همچون «احمدینژاد»اند. طبعاً چنین وضعیتی، به حال و روز، و به اوضاعِ پیشرونده
و رادیکالِ جنبشهای اعتراضی بر میگردد. این جانیان میخواهند – و در حقیقت قصد و
مقصودشان بر آن است – تا در چهارچوبۀ نظام، عناصر دیگری را از درون ِصندوقهای رأیگیری،
به جامعه و بهمردم تحمیل نمایند؛ میخواهند بدون آسیبرسانی به مناسبات گندیدۀ
نظام، گند و کثافت دستسازشانرا در سطوح جامعه، جاروب کنند! به دنبال مالکشی
نظاماند و در تلاشاند، تا مسیرِ جنبشهای رادیکال را مختل کنند. نه کاملاً محال،
بلکه کمتر با حقیقتِ کنونی جنبشهای اعتراضیِ درونِ جامعه همسوست. خیابانها و
شعارهای اعلان شده – منحیثالمجموع -، در خلافِ تقلاءها و تلاشهای خادمان و نزدیکان
نظام جمهوری اسلامیست. در حقیقت وقتِ انحرافِ افکار مردمی به سر رسیده استُ، اینروزها
خریداران کالاهای بُنجل سیاسیِ حامیان و طرفداران نظام، آب رفتهاند و بهدلیل
نامرغوبیشان، مشتریان خود را از دست دادهاند؛ بازار سیاستشان کساد شده است و در
پی یافتن اتیکتِ جدیدتر، و دیگر رنگهای وابسته به سرمایهاند. به میدان آمدن
«سازگارا»، «مخملباف» و از این قماش هواداران نظام جمهوری اسلامی را هم باید و میبایست،
در چنین دایره و محدودهای مورد بررسی و بازنگری قرار داد؛ عناصری که در اینمدت و
در کنار دولتهای متفاوت رژیم جمهور اسلامی و آنهم تمام قد، در حفظ و در پایداری
نظام، سنگ تمام گذاشتهاند و به اشکال متفاوت، در برایر جنبشهای اعتراضی ایستادهاند.
بر خلاف ادعای هرزههای سیاسیای همچون «سازگارا»، هدف محترم شمردن بهحقوق مردم
و بازپسگیری آنها از حاکمان نیست، بلکه طولانیتر نمودن عمر نظام سرمایهداری و
بهدنباله، بهتخریب کشاندن بیش از پیشِ زندهگی دردمندان است. اعمالِ تاکنونی
آنان، در خلاف این نظر نیست که این عناصر، همواره و همواره در مقابل کارگران و
زحمتکشان به صف شدهاند و در دُورههای متفاوت و همگام با نظام جمهوری اسلامی،
به انحراف و به سرکوب جنبشهای اعتراضی پرداختهاند. بیهوده حامیان رانده شدۀ رژیم
جمهوری اسلامی و مدافعین مناسبات بُحرانزا سرمایهداری، اینروزها بهفکر
رفراندوم و آنهم زیر نظر سازمان ملل افتادهاندُ، بهقول خویش میخواهند، حقوق
مردم را از حاکمان ایران باز پس گیرند!!
خود را به خواب زدهاند و نمیدانند که رفراندومِ ادعایی آنان – و
آنهم زیر لوای نهادهای بهاصطلاح حقوق بشری و سازمان ملل -، از جانب مردم جوابگو
نیست؛ نهادها و سازمانهایی که، بهپندار مردم، در بست در اختیار قدرتمداران بینالمللی
و طبقۀ انگل صفتاند؛ نمیخواهند درک کنند که طلبکاری مردم، از سردمداران نظامِ
جمهوری اسلامی، فراتر از برگزاری رفراندوم و همهپرسیهاست. مگر مردم در این چندین
دهه، شاهد چندین همهپرسی و رفراندوم از جانب سردمداران رژیم جمهوری اسلامی
نبُودهاند؟ مگر خیر و ثمرۀ تاکنونیِ آنها، بهغیر از آوارهگی میلیونها انسان
دردمند، بیکاری میلیونها فارغالتحصیل، تخریب زیرساختهای جامعه، اعدامِ هزاران
کمونییست، مبارز، مخالف و قربانیان نظام امپریالیستی، ازیاد کودکان کار خیابانی،
رواج فحشاء و مواد مخدر، توهین، تحقیر و تعرض به حقوق ابتدائی زنان، بالا کشیدن
حقوقهای ناچیز کارگران، بستن درِ دهها کارخانه، به شلاق بستن کارگران در ملاءعام
و غیره بُوده است؟ مگر همۀ اینها محصول رفراندوم و همهپرسیهای سران نظام برای میلیون
کارگر و زحمتکش نبُوده است؟ مسلم استکه چنین روشهایی تکراریست و پاسُخ
نهخواهد داد؛ کهنه است و مردم بهدنبال روش و کار بست سیاست شادابتر و تغییر
دهندهاند. فارغ از همۀ اینها و بر خلاف تقلاءهای هرزههای سیاسیای همچون
«مخملباف»ها، تصمیم دو جانبِ قضیه روشن است. یکجانبِ در پی تداوم وضعیت موجود و
آنهم با تعمیر ظاهری نظام – و در نهایت جایگزینی رنگ و عناصری مشابهای دیگر در
حاکمیت -، و جانبدیگر، بهدنبال و خواهان، نابودی سران نظام و مناسبات تخریب کنندۀ
زندهگی میلیونها انسانِ رنج و صدمهدیدۀ جامعه است. بنابراین با هیچ چسب و یا
مادۀ سیاسیِ اتصالیای نمیتوان – و در حقیقت نمیشود -، این دو جانبِ قضیه را آشتی
داد و بههم وصل نمود.
خوشبختانه تکالیف سیاسی مدتهاست که، نوشته و تعریف شده است. طرقهای
دیگر و تکرایای همچون تداوم مبارزۀ مدنی و مسالمتآمیز هم نمیتواند بهعنوان
اصلیترین و یگانهترین راه، بهکارِ مردم آید. همۀ روشها بهمرحلۀ عمل در
آمدهاند و امتحان خود را پس دادهاند؛ چرا که نزدیک به چهار دهه است، سردمداران
رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی دارند خواستههای مدنی و بویژه مسالمتآمیز مردم را،
با زور و با گلوله پاسُخ میدهند. توهمی در آن نیست که نظام، فاقد پتانسیل و ظرفیتِ
لازمه در برابر مطالبات اولیه و انسانیست. با این تفاصیل کارگر برای کسب حقوق
معوقهاش، قادر به دُور زدن قوانین ضد کارگری سرمایهداری نیست، بلکه با سوزندان
آن استکه، میتواند نفس راحتی بهکشد و زندهگی و چشماندازی روشنتری در
مقابلاش قرار گیرد. این نظام تا توانسته است زد، دستگیر نمود، شکنجه کرد و کُشت،
تا کارخانهداران و سرمایهداران، سود بیشتری به جیب بزنند. کُشت و کُشتار و
سرکوب بیرحمانۀ پایهایترین نیازهای کارگران، زحمتکشان، زنان و جوانان و غیره،
تنیده در افکار و اعمال سردمداران نظام جمهوری اسلامیست. در حقیقت سران نظام
جمهوری اسلامی مولّد و مروج صدها روش غیر انسانی و میرندهاند. بههر حال واژهها
و یا مقولات رفراندوم، همهپرسی، و یا گفتمان سیاسی و مبارزۀ مدنی و مسالمتآمیز و
آنهم در زیر سایۀ نظام سرمایهداری، فریبدهنده و در همانحال، وارونه جلوه دادن
چهرۀ کثیف نظام چپاولگر رژیم جمهوری اسلامیست. واقعیت این استکه مردم در تکرار
و در برگزاری چندین بارۀ آنها نفعی نهخواهند بُرد و سود آن – و بهمانند گذشته
-، به جیب حاکمان و دیگر مدافعینشان خواهد رفت. همچنین به پیش کشیدن رنگهای دیگر
و یا شعارهای زوار در رفته، بیخاصیت و آزار دهندۀ چشمها و افکاراند. بهطور مثال
رنگ سبز – در دهۀ هشتاد -، بهدنبال همان راه و سیاستی بُود، که امروزه «روحانی»
«معتدل» بهدنبال آن است؛ سیاستی که فکر و ذکرش پس زدن جناح رقیبِ حکومتی بُوده و
میباشد؛ سیاستی که «سازگارا»ها، «عبادی»ها و امثالهم، به گرد آن جمع آمده بُودند
تا جامعه و مردم را از شر اقتدارگران حکومتی نجات دهند!!
به سُخن دیگر، قانون و رسم و رسوم رفراندوم و همهپرسی در دنیای کنونی،
قانون و رسم و رسومِ، پذیرفته شدۀ طبقۀ سرمایهداری، و همچنین قانون و رسم و رسوم
چپاولِ نعمات و اموال عمومی جامعه و تخلیۀ بیش از پیش سفرۀ ناچیز کارگران،
زحمتکشان و دیگر محرومان، توسط زورمداران و حاکمان است. این قانون و سیستم، بدرد
مردم و جامعه نمیخُوردُ دلیلِ بدبختی و نداری مردم هم، در اجرائی آنهاست. مشکل و
دردِ اصلی جامعه و مردم، با ایندست قوانین و بویژه با حامیان و طرفداران
آنهاست. اعتراضات کارگری – تودهای، در این چندین دهه و بویژه خیزشهای دیمامهِ
امسال – و آنهم در صد شهر ایران -، گواهِ چنین ایدهایست که نظام، علیرغم اتخاذ
سیاستهای ریاکارانه و تدابیر شدید امنیتی نهتوانسته است، جامعه و مردم را در
چهارچوبۀ سیاستهایاش بهتمکین وادارد. هزاران اعتراض و اعتصاب و مخالفتها هم،
حاصل کار بست چنین سیاستهای ددمنشانۀ سردمداران نظام در قبال مطالبات کارگری –
مردمیست. مردم خواهان تغییر وضعیت کنونیاند. به این علت که سردمداران رژیم جمهوری
اسلامی، جامعه را به لجن کشیدهاند و زندهگی را برای سازندهگان اصلی آن تلخ
نمودهاند. با این اوصاف به پیش کشیدن طرح همهپرسی و رفراندوم، چیزی جز انحرافِ
جنبشهای اعتراضی رادیکال، و چیزی جز پاک و منزه جلوه دادن نظام سرمایهداری و
آنهم بهعنوان یگانه نظام مطلوب نیست؛ نظامی که از منظر عدالتخواهان و آزادیخواهان،
مولّدِ هزاران بدبختیهای درون جامعه و تخریب زندهگانی میلیونها انسان دردمند و
کودکان است.
خلاصه نفعِ جامعه و مردم، در تکرارِ نمایشات سیاسی تاکنونی نیست،
بلکه انتخاب راهِ نوینتر است. حقیقتاً جامعه و مردم قصد وُرود به ایندست بازیهای
نظام و دیگر تلخکهای سیاسی ندارند و حاضر به تن دادنِ دگربارۀ آنها نیستند. مردم
تغییر جهت دادهاند و میدان اصلی را انتخاب نمودهاند و قصد و مقصود باطنیشان، بیرون
انداختن صحنهگردانان اصلی نظام – و آنهم – بههمراه دیگر دستیاران و حامیانشان
میباشد. در بستر چنین حقایق و مشاهداتیست که میتوان گفت، تلاشها بیهوده است،
چرا که راهِ و مسیر نابودی سردمداران نظام جمهوری اسلامی را خیابانها تعیین
نمودهاند. این راه، انتخاب شده است و مهمتر از همۀ اینها، تاکید و اصرار بر اینموضوع
هم بنادرست نیست، که سرنوشتِ تعیین کننده و نجاتبخش، نه صرفاً و صرفاً در بزیر کشیدن
نظام جمهوری اسلامی، بلکه در خلعید نظام سرمایهداری وابستۀ ایران و آنهم با هر
شکل و شمایل آن میباشد. بنابراین هر گونه تردید و یا ناروشنی، در آیندۀ بدونِ
سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، کار و مسیر پیشروندۀ انقلاب، و همچنین مطالبات پایهای
کارگران، زحمتکشان و دیگر محرومان و قربانیان نظام امپریالیستی را مختل خواهد کرد.
یگانه راهِ رهائی، و یگانه پاسُخ به جامعۀ سراسر خشن و نکبتبار، در انتخاب عالیترین
شکل از مبارزه، یعنی کار بست قهر انقلابی در برابر قهر ضد انقلابی، و همچنین در
برافرازی پرچم کارگران و زحمتکشان است. اینها پاسُخِ نهائی، و پاسُخِ بدون ابهام
در مبارزۀ میلیونها تودۀ صدمۀ دیدۀ ایران، از زیرِ سلطۀ نظام استثمارگر و امپریالیستیِست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر