۱۳۹۷ خرداد ۱۸, جمعه

ریشه ادبیات سخیف و فحاشی در عرصه مبارزه و مبارزان در چیست ؟


نوشته: شاهین فاتحی
ریشه ادبیات سخیف و فحاشی در عرصه مبارزه و مبارزان در چیست ؟ گدایی و ننه من غریبم بازی .. کلاهبرداری و باصطلاح تلکه کردن دلسوزان جامعه , هوچیگری و ایجاد قارچ وار سازمان و دارو دسته و حزب و سمینار بدون اطلاع از حتی الفبای اولیه مدیریت یک اردوی دانش اموزی و هزاران سیرک دیگر ریشه در معنای چه واژه ای دارد.

«« لمپن و لمپنیزم »»
دانش واژه‌ی لومپن، اصطلاحی آلمانی است که در معنا، بیکاره و ژنده‌پوش را تداعی می‌کند، اما در مفهوم به قشرهایی از اعضای جامعه گفته می‌شود که بنا به دلایلی از حقوق سیاسی و اجتماعی و غیره محروم شده‌اند.
در این دیدگاه، لومپن به معنای رنجبران ژنده‌پوشی به کار می‌رود که قشرهای وازده اجتماع و جامعه را تشکیل می‌دهند. طبقه خود را از دست داده‌اند. به فساد کشیده شده‌اند و فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی می‌باشند.
این عده در جوامع سرمایه‌داری، اغلب در شهرهای بزرگ، از طریق مشاغل انگلی، غیر تولیدی و غیر اخلاقی-و به طور غالب در شرایط بد و سخت-زندگی می‌کنند. کاربر دانشواژه Lump به معنای تن لش یا Lumpish به همین معنا و معانی دیگری چون (لخت) و (کودن) در همین راستا قابل توجه است. این گروه احتمالاً به خاطر پول به هر کار ناپسند و ضد انسانی تن در می‌دهند. دزدان، چاقوکشان حرفه‌ای، اراذل و اوباش، ولگردان، … و جنایتکاران باجگیر از آن جمله‌اند.
لومپن از ادبیات سخیفی بهره می‌برد؛ دانش واژگان استخدامی این گروه دربرگیرنده‌ی مفاهیم زشت و غیر اخلاقی است؛ و در تعامل با اعمال آنها قرار دارد ((چیزی که اکنون شوربختانه به غایت در عرصه باصطلاح مبارزه دیده میشود))
طبق گفته مارکس لمپن‌ها انسان‌هایی فاقد ابزار تولید هستند و اشتغالی هم به‌کار تولیدی ندارند. این گروه بیش‌تر به شبه کار اشتغال دارند (مثل گدایی از عرصه مبارزه و کلاهبرداری بنام مبارزه در اکنون ما ) و طبقه‌ای بی‌هویت و شناور در جامعه‌اند که به‌دلیل همین ویژگی امکان استخدام آن‌ها توسط گروه و طبقه‌ای دیگر به سادگی فراهم می‌شود.( مزدوری و حاشیه سازی در عرصه مخالفان ).
در جوامع پیشرفته که قوانین شهروندی حاکم است، لمپن قدرت گسترده‌ای ندارد، برعکس، در جوامع عقب‌مانده و سنتی، لمپن صاحب قدرتی فوق‌العاده است. این قدرت، آن‌گاه که آلت دست قرار گیرد، خطرناک‌تر می‌شود. به‌طور کلی، لمپنیسم ریشه در طبقات پایین جامعه دارد، اگرچه اخلاق لمپنی می‌تواند افراد طبقات دیگر را نیز در‌بر‌ گیرد. لمپن‌ها مردمانی هستند نا‌آگاه، عقب‌مانده و ماجراجو که در مواقع ضروری، تن به هر رذالتی خواهند داد و می‌توانند سریع به سرکوب‌گر، آلت‌دست، جاسوس و خیانت‌کار بدل شوند.
نیروی عمده احزاب فاشیستی لمپن‌ها هستند. خطرناک‌ترین و وحشیانه‌ترین کارها به دست این نیرو که حساب‌شده سازمان‌دهی شده است، صورت می‌گیرد. آدم‌کشی، آتش‌سوزی، آدم‌ربایی، جنجال و بلوا، به دست همین عمال انجام می‌گیرد. احزاب فاشیستی با سپردن مسوولیت به لمپن، در او ایجاد غرور می‌کنند. قدرت و شخصیتی که لمپن از طریق شرکت در اعمال احزاب و سازمان‌های فاشیستی کسب می‌کند، عامل روانی دارد، او تسلیم قدرت حاکم، که ممکن است، حزب، سازمان و یا دولت باشد، می‌شود، تا از این راه، پروانه قدرت‌نمایی در وحشی‌گری‌های روزانه را کسب کند.
در فرهنگ فارسی مشکل بتوان واژه‌ای مترادف با لمپن یافت. لات، ول‌گرد، طفیلی، جاهل، لوطی، اوباش، اراذل، انگل و مفت‌خور هر کدام گوشه‌ای از خصوصیات لمپن را در خود دارند، ولی معادل کاملی نیستند. از حرکات آن‌ها فحاشی وتهدید و لاابالی‌گری، بی‌فکری و بی‌اعتنایی به بزرگ و کوچک نمایان است.
پدیده‌ی لمپنیسم در ایران ویژگی‌های خاص خود را داراست که آن‌را کمی از دیگر جوامع متمایز می‌کند. از نظر تاریخی ریشه‌های آن باز می‌گردد به دوره قاجاریه و جماعت باباشمل و لوطی و داش. دوران 120 ساله حکومت قاجاریه سرشار از وجود داش‌مشدی‌ها، جاهل‌‌ها، لوطی‌ها و قمه‌کش‌ها بوده است.
لمپن‌های وطنی خصوصیات مخصوص به خودی دارند که به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم.
لمپن با کار میانه‌ای ندارد، اگر به کاری روی آورد، در انجام آن پایدار نیست. او موجودی است لحظه‌ای که برایش، دم غنیمت است. امید به فردا در او وجود ندارد. زندگیش موقت است و تکه‌تکه. در لحظه زندگی می‌کند، امروز گوشه خیابان و فردا کنج زندان... دیروز در ضلالت اعتیاد و سرقت و دادگاه و پاسگاه و امروز در کلاهبرداری محترمانه و البته بهمراه پرومداسیون شخصیت نداشته و در نقش مبارز... با این آرزو که، این نیز بگذرد. و این شعار اساسی، خال‌کوب بر بدن هر لمپنی است.
البته برخی پس از خوش‌خدمتی‌هایشان به ارباب قدرت به نان و نوایی رسیده‌اند و برای خود کسب و کاری نیز به‌راه انداخته‌اند.
عدم گرایش به سیاستی خاص و ثابت، از خصوصیات لمپن‌ها است. لمپن‌ها اعتقاد سیاسی معلومی ندارند، فاقد ثبات فکرند، در امور سیاسی سردرگم هستند و به طور فاقد هرگونه دانش و بینش به ان هستند . لمپن با آگاهی سیاسی وارد جریانات سیاسی نمی‌شود، تحت تاثیر و تحریک یک نیروی سیاسی، به جریانات سیاسی کشیده می‌شود و به طور عمده به بلوا و تحاشی و فحاشی تمایل دارد. راه‌اندازی آشوب، ایجاد رعب و وحشت و تخریب، از کارهای اوست که به پول و وعده انجام می‌دهد. از غارت، چپاول، آشوب و بلوا خوشش می‌آید، از کشتار کیف می‌کند. در این مواقع است که، قدرت خویش را می‌بیند و از آن مغرور می‌شود. خشم و نفرتی ناشناخته را در شعله‌های آتش کشف می‌کند، پس به آتش می‌کشد، آن‌چه را که پیش می آید.
نیروهای ارتجاعی و دولت‌های فاسد، از این موجودات در سطح جهانی نیز بهره فراوان ‌برده‌اند. اتحاد آنان در شمار قوانین نانوشته است که، بسیار تجربه شده است و تکرار.
لمپن‌ها آدم‌هایی متزلزل هستند و به قول خودشان باد به پرچم، به سرعت کارفرما و رهبر عوض می‌کنند. هرجا احساس خطر کنند، سریع تغییر جهت می‌دهند. لمپن‌ها، گرچه قدرت‌پرستند و ستایش‌گر و مداح قدرت، اما چه بسیار مواقع که از رهبر خویش نیز اطاعت نمی‌کنند. قبله و سجده‌گاه لمپن می تواند بسیار سریع تغییر کند. لمپن‌ها همیشه بر سر دوراهی انتخاب، بین نیروهای مترقی و زحمت‌کش جامعه و ارتجاع و استعمار، جانب دومی را می‌گیرند که، صاحب زورند و زر. آن سوی لمپنیسم، حکومت، دولت، قدرت و زد‌و‌بندهای رنگارنگ قرار دارند. در فقر قانون و عدم حقوق شهروندی است که لمپنیسم رشد می‌کند و به لشگری پنهان در اجرای قانون بدل می‌شود. در کشور لمپن‌زده، تقکر لمپنیسم نیز رواج دارد. سیاست‌مداران لمپن چرخه‌های حرکت جامعه را به دست می‌گیرند، فرهنگ لمپنیسم رواج می‌یابد، تا آن اندازه که، یک عرصه از فعالیت‌های سیاسی، بی زد‌‌و‌بند با لمپن‌ها، ناممکن می‌شود.
در جامعه استبدادی از نظم و قانون خبری نیست. چون دولت قانون نمی‌شناسد و به آن پای‌بند نیست، مردم نیز نظم نمی‌آموزند و با آن بیگانه‌اند. دولت خودکامه هرچه اراده کند، انجام می‌دهد و مردم هم جز هرج و مرج ریسمانی ندارند تا به آن بیاویزند. دولت زور می‌گوید و ملت، در پاسخ، جز عصیان و شورش و نافرمانی، راهی نمی‌شناسد. استبداد چماق حکومت خودکامه است. زیر سایه چماق می‌توان ترسید و لرزید، اما این ترس و لرز نمی‌تواند جاودان بماند. فرصت که پیش آید، نافرمانی و شورش رخ می‌دهد.
در چنین شرایطی است که از لمپن، تا حد قهرمان ملی، آگاهانه و ناآگاهانه، ستایش هم می‌شود
بدن هر لمپن باغ‌وحش آرزوهایش است. می‌توان روان یک لمپن را بر بدنش کاوید. خال‌کوبی‌ها، گذشته و حال و به طور کلی، دنیای بود و یا خیالی او را می‌سازند. این نیز بگذرد را لمپن‌ها با اولین گذارشان به زندان، بر بازو می‌کوبند. شیر و اژدها محبوب‌ترین حیواناتشان هستند که، یک‌سر و یا دو سر آن، با شمشیر و یا بدون آن، نشسته و یا در حال خیز، بر بدن هر لمپنی حضور دارد. شیر سلطان جنگل است، قوی‌ترین حیوان، آرزوی هر لمپن.
زبان لمپنیسم نیز ویژه است. کلمات جویده شده، کوتاه، هم‌راه با تملق و یا چاشنی فحش هستند. لمپن اگر دارای صدها نوچه هم باشد، می‌پذیرد، نوکرتم، چاکرتم، فدایتم، غلامتم و خاک پاتم، زیرا او خود قدرتی ندارد و چون نمی‌تواند به قدرت برسد، در اصل مداح قدرت است. لمپن خاکسار است.
لمپن نمی‌تواند بی‌فحش، جمله‌ای را به پایان برساند. فحش هر‌قدر رکیک تر باشد، دلچسب‌تر است. لمپن عاشق اسلحه است. چاقو در انواع مختلف، پنجه‌بکس، زنجیر، تیغ، قمه، خنجر و کلت و دیگر سلاح‌های گرم از جمله اسلحه‌هایی هستند که لمپن امروزی را راضی‌تر می‌کند. لمپن پای‌بند خانواده نیست، با مناسبات زناشویی میانه‌ای ندارد. اگر متاهل باشد، حتا نمی‌داند، صاحب چند فرزند است. از آن‌جا که لمپن ریشه در حاشیه شهر دارد، ترجیح می‌دهد، در همان حاشیه نیز زندگی کند. به تمدن شهر که پا بگذارد، ادامه زندگی برای او مشکل‌تر می‌شود. لمپن با خیابان‌های تمیز و خانه‌های زیبا میانه‌ای ندارد. به طور کلی، شهرت لمپن و اعتبار او به این محلات تعلق دارد، آن‌جا است که او به سمبل بدل می شود. در مناطق شهری چنین امکانی برایش مهیا نیست.
در دهه چهل، هم‌زمان با سرازیر شدن روستاییان به شهر و ایجاد شهرک‌ها و حلبی‌آبادها، لمپنیسم نیز رشد کرد. هم‌زمان، با گسترش سینما و تلویزیون، فرهنگ لمپنی از این طریق به تمام نقاط کشور صادر شد. در همین دوران است که، تصنیف‌ها تا حدودی و داستان‌های فیلم‌های فارسی به طور کامل به زندگی و فرهنگ لمپن‌ها اختصاص داشت. همه دنبال شانس می‌گشتند تا سرنوشت، آنان را از قسمت موجود نجات دهد. در این دوره حتا لمپنیسم اپوزیسیون سیاسی را هم تحت تاثیر قرار داد. گوشه‌هایی از رفتار اجتماعی جنبش چریکی ایران، به ویژه در پوشش، آرایش، نفی مطالعه، نفی زندگی و غیره، تنها با لمپنیسم قابل تفسیر و تعریف است. جامعه شبه مدرن ایران زمینه‌ساز مناسبی برای رشد لمپنیسم در این کشور بود.
با وجود خصوصیات و طبقه‌بندی‌هایی که برای لمپن‌ها در ایران ذکر شد، لازم است تا گفته شود در ایران به طور گسترده نشانه‌های فرهنگی هم در دیگر طبقات وجود دارد که وام گرفته از لمپنیسم است. این افراد از نظر طبقه اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی کاملن از لمپن‌ها مجزا هستند و بدین سبب این گروه که بخشی از فرهنگ و یا خصوصیات این طبقه را دارا هستند را نباید و نمی‌توان با لمپن‌ها یکی دانست.
حالا شاید بتوان پیدا کرد پرتقال فروش را....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر