صفحات

۱۳۹۷ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟


نوشته:مصطفی آبکاشک جغتای



نوشته ها، تحقیقات و مقالات متعددی تا به حال در باره فاجعه «آدم سوزی» سینما رکس آبادان انتشار یافته است. برخی با دیدگاه منفعت طلبانه، برخی ژورنالیستی و باری به هر جهت، برخی احساسی و کمتر منطقی، بسیاری اتهام زننده، اما بسیار گیج کننده، اما تعداد اندکی با مدارک و تجزیه و تحلیل گفته ها و نوشته ها و اسناد گوشه ای از داستان پر آب چشم و همچنان اسرار آمیز این فاجعه را روشن کرده اند. مقاله بلند در زیر یکی از معدود نوشته ها است. نوشته بالا توسط رفیق مصطفی آبکاشک جغتای از زندانیان سیاسی در رژیم شاه نوشته شده است. او در آستانه انقلاب 1357 در بخش ساختمانی نیروگاه اتمی «دارخوین» مشغول به کار و در کمی پس از انقلاب به همراه چند تن دیگر،از اعضای هیئت موسس «سندیکای مستقل کارگران پروژه ای – فصلی آبادان و حومه» بود. سینما رکس آبادان از ساعت 21.30  شامگاه 28 مرداد 1357 با مردم تماشاچی درون آن به آتش کشیده شد و تا ساعت 2 بامداد روز بعد می ‏سوخت. در این آتش سوزی صدها نفر جانشان را از دست دادند. ‏رفیق مصطفی در سازماندهی مردم آبادان در دفاع از خانواده های قربانیان آتش سوزی سینما رکس نقش بسزایی داشت. او از فعالین سرشناس کمونیست در آبادان بود و در سال 1359 به سازمان وحدت انقلابی پیوست. رفیق مصطفی به خاطر فعالیت در سندیکا و سابقه مبارزه سیاسی به عنوان کارگری کمونیست و سازماندهنده پس از تقابل جمهوری اسلامی با نیروهای مبارز به شدت تحت تعقیب قرار گرفت و جانش به خطر افتاد. پس از آغاز جنگ و مهاجرت به شهرهای شیراز و اصفهان، بسیاری از یارانش توسط رژیم جمهوری اسلامی به زندان افتادند و قتل عام شدند. از جمله این یاران پسر خاله اش رفیق ابراهیم غریب زاده بود که در سال 1360 در زندان شیراز تیرباران شد. رفیق مصطفی نام یکی از فررزندانش را به افتخار او ابراهیم نامید. او سرانجام در سال 1363 به کمک رفقایش با نام مستعار و از طریق گذر از کوه به ترکیه گریخت. در آنجا پس از چندی به عنوان پناهنده سیاسی به ایتالیا منتقل شد. در اوایل سال 1364 تحقیقات خود از فاجعه سینما رکس آبادان را بر اساس مشاهدات دقیق خود از دادگاه سینما رکس و اظهارات شاهدان عینی، تهیه و تنظیم کرد. در این نوشته نگارنده صرفا به تکمیل اسامی و همچنین برخی اطلاعات دیگر در پایان نوشت، این مقاله تحقیقی آورده ام.
در آنجا به عنوان ناشناس این جزوه را به دکتر باقر نصیرالسادات سلامی داد که برای انتشار آن بکوشد. آقای سلامی مترجم کتاب «مصاحبه با تاریخ» اثر اوریانو فالاچی است و پس از انقلاب و در دوران وزارت خارجه صادق قطب زاده، اولین سفیر ایران در ایتالیا شد. او در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داد و بین ایرانیان در ایتالیا از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. رفیق مصطفی بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می ‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید»، آقای سلامی آن را به دست آقای ابولحسن بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره هفته نامه انقلاب اسلامی در هجرت از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد.

رفیق مصطفی پس از مدتی به آمریکا و لوس آنجلس رفت و در آنجا باز هم به شغل کارگری تاسیسات و ساختمانی مشغول شد. او که به اجبار همسر و دو فرزند کوچکش را در ایران باقی گذارده بود، سرانجام توانست با مشکلات فراوان آنها را در اواخر سال 1367 در کشور کانادا مستقر کند. رفیق خوشحال از دیدار همسر و فرزندانش که یکی از آنها در حالی که هنوز به دنیا نیامده ایران را ترک کرده بود، به لوس آنجلس باز گشت تا تدارک انتقال آنها را به نزد خود ببیند. متاسفانه رفیق چند هفته پس از دیدار خانواده اش بر اثر خستگی کار در یک سانحه رانندگی در بهار 1368 جان باخت.
اخیرا سایت هفته نامه «انقلاب اسلامی در هجرت» این نوشته را با حاشیه هایی تکمیلی که به طور جداگانه به آن اضافه کرده، تجدید چاپ نموده است. در این جا بایستی از کار ارزشمند نشریه انقلاب اسلامی در هجرت که این متن تحقیقی را با چاپ در آن نشریه ماندگار کرد، تشکر نمود. متن زیر با حذف حاشیه های تکمیلی نشریه انقلاب اسلامی در هجرت و باز انتشار آن در سایت این نشریه، تهیه شده است. رفیق مصطفی یک کارگر کمونیست بود و این متن با دیدگاهی کاملا مارکسیستی و با تحقیق و بررسی دیالکتیکی نوشته بود که خواننده به خوبی می تواند آن را مشاهده کند. نگارنده این مقدمه را با استفاده از اطلاعات خودم و همچنین نوشته آقای محمد صفوی از همرزمان رفیق مصطفی که در سایت نشریه شهرگان در کانادا درج شده، تهیه نموده ام.
بهروز جلیلیان   behrouzan@gmail.com
________________________________________

 مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟
مصطفی آبکاشک جغتای
 «بنام عدالت و آزادی و بنام نامی مردم ستمدیده و مقاوم ایران»
مطالبی که در ذیل از نظر شما می گذرد برخلاف ادعاهای رژیم شاه و رژیم خمینی درباره فاجعه سینما رکس آبادان که از طریق رسانه های گروهی منتشر گردیده، بیانگر صورت واقعی این فاجعه سوزناک میباشد. اگر چه همه هموطنان ما به این حقایق واقف نیستند، اما بخشی از مردم خوزستان از کم و کیف آن آگاهند.

مصطفی آبکاشک
با تلاش بر حفظ بی طرفی و به منظور روشن ساختن هر چه بیشتر عمق و ابعاد این فاجعه، این نکته را باید تذکر داد که قصد تطهیر مزدوران ساواک و عوامل رژیم گذشته و یا نسبت دادن ناحق و برخلاف واقع به مجریان رژیم کنونی در ایران را ندارم. این گفتار فصلی است با اشک و خون و اندوه عمیق در ماتم هموطنان قربانی ما که در یک توطئه هولناک آدم سوزی سوختند. لذا وظیفه ماست که با تحقیق و ریشه یابی، قاتلان و مسببین واقعی را به مردم ایران و جهان معرفی کنیم.
سینما رکس در حالی به آتش کشیده شد که از ماه ها قبل در قسمت هایی از کشور ما اعتراضات و درگیری ها علیه رژیم شاه وجود داشت. در شهرها، نیروهای انتظامی مستقر شده بودند، در مساجد و تکایا روحانیون سعی بر شوراندن مردم علیه حکومت داشتند. در چنین اوضاعی در خوزستان به ویژه در آبادان که از اهمیت اقتصادی ویژه ای در رابطه با پالایشگاه و پتروشیمی برخوردار بود، هیچگونه حرکت اعتراضی و درگیری وجود نداشت. دلیل آن را باید در کیفیت فکری و فرهنگی ساکنین این شهر جستجو نمود. ترکیب جمعیت این شهر صرفا براساس ضرورت اولیه استخدام کارکنان پالایشگاه و تاسیسات نفتی که از 60 سال پیش به وسیله کمپانی های انگلیسی ساخته شده، بوجود آمد.
ساکنین اولیه این شهر علاوه بر تعدادی ایرانی عرب زبان که در نخلستان های اطراف آبادان زندگی می کردند، مردمی هستند که از شهرهای مختلف ایران برای کسب و کار به آبادان کشانده شدند. پالایشگاه آبادان در گذشته دارای 70 هزار کارگر و یکی از بزرگترین پالایشگاه های جهان بود. بندر آبادان سال ها مرکز بارگیری نفتکش ها و تخلیه کالای کشتی هایی که از کشورهای مختلف به آنجا می آمدند، بود. بدین لحاظ ساکنین اولیه این شهر با مظاهر گوناگون فرهنگ غرب و اروپا تا حدی آشنائی دارند.
مضافا سابقه سال ها جنبش های کارگری علیه شرکت های استعماری در طول حیات این شهر تاثیرات سیاسی و فرهنگی خود را به همراه داشته است. اعتصابات و اعتراضات کارکنان پالایشگاه و پتروشیمی آبادان در هر شرایطی تاثیرات خود را بر سایر حوزه های نفتی جنوب و پالایشگاه های ایران داشته است. شرایط زندگی و امتیازات ویژه ای که این بخش از کارگران دارا بودند، تعداد باشگاه های مخصوص تفریحات کارگران و کارمندان و سینماهای موجود متعلق به صنعت نفت و بخش خصوصی در این شهر، میدان های ورزشی و استخرهای شنا و تعداد زیادی بار و مشروب فروشی که در رژیم خمینی بسته شدند، نشاندهنده نحوه فکری و علاقه مندی و دلبستگی های ساکنین این شهر می باشند.
بالمآل شکل اعتراض و شیوه مبارزه اهالی این شهر از درون مساجد و تکایا امکان عملی کمتری داشت. به همین علت تا قبل از اینکه سینما رکس در 28 مرداد 1357 به آتش کشیده شود، هیچگونه حرکت اعتراضی در دوره اخیر در این شهر وجود نداشت.
لذا این سئوال مطرح است که رژیم گذشته از ایجاد بلوا و آشوب در شهری که در آن آرامش وجود داشته، چه هدفی را دنبال می کرده است؟
پیروان خمینی آتش سوزی را به عوامل رژیم گذشته نسبت می دهند و اعتقاد دارند که این بهانه ای برای سرکوب اعتراضات مردم در این شهر بوده، در صورتی که برای سرکوب اعتراضات می بایست در شهرهایی که حرکت های اعتراضی وجود داشت، این قبیل دسایس عملی می شدند، نه بالعکس. اعتراضات و رو در رویی در تهران و بعضی از شهرستان ها کار را به جایی رسانده بود که رژیم احتیاج به بهانه تراشی نداشت و تانک ها و نیروهای انتظامی در خیابان ها برای برقراری آرامش مستقر شده بودند اما در شهر آبادان، این آرامش وجود داشت. مردم با دیدن اجساد سوخته شده به خیابان ها کشانده شده و به تظاهرات پرداختند.
اولین روز فاجعه سینما رکس آبادان، خبر آن توسط متولیان مساجد و دست اندرکاران جریانات آخوندی از جمله محمدعلی محمدی ها و عده ای که در متن این گفتار نامشان برای شما مشخص می گردد، در سطح شهر پراکنده شد. این کار با طرح و برنامه قبلی انجام گرفت. ابعاد فاجعه چنان دهشتناک و رعب انگیز بود که برای چند روز، همه مردم آبادان را گیج و مبهوت کرده بود. تقریبا در هر کوی و برزن و خیابان، خانواده ای قربانی داشت. شایعات پخش شده عبارت بود از این که:
به دستور رئیس شهربانی آبادان – تیمسار [رضا] رزمی- مامورین شهربانی هنگام حادثه درب سینما را از بیرون با زنجیر قفل کرده اند.
موادی که موجب حریق و آتش سوزی شده، دارای گاز مسموم کننده ای بوده است که تماشاچیان داخل سینما را ابتدا بی حس و سپس خفه کرده است.
می گفتند این جنایت توسط مامورین ساواک و موساد انجام گرفته و متخصصین آن اسرائیلی بوده اند.
رژیم شاه با طرح و نقشه قبلی مبادرت به این کار کرده است و گرنه شهر آبادان با داشتن مجرب ترین و ورزیده ترین مامورین اطفای حریق اداره آتش نشانی پالایشگاه، چگونه حریق به موقع خاموش نگردید و تا آخرین نفر به صورت گوشت و استخوان پخته و ذغال شده در آمدند و هیچکس نتوانسته از این مهلکه جان سالم بدر ببرد؟
محمدعلی محمدی، متولی [حسینیه] اصفهانی ها می گفت: «من خودم زنجیر را بر روی درب سینما دیده ام و می خواستم با ماشین بلیزر به درب آهنی سینما بکوبم تا درب باز شود اما مامورین شهربانی نگذاشتند».
سئولاتی بدین گونه مطرح می شد:
چرا لوله های آب اضطراری در پیاده روها و کوچه های اطراف سینما رکس مورد استفاده قرار نگرفت؟
چرا سینما رکس برای این جنایت انتخاب شد؟
کسانی می گفتند در سالن سینما قوطی ها و جعبه های حاوی مواد مسموم کننده و آتش زا دیده شده است. مردم با دیدن اجساد ذغال شده، خشمگین و عصبانی بودند و به عاملین این جنایت لعن و نفرین می کردند. محشری برپا بود. ارتش وارد عمل شد. ابتدا با کمک مردم، اجساد سوخته شده را در کامیون می ریختند و از محل حادثه خارج می کردند و شب هنگام، خارج از شهر، در گورهای دست جمعی، دفن می کردند. تعدادی از این اجساد که بیش 300 جسد می شد، با دخالت مردم و بستگان قربانیان که ظاهرا می خواستند اجساد را شناسائی کنند در گورستان عمومی شهر آبادان، در یک گور جمعی دفن کردند. مابقی را در مناطق دوردست خارج از شهر دفن کرده بودند.
مصاحبه تلویزیونی رئیس شهربانی و فرماندار و امام جمعه آبادان نیز نتوانست هیچ چیز را روشن کند. موج اعتراضات علیه رژیم شاه که تا آن موقع در قسمت هایی از کشور وجود داشت، در آبادان از آن به طور جدی خبری نبود. با وجود این دستگاه امنیتی رژیم شاه دیگر کابردی نداشت و در برابر فاجعه سینما رکس گیج و کلافه شده بودند، با شتاب و تعجیل مرد نیمه دیوانه ای بنام عبدالرضا آشور که از مرز نشینان عرب و آبادانی بود و هر از چند گاهی به آن طرف مرز می رفت، با کمک مامورین مرزی عراق دستگیر و به عنوان عامل این آدم سوزی معرفی شد. همین امر موجب تشدید سوءظن و بدگمانی بیشتری نسبت به رژیم شاه گردید. مدیر و کارکنان سینما نیز در مظان اتهام قرار گرفته بودند. مسئولین اطفای حریق به اتهام بی مبالاتی و قصور در انجام وظیفه دستگیر و زندانی شدند.
شایعات فزونی می گرفت. اظهار نظر در پیرامون سبک کار و نوع این جنایت و تحلیل و تفسیرهائی که از طرف نیروهای مخالف محلی به عمل می آمد، صرفا بر اساس فرض و گمان بود. در صدد تشابهات و مواردی بودند که در گذشته از طرف حکومت های دیکتاتوری و فاشیستی برای ایجاد رعب و وحشت و سرکوب مخالفین صورت گرفته است، نمونه هائی چون رایش سوم عنوان می شد. هیتلر موقعی که می خواست مخالفین خود و کمونیست ها را از میدان بدر کند، دستور به آتش کشیدن رایشتاک (مجلس ملی آلمان) را داد و طی مدت کوتاهی بیش از 3000 کمونیست را به جوخه اعدام سپرد و یا از این قبیل در آمریکای جنوبی، حکومت های دست راستی میان کارگران و فعالین سندیکائی، بمب منفجر می کنند و قس علیهذا.
در روز هفتم این فاجعه، جمع کثیری از مردم آبادان و بخشی از کارگران نیروگاه اتمی دارخوین که جمعا حدود ده هزار نفر می شدند، در گورستان عمومی به سینه زنی و تظاهرات پرداختند. ابتدا شعارها «فریاد از ظلم یزید» بود. مردم آبادان برای اولین بار بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به راهپیمایی و تظاهرات پرداختند و به طرف شهر روانه شدند. در نزدیکی خیابان های اطراف شهر منطقه «بوارده شمالی» چهار نفر از تظاهرکنندگان به ضرب گلوله مامورین شهربانی و ارتش مجروح شدند. تظاهرات پراکنده در قسمت هایی از شهر تا ساعت هشت شب ادامه داشت. صدای تیراندازی و گلوله قطع نمی شد. شعارها حادتر شده بود: «رزمی باید بسوزد»، «شاه باید بسوزد» و «مرگ بر این سلسله پهلوی».
چندین روز بعد از این حادثه، دومین آتش سوزی در آبادان حریق بزرگ بازار صفای جمشید آباد بود. دکان های این بازار اکثرا با چوب ساخته شده بودند. در مدت کوتاهی، کلیه بازار طعمه حریق شد. کسبه و صاحبان این دکاکین که افراد کم بضاعتی بودند، امکانات و وسائل معاش خود را از دست دادند. یک سال بعد از این واقعه، رابطه این حریق با حریق سینما رکس برای مردم آبادان روشن گردید.
چند روز بعد از دومین آتش سوزی، جوانی که از خانواده فقیر بود و شغل و کار مشخصی نداشت، نزد دو تن از دوستانش، خود را یکی از عاملین آتش سوزی سینما رکس معرفی می کند، ابتدا دوستانش حرف او را باور نمی کنند. او اصرار می کند که این کار به توسط خودم و دو نفر دیگر انجام گرفته و از این که این همه انسان سوخته اند و از بین رفته اند، معذبم و نمی توانم عذاب وجدان را تحمل کنم. در پاسخ به او می گویند، مردم همه، این عمل را کار رژیم شاه می دانند و این کار از توان تو خارج است. اما جوان مذکور اصرار دارد که من این کار را کرده ام. در جمع رفقای او که عده ای سابقه دار و معتاد و خلاف کار بودند، موضوع زبان به زبان گشت.
با سقوط رژیم شاه و عدم پیگیری این قضیه که از نظر افکار عمومی مسببین اصلی، رژیم پیشین شناخته شده بود، فرد مذکور آزادانه در شهر زندگی می کرد و به این طرف و آن طرف، رفت و آمد داشت. مادر این جوان، شوهر قبلی اش را از دست داده بود و به فرد معتاد دیگری، شوهر کرده و زن و شوهر با نوشابه فروشی امر معاش می کردند. این زن جریان آتش سوزی سینما رکس را به نقل از فرزندش برای زنی که به «ننه نمکی» معروف بود و در روزهای محرم و صفر برای زنان روضه خوانی می کرد و به منبر می رفت، تعریف می کند. زن روضه خوان پیش زنان دیگر، نقش حجت الاسلام جمی را در این کار تعریف می کند. موضوع کم کم به صورت جسته و گریخته پخش می شود. اما کسی این حرف های را جدی نمی گیرد و جریان را پیگیری نمی کند. تا اینکه چند نفر از بستگان قربانیان، موضوع را تعقیب می کنند و از دادستان آبادان – [عبدالحمید] زرگر- خواهان رسیدگی به این جریان می شوند.
امام جمعه آبادان، حجت الاسلام [غلامحسین] جمی در خطبه های نماز جمعه، کشته شدگان سینما رکس را جز شهدا نمی داند و مسئولین جدید رژیم اسلامی با این عنوان که شاه و دستگاه امنیتی او مسبب این جنایت اند، از رسیدگی به پرونده سینما رکس طفره می روند و موضوع را مربوط به انقلاب و گذشته می دانند.
مدت ها پس از انقلاب، یک فرد معتاد بنام «ناصر ابراهیم زاده» به جرم در دست داشتن مقدار ناچیز هروئین توسط مامورین شهربانی آبادان دستگیر و به دادسرای آبادان اعزام می شود. در دادسرا هنگام بازجوئی به بازپرس «[محمد باقر] صرافی» می گوید، من اگر مسبب آتش سوزی سینما رکس را معرفی کنم، مرا آزاد می کنید؟ بازپرس قول می دهد که اگر حرف تو حقیقت داشته باشد، تو را آزاد خواهم کرد. خانواده و بستگان شهدای سینما رکس که بعد از مدت ها سرگردانی با بی تفاوتی مسئولین رژیم اسلامی مواجه می شوند، تصمیم به تحصن در اداره دارائی آبادان می گیرند. مدت سه ماه، این خانواده ها با زن و فرزند خرد و کلان در آنجا بست می نشینند. حمایت و پشتیبانی قاطبه مردم آبادان از آنها موجب تشویق و دلگرمی آنها می شود.
بازپرس «[محمدباقر] صرافی» بنا به اعتراف فرد دستگیر شده (ناصر ابراهیم زاده) دستور جلب و دستگیری «حسین تکبعلی زاده» را که به قول دوستش عامل حریق سینما رکس است، صادر می کند. «حسین تکبعلی زاده» در جریان بازپرسی نحوه ارتکاب جرم را توضیح می دهد. با اقرار و اعتراف صریح اسامی 2 نفر دیگر از همدستانش را می گوید: «فرج الله بذرکار» و «حیات».
در طول تحصن خانواده های شهدای سینما رکس چند راهپیمائی و تظاهرات بزرگ از طرف مردم آبادان به حمایت از متحصنین و رسیدگی به پرونده سینما رکس و معرفی مسببین و عاملین این جنایت صورت می گیرد.
«حسین تکبعلی زاده» در زندان آبادان ماوقع را برای یکی از زندانیان که به اتهام فعالیت غیر قانونی علیه رژیم به توسط پاسداران دستگیر و زندانی شده بود، تعریف می کند. [1]زندانی مذکور، اعترافات را یادداشت می کند و به طور مرتب به بیرون می فرستد و این اعترافات به دست متحصنین می رسد. تظاهرات و افشاگری ادامه می یابد کار به جائی می کشد که رژیم جمهوری اسلامی ناگزیر به برپائی دادگاه ویژه مسببین سینما رکس می گردد. سه افسر شهربانی، صاحب، مدیر، کارکنان سینما، یک مامور ساواک و مامورین آتش نشانی آبادان مجددآ دستگیر می شوند.
کار رسیدگی به پرونده فاجعه سینما رکس را به یک دادگاه ویژه محول می کنند[2]. حجت الاسلام [سید حسین] موسوی تبریزی به عنوان ریاست این دادگاه تعیین می شود. وی در زمان وقوع آتش سوزی در شهر آبادان بود و در مساجد به منبر می رفت. یکی از قضات ناشناس به عنوان دادستان دادگاه منصوب می شود. قاضی مذکور برای تکمیل پرونده و تحقیق بیشتر پیرامون این جنایت پس از طی مدتی در جمع آوری ادله و براهین و استنطاق از تک تک متهمین، مبادرت به ارائه کیفرخواست علیه متهمین می نماید.[3]
متهمین عبارتند از حسین تکبعلی زاده، ستوان[منوچهر] بهمنی افسر شهربانی، سرهنگ[مسعود]خنیفر، مدیر و صاحب سینما، یک مامور ساواک و یک سرهنگ دیگر، سه تن از کارکنان سینما. اسامی این افراد به طور کامل در روزنامه های کیهان و اطلاعات درج گردیده. برای این که بتوانیم این حقایق را کاملتر بکنیم، می بایست شماره های آن موقع این روزنامه ها را در دست داشته باشیم (علیرغم اینکه روزنامه های یادشده نکات اساسی ای را که به سادگی می توانست مسببین واقعی را به مردم ایران معرفی کند، به طور دقیق درج نکردند) زیرا سیر و روند دادگاه را مشخص می نماید. علاوه بر آن مندرجات و محتویات پرونده قطور فاجعه سینما رکس اگر تاکنون از بین نرفته باشد، سند گویائی است که می تواند پرده از این راز مخوف که زشت ترین و ادبارترین جنایت تاریخ است، بردارد.گفتار را ادامه می دهیم:
جلسات دادگاه در سینما تاج که ویژه کارکنان صنعت نفت است، تشکیل می گردد و بنا به خواست و اصرار مردم و خانواده قربانیان، محاکمات در حضور شاکیان انجام می گیرد و مراسم دادگاه مستقیما از شبکه تلویزیونی آبادان پخش می گردد. مسئولین حکومت جدید التاسیس اسلامی ناگزیر می شوند که تنها فرد به ظاهر باقیمانده از عوامل اجرائی این آتش سوزی را که از بقیه هم جرمانش کمتر با طراحان و برنامه ریزان این جنایت در ارتباط بود، به پای میز محاکمه بکشانند و در عین حال او را مجددا بفریبند که از جلسات تصمیم گیری اظهار بی اطلاعی کند و هرچه می تواند پای افرادی را که اکنون دارای مشاغلی هستند، پیش نکشد. به او می گویند ما خودمان مقصر اصلی را می شناسیم و مجازات تو سنگین نخواهد بود و تو «فرج الله» را به عنوان رابط خودت معرفی کن (زیرا فرج از مدتی مفقود الاثر شده است) و قرار بر این بود که حسین تکبعلی زاده نحوه ارتکاب جرم را به صورت مختصر بیان کند.
حسین تکبعلی زاده می دانست که وسیله قرار گرفته ولی امید به تخفیف مجازات و وعهده هائی که به او داده بودند، داشت. به او گفته بودند که بگوید من برای اعدام شدن آماده ام و حقایق را خواهم گفت. مع الوصف علیرغم دخالت های موسوی تبریزی در طول محاکمات و در کلیه لحظات، بیان مطالب از طرف حسین تکبعلی زاده، در چهارده جلسه این دادگاه، حقایق به حدی گفته شد که مردم آبادان و خانواده های قربانیان بتوانند مسببین و عاملین اصلی این جنایت هولناک را بخوبی بشناسند. به دستور رئیس دادگاه، متهمین یک به یک خود را معرفی کردند و در محضر دادگاه و در حضور خانواده قربانیان و عده ای از مردم آبادان به کلام الله مجید سوگند یاد کردند که جز بیان حقایق، مطلبی سر زبان نیاورند. دادستان دادگاه [ سید حسین نقیبی] کیفر خواست چندین صفحه ای را قرائت کرد و خواهان اشد مجازات و اعدام متهمین گردید.
بعد از پایان قرائت کیفر خواست، حجت الاسلام موسوی تبریزی، رئیس دادگاه از متهم ردیف اول – حسین تکبعلی زاده- خواست که به سئوالات دادگاه پاسخ دهد و حسین نحوه زندگی و گذشته اش و رابطه با دوستانش را که از حوصله این نوشته خارج است را بیان کرد و در ادامه گفت:
«من و فرج الله بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای محمد رشیدیا [محمود] ابولپور [منفرد] و عبدالله لرقبا داشتیم، قرار بر این شد که به کارهایی دست بزنیم. فرج الله بیشتر از من و حیات با آنها در تماس و ارتباط بود. چند جلسه هم در «سیک لین» به منزل رشیدیان رفتیم. چون ما با رژیم شاه مخالف بودیم، باید کارهایی می کردیم. به اتفاق فرج الله بذرکار و حیات، مدتی قبل از آتش سوزی سینما رکس با مقداری بنزین سوخت هواپیما که عبدالله لرقبا برای ما تهیه کرده بود، به محل دفتر حزب رستاخیز (که از مدت ها قبل، تعطیل بود) رفتیم و با شکستن پنجره دفتر حزب، بنزین را به داخل آن ریختیم و آنجا را به آتش کشیدیم. چون دفتر خالی و کسی در آن نبود و وسایل چندانی هم نداشت، حریق زود خاموش گردید و سر و صدای آنچنانی در شهر ایجاد نکرد. هیچکس متوجه ما نشد و از آنجا دور شدیم. بعد از این کار، تصمیم گرفتیم کاری بکنیم سر و صدای زیادی به همراه داشته باشد. ما می خواستیم کاری بکنیم که مردم به خیابان کشیده شوند. تا آن موقع، در آبادان، خبری از تظاهرات نبود
در جلساتی که مجددا در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای رشیدیان (آموزگار سابق و نماینده فعلی آبادان در مجلس شورای اسلامی)، [محمود]ابولپور [منفرد] (دانشجوی سابق دانشکده نفت و رئیس کنونی آموزش و پرورش آبادان)، عبدالله لرقبا (عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان) داشتیم، قرار بر این شد که در یکی از سینماهای آبادان، حریق ایجاد کنیم. بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا، به دلایل زیر نقشه خود را عملی ننمودیم: اولا وجود درب های اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابان های اطراف داشت. ثانیآ بوفه سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه، قسمت جلو را می دیدند و در ضلع دیگر باجه فروش بلیط و مسئول ورود و کنترل بلیط به راحتی توقف ما را برای انجام کار می دید و در داخل سالن نمایش، در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود، زیرا با اولین شعله آتش، همه تماشاچیان متوجه می شدند و می توانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به خارج از سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام گیرد، هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهرا آن را به صورت مواد خوردنی و یا پسته و نوشابه در دست گرفته بودیم، در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت، سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشه خود را در آنجا پیاده کنیم
موقعیت و شکل ساختمان سینما رکس
سینما رکس در بالکن یک پاساژ بزرگ مربع شکل که دارای تعداد زیادی مغازه لوکس فروشی و فروشگاه بود، قرار داشت. از چهار طرف به کوچه و خیابان منتهی می شد و از بالا به هیچ ساختمان دیگری راه نداشت. درب اصلی سینما در خیابان شهرداری باز می شد. در واقع، یکی از مغازه های پاساژ را به صورت درب اصلی ساخته بودند. گیشه فروش بلیط و متصدی کنترل بلیط و ورود در همین قسمت در پایین و طبقه همکف قرار داشت. مشتریان سینما بعد از خریدن بلیط از همین جا که دارای پلکانی بود به راهروی بالا می رفتند و وارد سالن سینما می شدند. این راهرو در بالا بصورت (L) بود و تعدادی نیمکت در آن قرار داشت. در همین ضلع که در امتداد پلکان بود، دو درب به سالن نمایش باز می شد و در ضلع دیگر که قسمت عقب سالن را تشکیل می داد، یک در نزدیک اطاق آپارات وجود داشت. هر سه درب به در راهروهایی که بصورت L بود، باز و بسته می شدند. علاوه بر درب اصلی سینما، یک در کوچک که بوسیله پلکان به کوچه و خیابان منتهی می شد، در قسمت پشت پاساژ و سینما قرار داشت و این درب اضطراری سینما بود که اغلب قفل بود و مورد استفاده قرار نمی گرفت. دیوارهای سینما اگر چه کم قطر بود اما خیلی محکم ساخته شده بود. سالن نمایش دارای چند عدد کولر آبی بزرگ بود که در بیرون نصب شده بود و بوسیله کانال کشی، هوا را خنک می کرد. به علت گرمای فوق العاده آبادان، چند عدد کولر گازی در ضلع غربی سینما نصب شده بود که هوا را مستقیما خنک می کرد. قسمتی از بدنه و دیوار داخل سالن بوسیله چوب تزیین شده بود و در تمامی آن، جهت جلوگیری از نفوذ هوای گرم به داخل سینما یونیلیت تعبیه کرده بودند که در مواقع خاموش شدن کولرها هوا را برای مدتی خنک نگه می داشت. این سینما در مرکز شهر قرار داشت و صاحب آن در تهران زندگی می کرد.
مدیریت سینما به عهده یکی از کارمندان صنعت نفت [اسفندیار رمضانی دهاقانی]بود که در ساعات فراقت از شغل اصلی به کارهای سینما می پرداخت و صرفآ کارش حسابرسی دخل و خرج سینما بود و به اقرار کارمندان سینما، در روز، یکی دو ساعت بیشتر در آنجا حضور نداشت. این وضعیت مدیریت سینما و موقعیت ساختمانی آن، برگردیم به ادامه روند دادگاه و صحبت متهم ردیف اول، حسین تکبعلی زاده.
«برنامه سینما رکس، فیلم «گوزن ها» بود. من و فرج الله بذرکار و «حیات» با شیشه و قوطی حاوی بنزین که هر کدام از ما آنها را در پاکت بزرگی گذاشته بودیم و از قبل عبدالله لُرقبا آن را تهیه کرده بود، روانه سینما رکس شدیم. حیات رفت و از باجه فروش بلیط برای هر سه ما بلیط خرید و ما وارد سالن سینما شدیم و هر کدام رو صندلی نشستیم. هنوز نیمی از سانس اول نگذشته بود که من و فرج الله با فاصله کوتاهی از جایمان بلند شدیم و به طرف توالت رفتیم. در آنجا با هم صحبت کردیم. تماشاچیان غرق در تماشای فیلم بودند. در راهرو کسی نبود (حسین هنگام تشریح این قسمت با صدای بلند گریه می کرد). ما بنزین ها را بر روی درهایی که در راهرو قرار داشت و راه اصلی سالن بود، ریختیم و خیلی سریع فرج درب پشت سالن را به آتش کشید و من هم دو در دیگر که در یک طرف سالن قرار داشت را به آتش کشاندم. درب اصلی سینما باز بود. موقعیکه از پلکان پایین می آمدیم، کسی متوجه ما نشد. ما خود را به خیابان رساندیم و دیگر حیات را ندیدم
در این هنگام، دادگاه از کارکنان سئوالاتی کرد. یکی از کارکنان که جوان 19-18 ساله ای بود[4]، گفت: «من از سینما بیرون آمده بودم و موقعی که با سروصدای آتش سوزی به طرف سینما برگشتم با «قربان [آستانه] پلنگی» که مسئول نظافت سینما بود، مواجه شدم. سعی کردیم از کپسول مخصوص اطفای حریق که در قسمت جلوی راهرو قرار داشت، استفاده کنیم. اما طریقه بکارگیری آن را نمی دانستیم. آتش زبانه می کشید و ما هم از قسمت جلو راهرو به پائین آمدیم.» قربان [آستانه] پلنگی در جواب رئیس دادگاه گفت: «من به قهوه خانه ای که در همان نزدیکی ها بود، رفته بودم. موقعی که برگشتم، آتش همه جا را گرفته بود
متصدی باجه فروش بلیط[5]دقایقی بعد از شروع فیلم در سانس آخر و تحویل مبالغ حاصله از فروش بلیط به مدیر سینما، به خانه اش رفته بود. آپاراتچی سینما و یک کارگر دیگر جز قربانیان این جنایت بودند. از سه افسر شهربانی و مامورین آتش نشانی، بازجویی به عمل آمد. هر یک کوشش و تلاش خود را برای مهار و خاموش کردن آتش و نجات محاصره شدگان در آتش، را شرح دادند. عبدالله لرقبا کسی که بنزین را در اختیار مجرمان گذاشته بود، با نام خدا و قسم به قرآن مجید، مطالبی را توضیح داد و تهیه بنزین و جلسات مسجد را انکار نکرد. [محمود]ابوالپور[منفرد] هم به عنوان یک فرد مومن به انقلاب اسلامی که هدفش مبارزه با رژیم شاه بوده، مطالبی را بیان کرد و ارتباط و تماس خود را با عاملین حریق انکار نکرد. این دو نفر به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شدند. عجیب تر آنکه محمد رشیدیان که در طرح و برنامه ریزی این جنایت از عوامل اصلی بوده، هیچگاه در جلسه دادگاه حاضر نشد و حجت الاسلام موسوی تبریزی گفت چون آقای رشیدیان به کار مهمی مشغول است، ما تلفنی از او سئولاتی کرده ایم و اگر لازم شد، از او دعوت می کنیم.
مدتی در حدود 8 ماه پس از آتش سوزی سینما رکس که پنج ماه از آن را باید قبل و بقیه را باید بعد از انقلاب به حساب آورد، حسین تکبعلی زاده  با مسئولین جدید مملکتی در ارتباط بوده که شرح این وقایع در چند جلسه دادگاه گفته شد و قرار بر این بود که او به خارج فرستاده شود. موضوع کش پیدا می کند. به اتفاق یک پاسدار به نام حبیب الله بازیار که دادگاه او را نیز احضار کرد، یک بار به اصفهان می رود. با دفتر کار آیت الله [سید حسین] خادمی و آیت الله [سید جلال الدین] طاهری تماس هایی می گیرد و از آنجا به اتفاق همان پاسدار به تهران و به دفتر کار هاشم صباغیان می روند. این مسائل را به طور مبهم و ناروشن در دادگاه مطرح کردند. پاسدار مذکور و حجت الاسلام موسوی تبریزی سعی کردند موضوع را سمبل کنند و با این عنوان که حسین فردی بیکار و نیازمند بود، می خواسته اند به او کمک هایی بکنند و از کار حسین اطلاعی نداشته اند. در دادگاه، رابطه محمد رشیدیان که یکی از طراحان این جنایت است با محمد کیاوش که در رژیم قبلی، معلم فقه و عربی در آبادان بود و اینک نماینده مردم اهواز در مجلس شورای اسلامی است، مشخص می شود. مضافآ خود آقای حجت الاسلام موسوی تبریزی رئیس دادگاه در همان ماه های اول انقلاب در ارتباط با افراد نامبرده به تاسیس حزب جمهوری اسلامی می پردازد و حتی جلوتر از آن، آقای رشیدیان کمیته 48 را در مقر فرماندار نظامی سابق تشکیل می دهد.
شواهد و قرائن همگی دال بر این است که این افراد در روزهای آتش سوزی در ارتباط با هم بوده اند و چند ماه پس از انقلاب و تشکیل دادگاه ویژه سینما رکس، توطئه گران و برنامه ریزان این آتش سوزی، پست ها و مشاغل مهم مملکتی را اشغال کرده بودند. نکته مهم و اساسی در این دادگاه که پیروان و شاگردان سفاک خمینی برای برائت خود به آن استناد کرده و به رذیلانه ترین شکل ممکن، مسئله را لوث می کنند، ارائه دلایل واهی و کذب و عاری از حقیقت و بس احمقانه برای انداختن گناه به گردن ساواک و موجودات موهوم است. موسوی تبریزی جنایتکار که عده ای را بی گناه به محاکمه کشید و به جوخه های اعدام سپرد به جز یک نفر (حسین تکبعلی زاده) در جلسات آخر دادگاه، به نحوی مسئله را سر هم بندی کرده که همه حاضران در دادگاه به وضوح روشنی متوجه این دروغ او گردیدند. موسوی تبریزی نمی توانست نشست ها و جلسات و برنامه ریزی هائی را که حسین تکبعلی زاده در دادگاه عنوان کرده بود، تکذیب کند اما عاملین اصلی را تبرئه کرد زیرا خودش هم می بایست به محاکمه کشیده شود. تبریزی گفت آقای رشیدیان چون آموزگار بود، این طرح را با یکی از شاگردانش بنام [رحیم] میرسفیانی میان گذاشته و همان بود که موضوع را در اختیار ساواک قرار داده و ساواک از این موضوع آگاه بوده و او بوده که در روز موعود برنامه را در ابعادی وسیع بوجود آورد. تمام این شایعات و دلایلی که از ابتدای آتش سوزی، این شاگردان بلافصل خمینی در سطح شهر پراکنده بودند و در دادگاه می خواستند از آن به عنوان مدرک جرم علیه رژیم گذشته استفاده کنند، روی سر خودشان خراب شد و با شهود و گواهی افرادی که در آن لحظات تصادفا در جریان این قضیه قرار گرفتند، مشتشان باز شد و حقایق برملا گردید.
خمینی چی ها ادعا می کردند که به دستور تیمسار [رضا]رزمی، مامورین شهربانی درب سینما را با زنجیر قفل کرده بودند. شهناز قنبری، یکی از افرادی که در اولین لحظه ایجاد حریق به داخل راهرو رسیده بود، در دادگاه حاضر شد و گفت: «من از درب اصلی سینما رکس بیرون آمدم و درب با زنجیر بسته نبود.» مرد دیگری[6]که کودک خردسالش را در آن لحظه به دستشوئی برده بود، با دیدن شعله های آتش از درب اصلی سینما خود و فرزندش را به بیرون رسانده بود، در دادگاه بپاخاست و این مطالب را بیان کرد. بازپرس «[محمد باقر] صرافی» که در دادسرای آبادان انجام وظیفه می کرد، همان شب گذرش به خیابان شهرداری می افتد و در همان لحظات اولیه به جلوی درب سینما رکس می رسد، در دادگاه سوگند خورد و گفت: «موقعی که من رسیدم، زنجیری بروی درب سینما نبود.» جوان دیگری که خود را از قسمت دستشوئی به خیابان انداخته بود و پایش شکسته بود، گواهی داد که چون شعله های آتش از توی راهرو زبانه می کشید، خودم را به خیابان انداختم. اسامی همه این افراد در روزنامه های کیهان و اطلاعات درج گردید.[7]
برگردیم به استدلال موسوی تبریزی در این خصوص که [رحیم] میرسفیانی دانش آموز محمد رشیدیان، اطلاعات را در اختیار ساواک قرار داده. اولا چرا دادگاه از آقای رشیدیان که در تمام برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها نقش فعال داشته است، نخواست که در دادگاه حاضر شود و در حضور خانواده های قربانیان در این مورد توضیح دهد؟ آیا کسی که به کرسی نمایندگی مردم آبادان در شورای اسلامی تکیه زده است نباید در برابر خون 700- 600 نفر از جوانان این شهر خود را مسئول بداند و برای روشن شدن این حقایق در محضر دادگاه حاضر شود؟
ثانیا، میرسفیانی که شاگرد رشیدیان بوده و به گفته موسوی تبریزی اسرار محرمانه این تصمیم گیری را در اختیار ساواک قرار داده، مگر در کدام کشور خارجی بوده که آنها به او دسترسی نداشته اند و نتوانسته اند او را در دادگاه حاضر نمایند؟ اغلب همکلاسی ها و جوانانی که او را می شناسند، می دانند که او در خدمت سپاه پاسداران به کار شناسایی انقلابیون و مخالفین رژیم اسلامی مشغول است و کار جاسوسی رژیم را به عهده دارد و از مهره های فعال سپاه پاسداران است. در سال 1353 هنگامیکه در رژیم گذشته، رشیدیان از طرف ساواک برای مدت کوتاهی بازداشت شده بود، با اعتراف به فعالیت اسلامی شاگردان خود، من جمله میرسفیانی باعث دستگیری و محکومیت وی به مدت دو ماه شد.
 ثالثا، عبدالله لرقبا که صراحتا بنزین سوخت هواپیما را در اختیار حسین تکبعلی زاده و فرج الله [بذرکار] و حیات قرار داده بود، چرا یک ساعت بازداشت نگردید و چرا به عنوان شاهد قضیه در دادگاه حاضر نشد؟! او از فعالین انجمن اسلامی فرودگان بین المللی آبادان است.
 رابعا- ابوالپور که در تمام نشست ها و جلسات تصمیم گیری آتش سوزی نقش فعال داشت نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب گردید. این ارتقا و پست جدید را به ازای ناز شست گرفته است.
خامسا- کدام مدرک و دلیل و کدام شاهد و گواه در دادگاه توانست ارتکاب جنایت را به کارگزاران شاه نسبت دهد و ثابت کند؟
اگر رژیم شاه با شتاب و دستپاچگی مرد نیمه دیوانه ای را بنام عبدالرضا آشور عامل این جنایت معرفی کرد. صرفا از روی ناچاری و ناتوانی در شناخت عاملین اصلی جنایت بود. رژیم اسلامی و دادگاه ویژه سینما رکس که به ریاست موسوی تبریزی با کشاندن مجدد عبدالرضا آشور به دادگاه به عنوان سند رسوایی رژیم شاه نمی تواند عاملین و مسببین اصلی که اینک برای ملت ایران شناخته شده اند، از ننگ این گناه و این خون هایی که به دست آنها ریخته شده، تبرئه سازد. موضوع را دنبال می کنیم چرا که مسائل زیادی کماکان مبهم مانده اند.
اولین سئوال که به ذهن ما خطور می کند، این است که چگونه یک حریق به کشته شدن این همه انسان منجر شد. برای توضیح این مطلب، لازم است که چند نکته را بطور کامل شرح دهیم:
در بدنه داخلی سینما همان طور که  قبلا توضیح دادیم، یونولیت تعبیه گردیده بود و یونولیت جزء مواد قابل اشتعالی است که اولا احتراق آن سیر صعودی طی می کند، یعنی با افزایش زمان شدت سوختن آن زیادتر می گردد و ثانیا هنگام سوختن، گازهای مسموم کننده از آن متصاعد می گردد. با در نظر گرفتن اینکه حریق ابتدا با بنزین اکتان هواپیما شروع گردیده و به علت درصد اشتعال بالای این بنزین به محض آغاز حریق آن چنان عوامل بالا شرایط مساعدی فراهم آورده که تماشاچیان را هم خفه کرده و هم حرارت آن از فاصله نزدیک باعث ذغال شدن آنها گردیده، به طوری که قربانیان تا جائیکه رمق داشته اند به نقاطی می رفتند که از شعله های آتش و دود ناشی از آن در امان باشند. دمپایی و کفش های بجامانده در قسمت جلو، موید این واقعیت است و پس از آنکه آتش کم کم به سقف و قسمت جلوی برده سرایت می کند، دیگر جائی برای فرار قربانیان نبوده و جملگی از بین می روند.
دادگاه کسانی را به محاکمه کشاند که بجز یک نفر بقیه بیگناه بودند. (حیات) یکی از مجرمان این جنایت به گفته حسین تکبعلی زاده در داخل سینما سوخت. فرج الله بذرکار مفقود الاثر شد و چنین وانمود می کنند که او هم در آتش سوخته است. در صورتی که بعد از این واقعه، او دیده شد و معلوم نیست در کجا بسر می برد؟
در ابتدای این نوشته، به آتش کشیدن بازار صفای جمشید آباد شهر آبادان اشاره مختصری کردیم. در این بازار، که اغلب دکان های آن چوبی بود، دکان تعمیرگاه رادیوئی فرج الله بذکار هم قرار داشت. شاهدان عینی همه گواهی بر این داده اند که آتش از دکان فرج الله بذکار شروع شد. فرج الله چون مسلمان پیرو خمینی بود برای پیشبرد امر انقلاب حریق را از دکان خودش در سطح وسیعی براه انداخته و از صحنه دور شده است. کسی نمی توانست مدعی شود که او خودش دکانش را به آتش کشیده است. دادگاه ویژه آدم سوزی سینما رکس این رابطه را برملا کرد.
متهمانی که در این دادگاه به مرگ محکوم شدند، شش نفر بودند. بقیه به حبس های گوناگون محکوم شدند. حسین تکبعلی زاده که در دادگاه صراحتا به آتش زدن سینما رکس اعتراف نمود، جوان نا آگاهی بود که به وسیله متعصبین کوردل اغفال شده بود. او در دادگاه در مقابل موسوی تبریزی جسارت زیادی به خرج داد و زوایائی از این حقایق را علیرغم وعده مجددی که اسلام پناه ها به او داده بودند، بیان نمود. فیلم تلویزیونی و کسانی که صحنه دادگاه را مشاهده کردند، شاهد این مدعا هستند. وی در برابر خانواده قربانیان دچار احساسات شد و حقایقی را گفت. یکی دیگر از متهمین که به مرگ محکوم شد، ستوان [ منوچهر] بهمنی جزء پرسنل شهربانی آبادان بود. این فرد به عنوان سرپرست گروهی از پاسبانان عهده دار سرکوبی تظاهرات بود. وی چند روز قبل از واقعه سینما رکس به مرخصی رفته بود و در روز وقوع آتش سوزی از مرخصی برگشته بود و در خانه به استراحت مشغول بود که یکی از سرپاسبانان اداره راهنمائی و رانندگی که اغلب مردم آبادان با نام او آشنا هستند و در همسایگی ستوان بهمنی زندگی می کرد (سر پاسبان محمد کاری که  به محمد شیطان معروف است) به در خانه ستوان بهمنی می رود و می گوید چه نشسته ای که سینما رکس در آتش می سوزد. ستوان بهمنی بلادرنگ لباس هایش را می پوشد و در حالی که آن روز هم از ایام مرخصی اش محسوب می شد، خود را به خیابان های اطراف سینما رکس می رساند و به جمع مامورین شهربانی که در داخل و اطراف سینما بودند، می پیوندد. حجت الاسلام موسوی تبریزی تاکید می کرد که به مرخصی رفتن ستوان بهمنی در این مدت و آمدنش در همان روز آتش سوزی، با نقشه بوده است در صورتی که  مسئله چیزی دیگری بود. مدتی بعد از واقعه سینما رکس، حجت الاسلام موسوی تبریزی در حسینیه اصفهانی های آبادان به منبر رفته بود. در پایان سخنرانی، موقع خارج شدن از مسجد سوار بر ترک موتور سواری می شود. عمامه و عبایش را در دست می گیرد و به طرف خرمشهر حرکت می کند. در بین راه، نزدیک فرودگاه، ستوان بهمنی به آنها دستور توقف می دهد و آنها توجه نمی کنند و نمی ایستند. ستوان بهمنی یک تیر هوائی شلیک می کند و آنها را تعقیب می کند. سرنشینان موتور توقف می کنند. ستوان موقعی که به آنها می رسد یک سیلی به گوش حجت الاسلام موسوی تبریزی می زند و به نحوی زننده به او اهانت می کند. همین امر موجب کینه در دل حجت الاسلام موسوی تبریزی می شود و در روزهای برپائی دادگاه سینما رکس (به دنبال دستگیری مسببین احتمالی) ستوان بهمنی که قبلا موقعیتش را نوشته ایم، دستگیر می شود و در دادگاه به ناحق به اتهام شرکت در واقعه سینما رکس به جوخه اعدام سپرده می شود.
متهم دیگری که اعدام شد، صاحب سینما رکس [علی نادری] بود. وی بیش از شصت سال سن داشت. قبل از این واقعه، کسی او را در آبادان نمی شناخت. محل زندگی اش در تهران بود. طبق اظهارات کارکنان سینما و بنا به گفته خودش، مدت مدیدی بوده که به آبادان رفت و آمد نداشته، بعد از وقوع آتش سوزی، بنا به دستور اداره پلیس به آبادان کشانده می شود. جرم او در دادگاه، قصور و بی توجهی به امکانات ایمنی ساختمان سینما و سوء مدیریت و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان سینما عنوان گردید.
شخص دیگری که در این رابطه اعدام شد، مدیر سینما [اسفندیار رمضانی دهاقانی] بود. این شخص چون مورد اعتماد صاحب سینما بود، همه مسئولیت های اداره سینما از طرف صاحب سینما به او محول گردیده بود. شغل اصلی مدیر سینما، کارمند صنایع نفت بود و مدیریت سینما را در کنار شغل اصلی به عهده داشت. سال های متمادی هر دو کار را انجام می داد. اتهام وی در دادگاه، سوء مدیریت و سوء استفاده شغلی و بی توجهی و بی مبالاتی به وضع ایمنی سینما و عدم استخدام کادر مجرب برای خدمات سینما و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان ذکر گردید.
در این قسمت چون اتهام منتصب به صاحب سینما و مدیر آن به یک شکل عنوان شده و نحوه اتهام مشترک است لذا بررسی و تحلیل موضوع اتهامات آنها با کمی تفاوت یکجا خواهد بود. استناد دادگاه به کمبود امکانات ایمنی و رفاهی از طرف مدیر و صاحب سینما، موضوعی است که می بایست مورد مداقه و توجه لازم قرار گیرد. این افراد در این موارد مسئول خواهند بود و مسئولیتشان در این زمینه تخطی ناپذیر می باشد. فرد سودجو و مال اندوزی چون صاحب سینما که صرفا به در آمد کلانش اهمیت می داده و توجه اساسی به ایمنی و رفاه حال مشتریان سینما نداشته، می بایست مورد مواخذه و کیفر قرار گیرد ولی نمی توان این فرد را به صرف عدم مسئولیت در قبال وضع سینما به عنوان عامل جنایت و آدم سوزی محکوم به مرگ کرد و موضوع جنایت را لوث کرد و عاملین اصلی را به مردم معرفی ننمود. مدیر سینما که او نیز به همین اتهام اعدام شد، چون سایر مدیران سینماهای آبادان سال های متمادی به همان نحوه گذاشته سینما را اداره می کرد. در طی مدت طولانی اهالی شهر، مشتریان این سینما بودند. اگر در یک شرایط ویژه و استثنائی، مدیریت این شخص زیر علامت سئوال می رود و متهم به عدم انجام وظیفه می گردد، صرفا در اثر اتفاق غیر مترقبه ایست که هیچگاه نمی توانسته فکرش را بکند، زیرا اگر حریق در این سینما ایجاد نمی شد و این عمل با برنامه قبلی انجام نمی گرفت، او هم مانند سایر مدیران سینماها به محاکمه کشیده نمی شد و اعدام نمی گردید.
این نکته را باید متذکر شد که سایر سینماها آبادان از نظر امکانات رفاهی و ایمنی و شکل ظاهری فرق چندان و وضع بهتری نسبت به سینما رکس نداشته اند. مسئولیت بهره برداری از این سینماها با چنین کیفیتی علاوه بر صاحب و مدیر سینما، متوجه مسئولین دولتی اداره امور سینماها و مقامات شهرداری محل بوده است که زمینه ساز تخلفات و تداوم آن بوده اند. سینما رکس جزء سینماهای درجه دو محسوب می شد و نرخ بلیط آن با نظارت شهرداری تعیین می شد و با تائید کتبی مسئولین دولتی به کارش ادامه می داد. این قبیل نواقص و کمبودها طبعا در تمام سینماهای کشور وجود داشت و هنوز هم تغییری نکرده است.
نقش مدیر و صاحب سینما در توطئه آدم سوزی از نظر دادگاه ویژه، فاقد ادله و براهین قانونی و محکمه پسند می باشد و صرفا برای سرپوش گذاشتن روی موضوع اصلی جنایت است. برای سوزاندن این همه انسان، فقط افکار پلید و جنایتکارانه می توانسته این ساختمان و موقعیت آن را برای چنین جنایتی مناسب تشخیص دهد و طرح و برنامه ریزی خود را با سوء استفاده از آن نابسامانی به مرحله اجرا در آورد. دادگاه کذایی که همه اعضایش و هیئت دادرسان و اعضای علی البدل در دو نفر خلاصه می شد (حجت الاسلام موسوی تبریزی و یک فرد دیگر[8]) بدون داشتن حق وکیل مدافع، متهمان را محاکمه و به مرگ محکوم نمود. مردم آبادان و خانواده قربانیان با برپایی این دادگاه، قاتلین واقعی فرزندانشان را شناختند و اعدام این عده را توطئه دیگری در ادامه توطئه آدم سوزی سینما رکس می دانند.
در بین این محکومین به مرگ، فقط حسین تکبعلی زاده که خودش از مجریان این توطئه بود، در اعترافاتش برنامه ریزان و صاحبان چنین افکار رعب انگیزی را به مردم معرفی نمود. وجود او در دادگاه موجب شد که مشت آخوندهای حاکم باز شود و پرده از راز جنایتشان برداشته شود. حسین تکبعلی زاده با بیان نکات مهمی که در این نوشته بدان اشاره شد، حقایق را برای ملت ایران و جهانیان فاش نمود.
دو نفر دیگر از اعدام شدگان که لازم است بدان ها اشاره شود، یک سرهنگ شهربانی[9]و یک مامور ساواک[10]بودند. نام هر دو نفر در روزنامه های کیهان و اطلاعات درج گردید. سرهنگی که متخصص ضد خرابکاری بود بعد از اطفای حریق برای تحقیقات پیرامون واقعه و کشف آثار جرم و وسایلی که در این حریق بکار گرفته شده، به داخل سینمای سوخته شده می رود. بعد از چند نوبت کنکاش و جستجو بدون دستیابی به آثار و علائم مشخص و یا شیئی که بتواند سرنخ را بدست بدهد، گزارشی براساس مشاهدات عینی و شکل ظاهری حریق تهیه می کند. قطعات شکسته چند بطری در راهرو سینما تنها اشیاء مکشوفه در این آتش سوزی ذکر می گردد و فاجعه را ناشی از یک حریق گسترده و حساب شده و با برنامه قبلی که ابتدا درب های ورود و خروج سالن اصلی که چوبی بوده، به آتش کشیده و سپس دامنه حریق تمام بدنه سینما را که از داخل با یونولیت تعییه شده، دربر می گیرد و در همان لحظات آغاز، حریق، راه نجات بر روی تماشاچیان از سالن به راهروها مسدود می گردد. در نتیجه، تلاش مامورین آتش نشانی و شهربانی نتوانسته در نجات جان قربانیان موثر واقع گردد. سرهنگ نامبرده، تحت تاثیر ابعاد فاجعه و تلفات انسانی، آن چنان گیج و مبهوت می شود که بعد از گذشت 8 ماه از این فاجعه، گیجی و ابهام به وضوح در چهره و بیانش مشهود بود. از طرف دیگر، دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی انسجام و کارآیی خود را در آن ایام از دست داده بودند و نمی توانستند در آن اوضاع و احوال به کشف جرم و شناخت مسببین بپردازند. گزارش تهیه شده، صرفا براساس مشاهدات عینی و شکل ظاهر قضیه بود، در صورتیکه برای کشف جرم در آن مقطع، علاوه بر این عوامل، شناخت انگیزه و علل سیاسی عقیدتی ، شرط لازم بود. مع الوصف سرهنگِ بی هنگ در دادگاه به اصطلاح ویژه سینما رکس انتظار برائت خود را داشت. او چند ماه بعد از انقلاب، خود را در اختیار مسئولین رژیم جدید قرار داده بود. او نمی دانست که سرهنگ زمان شاه که تخصص ضدخرابکاری را یدک بکشد و در زمان وقوع حادثه گزارش واقعه را به همان گونه که بوده، تهیه کند، مجرم شناخته خواهد شد. بیچاره متخصص کشف جرم در جلسات پایانی دادگاه و در لحظاتی که او را به جوخه اعدام سپردند، مجرمین اصلی را شناخته بود!
یکی دیگر از شش نفر محکوم به مرگ دادگاه سینما رکس، یک مامور ساواک بود که قبلا بدان اشاره شد. وی مدتی قبل از آتش سوزی، از تهران و یا احیانا از شهر دیگری به آبادان منتقل می شود. استدلال دادگاه این بود که چرا انتقال این مامور ساواک به آبادان در روزهای وقوع حادثه صورت گرفته؟ و این جابجایی با یک نقشه قبلی و در رابطه با حریق سینما بوده است. ساواکی مذکور که ناخوش بود و از یک بیماری رنج می برد و بسته های قرص و دارو را با خودش به همراه داشت، خود را یک کارمند معمولی ساواک معرفی می کرد و می گفت که در طول خدمتش هیچگاه به کسی تعدی نکرده و هیچگاه مرتکب خلافی نشده. در چهارده جلسه دادگاه، هر بار که تلویزیون چهره او را نشان می داد، او حالی نزار داشت و به سختی در جایگاه متهمین نشسته بود. این شخص در صحبت هایش مرتب به بیمار بودنش از مدت ها قبل از حادثه اشاره می کرد و انتقالش به آبادان را در رابطه با جابجایی که در آن ایام در بین مسئولین ساواک صورت می گرفته، می دانست و آن را یک امر عادی تلقی می کرد و سعی داشت به هر وسیله ممکن بی گناهی خودش را توضیح دهد. معذالک ساواکی دستگیر شده در آن ایام علاوه براین که منفور مردم شناخته می شد، دادگاه از موقعیت آسیب پذیری این شخص، سوءاستفاده کرد. او در این دادگاه، هیچ سرنوشتی جز مرگ نداشت علی الخصوص در دادگاه عدل خمینی که در نظر داشت عده ای را به عنوان مسببین به کیفر برساند و سرو صداها را ساکت و خاموش کند.
سرهنگ دیگری که در این دادگاه محاکمه شد، سرهنگ خنیفر از ابواب جمعی شهربانی آبادان بود. استشهاد اهالی محل و مغازه داران به نفع او، جان او را از مرگ نجات داد. این افسر روز وقوع آتش سوزی در شهربانی آبادان حضور داشته با سروصداهای اطراف سینما به اتفاق تعدادی پاسبان به کمک مامورین آتش نشانی می شتابد. به پاسبان های همراهش دستور می دهد از پله هائی که مامورین آتش نشانی نصب کرده بودند، بالا بروند و با پتک و کلنگ و هر وسیله دیگر که در دسترس بود، اقدام به تخریب دیوار سالن سینما بکنند زیرا از درهای ورودی امکان داخل رفتن نبود. این افسر در حالی که دچار احساسات شده بود و به شدت گریه می کرد، سعی و تلاش برای نجات جان محاصره شدگان در آتش را می کرد. مامورین دیوار ضلع غربی سینما را به دستور این افسر خراب کردند اما بدبختانه گاز ناشی از سوختن یونیلیت و آتش وسیع چوب ها و یونیلیت که تمام سینما را فرا گرفته بود، تلاش این افسر خیرخواه و انساندوست را بی نتیجه گذارد. دادگاه سرهنگ خنافر را به دو سال حبس محکوم کرد.[11
اتهام مامورین آتش نشانی از طرف دادگاه عبارت بود از اهمال کاری و بی توجهی به مسئولیت خطیری که به عهده داشتند و مهمتر اینکه رئیس دادگاه (موسوی تبریزی) بدون داشتن دلایل و مدارک کافی سعی بر این داشت که عدم موفقیت به موقع اطفای حریق را ناشی از نوعی تبانی و ماموریت مرموز پرسنل آتش نشانی از طرف رژیم به حساب آورد.
تلفنچی اداره آتش نشانی در روز وقوع حریق از یک سو به محض دریافت خبر، به حکم وظیفه خبر حریق را به اطلاع سرپرست عملیات آتش نشانی می رساند و از سوی دیگر علاوه بر آنکه ساعت دقیق خبر به وسیله کامپیوتر ثبت گردیده بود، آن را در دفتری جداگانه نیز یادداشت می نماید و هر دو دفتر روی میز رئیس دادگاه قرار داشت.
در ادعانامه و کیفرخواستی که دادستان دادگاه قرائت کرد، مطالبی کلی بیان شده بود (به جز متهم ردیف اول) و در مورد اتهام پرسنل آتش نشانی، هیچ چیز را روشن و مبرهن نمی ساخت و رئیس دادگاه سعی می کرد از بیان هر مطلبی نتایج دلخواه خودش را بگیرد و مسیر دادگاه را در جهت نظر خودش سوق دهد. به همین علت ساعت دقیق اولین تلفن خبر آتش سوزی را که در دو دفتر جداگانه ثبت شده بود، متناقض و یکی از آنها را مخدوش و ناروشن می خواند و موضوع را پیچیده نشان می داد و وانمود می کرد که تبانی و دسیسه در این کار وجود داشته و خبر را دیرتر از آنچه بوده، ثبت کرده و باطلاع رسانده اند. این اتهام را هیچیک از کارکنان آتش نشانی قبول نداشتند و تلفنچی و مسئول عملیات که وقت حرکت ماشین ها و وسائل آتش نشانی را ثبت کرده بودند، با ارائه دلائل عینی و واقعی، کذب ادعای رئیس دادگاه و دادستان را ثابت کردند.
رئیس دادگاه از سایر پرسنل آتش نشانی در مورد بکار گیری امکانات و وسائل اطفای حریق سوالاتی نمود، همه یکایک به سئوالات دادگاه پاسخ روشن دادند و وظایف محوله را بطور مبسوط بیان کردند که در روزنامه های وقت درج گردید. یکی از شایعاتی که در روزهای وقوع حادثه خیلی دامن زده می شد و در دادگاه نیز  گردید، خالی بودن تانکرهای آب در محل آتش سوزی بود. در صورتی که راننده و سایر پرسنل نشانی، مطلب را قویا تکذیب نموده و گواه مدعای خود را مغازه داران و شاهدان عینی در صحنه معرفی نمودند که ناظر عملیات اولین تانکر محتوی آب در محل حادثه بودند و تانکر دوم که بعد از لحظاتی به محل حریق رسیده، نیز با آنکه محتوی آب بود، نتوانستند حریق را خاموش نمایند در نتیجه، مامورین تلاش می کنند با استفاده از شیرهای آب اضطراری پیاده روهای خیابان های اطراف به اطفای حریق بپردازند که این کار عملی نگردید. (متاسفانه اغلب شیرهای آب نصب شده در زیر زمین و پیاده روها از مدت ها قبل بلا استفاده بود) لذا آنها از شیرهائی که قابل استفاده بود و در مسافتی دورتر قرار داشتند، استفاده کرده و حریق را به کمک مامورین شهربانی و مردم خاموش می کنند.
سرپرست مامورین عملیات اطفای حریق در دادگاه مطالب مبسوطی در پیرامون حریق و رابطه آن با زمان (لحظه ها و ثانیه ها) و روند تصاعدی آن بیان کرد. وی گفت چنان که در لحظات اولیه آتش سوزی که رهگذران و افراد متوجه دود و علائم آتش سوزی می شوند، خبر واقعه را بلادرنگ به اداره آتش نشانی و مسئولین امر برسانند، در مهار و خاموش کردن آتش و جلوگیری از ضایعات و تلفات نقش تعیین کننده خواهد داشت در صورتی که تاخیر و کندی در اطلاع خبر در لحظات اولیه درست می تواند عکس موضوع را موجب گردد و حریق را در دقایق اولیه که مهارش ساده تر و امکان پذیرتر است به فاجعه ای مبدل کند. توضیحات سرپرست اطفای حریق برای رد اتهام  وارده به همکاران و خودش از نظر دادگاه کافی نبود. پنج نفر از مامورین آتش نشانی و سه نفر دیگر از کارکنان سینما به حبس های از یک سال تا سه سال محکوم شدند.
برای اینکه بهتر بتوانیم گناهکاران و مسببین را بشناسیم، لازم است نکات بیشتری را بازگو و مورد بررسی قرار دهیم:
در ابتدای این نوشتار به نقش اقتصادی و اهمیت صنایع نفت در شهر آبادان اشاره کردیم. تاثیرات این نقش و کارآئی آن در مواقع حرکت های اعتراضی و اعتصابات، روی سایر قسمت های صنایع نفت (چه در خوزستان و چه در حوزه های نفتی خلیج و یا جاهای دیگر) تعیین کننده بوده است، به همین علت در ماه های آخر رژیم شاه که نیاز به گسترش اعتراضات و مخالفت ها در خوزستان، بویژه در آبادان دیده می شد، مخالفان شاه را بر آن داشت که هر کدام از جریان ها و نیروها به سبک و شیوه خاص و براساس درک سیاسی – عقیدتی خویش در شوراندن و به حرکت در آوردن مردم در این منطقه اقدام کنند و سکون و آرامشی را که در این منطقه بویژه در شهر آبادان وجود داشت، بشکنند و مردم را به میدان بکشانند. با در نظر گرفتن چنین اوضاعی این سوال پیش می آید که آیا رژیم شاه سعی به حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج در این منطقه را داشته و یا خلاف این را می خواسته و با ایجاد آسوب و سابوتاژ به نا آرامی در این منطقه دامن می زده تا به زعم خود از اوضاع آشفته سوء استفاده نماید. واقعیات جریان اولی را ثابت می کند:
دادن اضافه حقوق و مزایای پی در پی به همه کارکنان نفتی در آن مقطع بیانگر سعی و تلاش رژیم شاه در حفظ آرامش منطقه بوده است. فاجعه سینما رکس همه این تلاش های رژیم را خنثی کرد. نسبت دادن آتش سوزی سینما رکس به رژیم شاه از طرف دار و دسته خمینی صرفا به دلیل شرایط مساعد و جو حاکم بر کل جامعه برای قبول این مطلب بود. آنها به سادگی و خیلی راحت توانستند این موضوع را جا بیاندازند و نتیجه مطلوب را از ارتکاب جنایتی که خود موجب آن بوده اند، بدست آورند و با تبلیغ گسترده علیه رژیم گذشته بهره برداری لازم را بکنند.
شایعات و دلایلی که برای مسئول شناختن رژیم در این آتش سوزی عنوان شد، می بایست به نحوه دقیق تری مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. یکی از شایعات بستن درب سینما با زنجیر بود که به توسط محمدعلی محمدی متولی [حسینیه] اصفهانی ها و سایر هم مسلکانش در سطح شهر پراکنده شد که کذب و ساختگی بودن این ادعای در دادگاه روشن گردید.
مهمترین ادعا دیگر پیروان خمینی این بود که آتش سوزی سینما کار ساواک و موساد است که با اعترافات صریح تکبعلی زاده مبنی بر اینکه سینما رکس و دفتر حزب رستاخیز به توسط خودش و همفکرانش به آتش کشیده شده و نیز آتش سوزی مهیب بازار صفای جمشید آباد نیز به همین گروه ربط داشته، کذب اتهام منتسب به ساواک و موساد ثابت کرد.
شایعاتی از قبیل استفاده از گاز مسموم کننده و مواد آتش زا بوسیله ساواک نه تنها در دادگاه روشن و ثابت نگردید، بلکه دقیقا مشخص شد که گاز ناشی از سوختن یونولیت بوده و ساختمان سینما زمینه ای مساعد برای این چنین آتش سوزی وسیع و گسترده ای را داشته است. دلیل عدم اطفای به موقع حریق، ناشی از عوامل گوناگونی که به طور خلاصه اشاره می شود (زیرا قبلا در این خصوص توضیحات کافی داده شده است) علاوه بر غیبت کارکنان سینما در لحظه شروع حریق و عدم اطلاع به موقع، وضعیت ساختمانی سینما بوده که پس از دقایقی شعله های آتش راه ورود از درب اصلی را به سالن مسدود کرده و مانع اطفای به موقع حریق گردیده، یکی از عوامل گسترش آتش سوزی طولانی شدن آن بوده است.
فرضیات دیگری که دادگاه بدان ها متوسل شد، تبانی و توطئه مامورین شهربانی و آتش نشانی و ساواک در این ماجرا است. این اتهام با توضیحات تک تک پرسنل شهربانی و آتش نشانی در دادگاه – در رابطه با اطفای حریق- بطور مفصل و روشن بیان گردید. مضافا استناد به گواهی افراد و مغازه داران که در پیرامون محل آتش سوزی ناظر و شاهد بوده اند، کذب اتهامات منتسبه را به ثبوت رسانید و اظهارات متهمین در رد اتهامات واهی منتسبه و دفاع از خود روشن ساخت که آنها بجز تلاش صادقانه برای اطفای حریق نقش دیگری نداشته اند و اظهارات آنها از نظر مردم و خانواده قربانیان موید به بیگناهی آنها شناخته شد. دادگاه در رابطه با ساواک، هیچ دلیل و مدرک روشنی برای شرکت در این قضیه ارائه نداد و نتوانست آن را ثابت کند زیرا اتهامات منتسب به ساواک از حد شایعات ساخته و پرداخته شده، چیزی بیشتر نبود که بطور گسترده پخش گردیده بود.
اگر استیصال رژیم شاه برای اثبات بی گناهی از این اتهام در هنگام وقوع فاجعه موجب شد که مرد نیمه دیوانه ای را عامل این حریق معرفی کند، دلیل شرکت ایادی رژیم گذشته در این آتش سوزی نمی باشد. معهذا همین حرکت زبونانه و غلط به تقویت بدگمانی مردم کمک کرد. رژیم گذشته در اثر فساد و بی اعتباری، محلی برای اعراب نداشت و مردم حرف درستش را هم قبول نداشتند. مع الوصف دادگاه سینما رکس نتوانست هیچ دلیل و مدرکی برای شرکت رژیم قبلی در این فاجعه ارائه نماید زیرا نه مدرکی وجود داشت و نه دلایل منطقی و محکمه پسند. بلکه صرفا اعترافات و دلایل موجود در رابطه با حریق باعث روشن شدن پاره ای حقایق گردید که گناهکاران واقعی شناخته شوند.
دادگاه سینما رکس پس از سه ماه تحصن بازماندگان فاجعه برای رسیدگی پرونده و معرفی مسببین و عاملین فاجعه، علی رغم خواست مسئولین رژیم تشکیل شد. مردم آبادان به یاد دارند که در مدت تحصن بازماندگان، ایادی اراذل و اوباش تازه به قدرت رسیده دور آنها را می گرفتند و به آنها توهین می کردند و سعی به تفرقه افکنی میان آنان داشتند. از هر نوع تهمت و افترا و برچسب زدنی نسبت به آنها فرو گذاری نمی کردند. آنها را طاغوتی و وابسته به گروه ها و نوکر اجنبی می خواندند. نشریاتی که تا آن موقع وجود داشت، مقالاتی در باره این برخوردها و اهانات می نوشتند. حجت الاسلام جمی، نماینده خمینی در خطبه های نماز جمعه آبادان اعلام کرد که کشته شدگان سینما رکس جز شهدا نیستند و همه کوشش ها و تلاش های دار و دسته حاکم برای جلوگیری از رسیدگی از این پرونده به عمل آمد اما تلاش پیگیر بازماندگان و تحت فشار قرار گرفتن رژیم و حمایت مردم آبادان از بازماندگان، لاجرم رژیم را برآن داشت تا دادگاهی به شیوه خود برپا کند.
علت طفره رفتن رژیم از برپایی دادگاه مشخص بود زیرا می دانست مردمی که به آنها اعتماد داشتند و آنها را نمی شناختند پی به ماهیت آنها خواهند برد و اعتمادشان نسبت به آنها سلب خواهد شد، لذا برپایی چنین دادگاهی احتیاج به برنامه ریزی و زمینه سازی قبلی داشت و می بایست مقدمات قربانی کردن عده دیگری را برای سرپوش گذاشتن بر جنایات قبلی فراهم کنند. به موازات تحصن بازماندگان، صحبت های حسین تکبعلی زاده با زبان می گشت و کنجکاوی ها را بیشتر می کرد. رژیم به هر هر ترتیب شده بود می خواست سر و صداها را بخواباند. شرایط آن زمان که هنوز مردم شور دوران انقلاب را در سر داشتند مانع برخورد درست و عادی با قضایا می شد و مردم توجه چندانی به شناختن مسببین آتش سوزی نکردند. حاکمان جدید که همه چیز را بر وفق مراد خویش می دیدند، با سوء استفاده از اعتماد عمومی در آن زمان و تبیلغ گسترده در رسانه های خبری به نفع خود و با اعدام 6 نفر به عنوان عاملین حریق، موضوع را به رژیم شاه نسبت دادند و فکر کردند که با فریب مردم حقیقت از بین خواهد رفت. در روزهای کار دادگاه، عده ای از مردم آبادان دچار تردید شدند، اما هنوز بخش های زیادی اعتمادشان به رژیم سلب نشده بود. کسانی هم حقیقت را دریافتند زیرا حقیقت از زیر خروارها آوار دسیسه و صحنه سازی و مکر رداپوشان واسلام گو، همه را به کنار زد و خود را نشان داد.
یکی از صحنه سازی های دادگاه احضار زنی به اسم ننه نمکی است که حرفه اش روضه خوانی است. وی به عنوان شاهد به دادگاه آمد. این زن نه شاهد واقعه آتش سوزی بود، نه ارتباطی به پرونده داشت. او به نقل از مادر متهم ردیف اول در بین زنان دیگر گفته بود که حجت الاسلام جمی در ماجرای آتش سوزی دست داشته. این زن در جایگاه شهود قرار گرفت و با ادای سوگند به کلام الله مجید، حرف های قبلی خود را تکذیب و انکار کرد. مسائلی که در این دادگاه مطرح شد، دارای ارتباط منظم نبود و دادگاه عمدا این رابطه ها را منفک نشان می داد تا رابطه ها و سرنخ ها همچون کلاف سردرگمی باقی بماند. در پرونده نه صحبتی از حجت الاسلام جمی به میان آماده بود و نه نامی از ننه نمکی، بلکه بصورت جسته گریخته، مردم حرف هائی شنیده بودند و فقط تکبعلی زاده موضوع را می دانست و او قول داده بود که در دادگاه حرفی از حجت الاسلام جمی به میان نیاورد. او به قولش در این مورد عمل کرد اما موضوع را محرمانه به مادرش می گوید و مادرش که با ننه نمکی دوست نزدیک بود، او را در جریان این موضوع قرار می دهد. دادگاه می خواست جلو این افشاگری را که به توسط ننه نمکی در رابطه با مادر حسین با ادای سوگند دروغ و به قیمت آبروریزی برای خودش، ردپای حجت الاسلام را از بین ببرد ولی موضوع بغرنج تر شد زیرا این قسمت کار دادگاه بیشتر سئوال برانگیز شد.رابطه طولانی مدت محمد رشیدیان و حجت الاسلام جمی بر هیچکس پوشیده نبود. این شعبده بازی ها و پرده پوشیها برای حفظ پرستیژ امام جمعه آبادان و اثبات بی گناهی او موثر نخواهد بود.
دادگاه ویژه سینما رکس، مسببین و عاملین واقعی که فعالیتشان در این جنایت با دلایل مستدل و شواهد عینی و غیر قابل انکار روشن گردید و نیز برخلاف خواست دادگاه، جرم آنها محرز شناخته شد. دادگاه با استناد موهوم (بوسیله رئیس دادگاه، موسوی تبریزی) و بدون ارائه دلیل به صرف نام «میرسفیانی» به عنوان عامل ساواک همه را تبرئه نمود. مجرمینی مانند لُرقبا و ابوالپور را بعنوان شاهد در دادگاه احضار کرد و بی گناهان را کشت.
باید از این دادگاه پرسید قضاوت برچه پایه و اساسی صورت گرفته؟ این همه دلائل و مدرک جرم کافی نبود که فقط به صرف جمله ای که میرسفیانی عنصر ساواک بود، جنایت دیگران نادیده گرفته شد؟ آیا کشتن چند نفر و محبوس کردن عده ای بیگناه به عنوان عامل حریق با یک جمله کافی بود؟ آیا این معیار و ملاک قضاوت اسلامی است؟ چرا میرسفیانی به دادگاه کشیده نشد، در حالی که تا قبل از دادگاه از فعالین سپاه پاسداران بود؟ چرا رشیدیان حاضر نشد به دادگاه بیاید و مطالبی در باره جلسه مخفیانه ای که برای برنامه آتش سوزی تدارک دیده بودند و به قول شما آن را با میرسفیانی در میان گذاشته بود، حرفی بزند؟ مگر چند شبانه روز راه را باید پیاده طی می کرد تا از تهران خود را به آبادان برساند؟ اگر میرسفیانی یک عنصر ساواکی بوده است، شما که قادر بودید شش نفر را یکجا بکشید، یک گناهکار که به قول موسوی تبریزی اسرار را در اختیار ساواک قرار داده، چرا به پای میز محاکمه نکشاندید، تا مجرمیت عوامل شاه را در این مورد مسجل کنید و ادعای بی گناهی خود را به ثبوت برسانید؟ شما دروغگویان، اگر راست می گفتید، منطقی و قانونی و راحت تر از بقیه می توانستید میرسفیانی را بکشید. شما گناهکار تر و آلوده تر از آن بودید که بتوانید چنین کاری را بکنید. دستان کثیف شما تا مرفق به خون این بیگناهان آلوده است!
تماس طولانی مدت محمد رشیدیان و سید محمد کیاوش (سید عربی سابق) که هر دو معلم فقه و عربی و فارسی در رژیم گذشته بودند و اینک نماینده مجلس اند، برای کسانی که آنها را می شناختند روشن است. اولین مراکز کمیته ها در اتاق 48 فرماندار نظامی سابق در بریم به توسط همین افراد صورت گرفته است. شاخه مجاهدین انقلاب اسلامی که بخشی از سپاه پاسداران را تشکیل داد، نیز به توسط رشیدیان در آبادان تاسیس گردید. شعبه حزب جمهوری اسلامی دست پخت همین آقایان کیاوش، رشیدیان، حجت الاسلام جمی می باشند که زیر نظر موسوی تبریزی فعالیتش را آغاز کرده است. شما همه اعضای یک پیکر واحد هستید. این دادگاه نمی خواست و نمی توانست حقایق را برای مردم بازگو و روشن کند زیرا اگر در آغاز حکومت خمینی، مردم آگاه می شدند که حکام جدید برای به قدرت رسیدنشان 600 الی 700 نفر را یک جا در آتش سوزندند، از این حکومت رویگردان می شدند. هر دادگاه دیگری هم در این حکومت در ایران نمی تواند کاری غیر از این انجام دهد زیرا می بایست سران حکومت خمینی را به محاکمه بکشاند!
شرایط و عوامل که عدم دخالت رژیم گذشته در آتش سوزی سینما رکس را تایید می نماید، به اختصار باز می کنیم:
1-  ویژگی ترکیب جمعیت آبادان که در متن بدان اشاره شد و کیفیت فکری و فرهنگی ساکنین آن که تا حدی به مظاهر تمدن غرب آشنائی داشته و نیز دارا بودن سابقه سال ها مبارزه سیاسی و جنبش های ضد استعماری در این خطه و ریشه نداشتن تعصبات خرافی و عدم دنباله روی از فرقه گرایی های آخوندی، مسائلی است که سمت و سوی حرکت ها و نوع مبارزه خاص خود را به همراه داشته است و تبلور آن را در اعتصابات کارگری باید دید.
2-تلاش و کوشش رژیم شاه برای حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج در این منطقه. نمونه بارز آن، پرداخت اضافه حقوق و مزایای پی در پی به کارکنان صنایع نفت که شریان حیاتی اقتصاد کشور را دست داشتند.
3-عدم وجود حرکت های اعتراضی تا قبل از آتش زدن سینما و ایجاد شورش و به خیابان کشانده شدن مردم بعد از این فاجعه.
4-کذب شایعاتی از قبیل بسته بودن درب سینما با زنجیر و اثبات باز بودن آن به توسط کسانی که شخصا از درب سینما وارد شده بودند و شهود عینی قضیه. و نیز شایعه بی اساس استفاده از گاز مسموم کننده و مواد آتش زای ناشناخته در این حریق که با اعتراف سریع عامل حریق در به کارگیری بنزین سوخت هواپیما کذب ادعا قبلی ثابت گردید و علت خفگی تماشاچیان داخل سینما ناشی از گاز یونولیت بوده که در اثر سوختن از آن، متصاعد شده است.
5-عدم ارائه دلایل مستدل و مدارک لازم و کافی از طرف دادستان و رئیس دادگاه برای اثبات مجرمیت ستوان بهمنی و یک سرهنگ مسئول ضد خرابکاری که هر دوی آنها، به نا حق اعدام شدند. اعدام ستوان بهمنی صرفا براساس عداوت و کینه شخصی موسوی تبریزی از او صورت گرفته زیرا قبلا با وی درگیری و کشمکش داشته است و علل اعدام سرهنگ مسئول ضد خرابکاری، صرفا براساس موقعیت شغلی وی بوده و سرپوشی بر کار مسببین اصلی فاجعه.
6-حکم اعدام یک مامور ساواک بدون ارائه مدرک و دلایل منطقی و قانونی که مجرمیت مامور فوق الذکر را ثابت نماید، صادر گردید. دادگاه با استناد به انتقال این فرد از شهر دیگری به آبادان در روزهای وقوع آتش سوزی او را محکوم شناخت و به جوخه اعدام سپرد.
7- دادگاه ویژه پس از قریب دو ماه که به طور مخفیانه کار تحقیقات پیرامون واقعه حریق را دنبال می کرد و بعد از بازجوئی های مکرر از دستگیر شدگان و متهمین یعنی درست بعد از 8 ماه از وقوع آدم سوزی، جلسات علنی را آغاز کرد. این دادگاه پس از 14 روز جلسه علنی هیچگونه دلایل و مدارک و شواهدی که بتواند انتساب این جنایت را به رژیم گذشته اثبات کند، ارائه ننمود.
در طول جلسات علنی دادگاه و بیان وقایع به توسط حسین تکبعلی زاده همه شواهد و قراین و دلایل حاکی از شرکت عوامل رژیم خمینی در این جنایت بوده است.دلایلی که دخالت رژیم خمینی را اثبات می کند، اختصارا توضیح میدهیم:
 1- چون مردم این منطقه مطابق فتواها و نیات ملاها عمل نمی کردند و خطیب های حرفه ای نمی توانستند از طریق مسجد و تکایا و گورستان ها، مردم را برانگیزند، لذا مبادرت به چنین جنایت هولناکی برای کشاندن مردم به خیابان ها نمودند.
 2-اعترافات صریح و آشکار حسین تکبعلی زاده، عامل آتش زدن سینما مبنی بر برگزاری جلسات مخفی با آقایان رشیدیان، عبدالله لرقبا و ابوالپور و سایر متعصبین مذهبی به منظور طرح و برنامه ریزی آتش زدن سینما و معرفی همدستانش که در انجام این جنایت دست داشته اند، سند گویای این فاجعه است.
3-جوسازی و تبلیغات سوء علیه خانواده های قربانیان از طرف رژیم اسلامی و قبول نداشتن قربانیان فاجعه به عنوان شهید انقلاب و خودداری و طفره رفتن از برپایی دادگاهی که سرانجام تحت فشار افکار عمومی ناگزیر به برپایی آن شدند.
4-انتخاب حساب شده موسوی تبریزی به سمت رئیس دادگاه ویژه سینما رکس از طرف روحانیون حاکم و رهبری، دلیل آگاهی داشتن آنها از چند و چون موضوع و ارتباط آنها با این قضیه است. موسوی تبریزی مدتی قبل از آتش سوزی سینما تا هنگام به قدرت رسیدن و تشکیل کمیته ها و تاسیس حزب جمهوری اسلامی در آبادان و خرمشهر بود، ارتباط او با رشیدیان و سایر سردمداران کنونی نهادها در آبادان از آن موقع بوده است. خوشبختانه به علت عدم تجربه و دانش قضایی نتوانست از عهده حفظ همه اسرار این جنایت به نحو کامل برآید. لذا خیلی از مسائل فاش گردید.
 5-عدم دستور جلب و دستگیری محمد رشیدیان از طرف دادستانی با توجه به اعترافات صریح و روشن تکبعلی زاده مبنی بر شرکت داشتن رشیدیان در جلسات مخفی در منزلش و نیز در ساعاتی که مسجد قدس خلوت بوده به منظور طرح ریزی برای آتش زدن سینما و سایر عملیات که دادگاه بر آن صحه گذاشت، مجرمیت رشیدیان محرز مینماید. خودداری از محاکمه این شخص خلاف بی طرفی و بی نظری دادگاه محسوب می شود و به عنوان تبانی و همکاری با مجرم، عدم صلاحیت دادگاه را ثابت می نماید.
6-داستان کذب و ساختگی رئیس دادگاه در مورد نقش میرسفیانی به عنوان رابط ساواک و پیچیده نشان دادن این قسمت از ماجرا نشان دهنده تنها راه برای گریز از زیر بار گناه این جنایت که بر دوش گناهکار حکام اسلامی سنگینی می کند، می باشد. این دست و پا زدن ها نمی تواند مفری برای نجات آنها و جلوگیری از افشای جنایتی که خود مرتکب شده اند، باشد زیرا اگر میرسفیانی اطلاعات را در اختیار ساواک قرار داده، چگونه از ابتدای کار رژیم اسلامی تا زمان برپایی دادگاه و بعد از آن با سپاه پاسداران همکاری داشته است؟ چرا دادگاه هیچ دلیل و مدرکی در مورد این ارتباط نتوانست ارائه دهد؟ به فرض محال اگر به او دسترسی نداشتند، چرا آقای رشیدیان را در دادگاه حاضر نکردند تا بگوید اسرار آتش سوزی را با میرسفیانی در میان گذاشته و این او بوده که اسرار به ساواک گزارش داده و جریان شکل دیگری بخود گرفته است. می دانید چرا رشیدیان در دادگاه حاضر نشد؟ چون هم او و هم دادگاه می دانستند که داستان ساختگی است و این مطالب ساختگی نمی تواند حکم محکومیت جنایتکاران را در پیشگاه خلق ایران نفی نماید! رشیدیان و میرسفیانی هم اکنون از فعالین رژیم اند!
 7ـ احضار عبدالله لرقبا و ابوالپور به عنوان شهود قضیه در دادگاه برخلاف موازین قضائی و حقوقی است و بی توجهی و پشت پا زدن به قانون است زیرا طبق اقرار حسین تکبعلی زاده در صورت جلسات متعدد بازجویی و تائید این موضوع در دادگاه بر تهیه بنزین بوسیله عبدالله لرقبا، کارمند فرودگاه بین المللی آبادان برای به آتش کشیدن دفتر حزب رستاخیز و سینما رکس آبادان و شرکت افراد فوق الذکر در جلساتی که بدین منظور تشکیل می گردیده، دلیل بر تصمیم و قصد قبلی این افراد در به آتش کشیدن سینما رکس بوده است و جرم آنها محرز  مسلم است، لذا دادگاه نمی بایست و نمی تواند مجرمین را به عنوان شهود احضار کند در حالی که این افراد مستحق کیفرند.
8ـ ارتباط تکبعلی زاده بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی با دوستان سابقش که اینک مسئولین ارگان ها و نهادهای دولتی اند، ادامه داشته است. اعزام او به همراه یک پاسدار به اصفهان و ملاقات با آیت الله خادمی و سایر مسئولین مملکتی موید این است که مسئولین رژیم خدمات او را (آتش زدن سینما) فراموش نکرده و در نظر داشته اند. آنها درصدد یافتن راه حلی منجمله فرستادن او به خارج و یا کمک های دیگری به او بوده اند.
اما خوشبختانه در این حیص و بیص با دستور جلب بازپرس [محمد باقر] صرافی که از قضات قدیمی دادسرای آبادان بود، دستگیر و در اولین بازجویی اعتراف به همه وقایع و معرفی سایر همدستانش می کند. خانواده های قربانیان فاجعه که بی صبرانه خواهان رسیدگی به پرونده آتش سوزی بودند در جریان امر قرار گرفتند و کارها خیلی سریع صورت گرفت. شرکای جرم و موسوی تبریزی نتوانستند او را از مهلکه نجات دهند اما مطمئن بودند دادگاهی که باید او را محاکمه کند از خودشان خواهد بود، از این لحاظ نگرانی شان کمتر بود
.
عوامل دستگیری تکبعلی زاده در متن این نوشته تشریح گردید. لازم به توضیح بیشتر است که حکم بازداشت او نه از طرف دادستان دادگاه ویژه سینما رکس و نه از طرف سپاه پاسداران و نه هیچیک از دستگاه های حکام شرع نبود. این مطلب نشان دهنده این است که قاتل 600 الی 700 انسان با اطمینان خاطر این طرف و آن طرف می رفته و از جانب مسئولین اسلامی خیالش راحت بوده و اما نمی دانست که در صورت لزوم او را نیز قربانی خواهند کرد!
چون شاهد این وقایع بوده ام و بعضی از افرادی که نامشان برده شده را می شناسم و یا بعضی از آنها را بارها دیده ام مطالب به خاطرم مانده، لذا با کمک حافظه ام این مطالب را نوشته ام. البته به علت عدم دسترسی به منابع، کمبودهای دارد که با دسترسی به روزنامه های آن زمان و برگ های بازجویی می توان آن را کامل کرد.[12]
در خاتمه باید بگویم کسانی که مرتکب چنین اعمال رعب انگیز و ضد بشری شده اند، همان هایی هستند که در این 6 سال حکومت خون و وحشت خمینی به نام حزب الهی و نهادهای انقلابی خون پاکترین و انقلابی ترین جوانان میهن ما را به ناحق ریخته اند. به نام یک انسان و یک ایرانی از تمام کمیته های حقوقی و سازمان های جهانی دفاع از حقوق بشر و از همه شخصیت های آزاداندیش و آزادیخواه و از همه دولت ها و ملت های جهان استمداد می طلبم که در برابر رژیم سفاک و قرون وسطایی خمینی ساکت ننشینند و با محکوم کردن آن به یاری ملت ستمدیده ایران بشتابند.
[1]– او یک دانشجو بود که بخاطر فعالیت های سیاسی و اجتماعی به جرم واهی «ایجاد اخلال و اغتشاش در مناطق نفت خیز خوزستان» دستگیر شده بود. او ابتدا به اعدام و بعد به حبس ابد محکوم شده بود.مقاله: «برای ۳۵مین سالگرد فاجعه هولناک آتش‌سوزی سینما رکس آبادان» از محمد صفوی منتشره در نشریه شهرگان، http://shahrgon.com/2013/08/16/
[2]–  اولین جلسه دادگاه در روز شنبه اول شهریور 1359 و آخرین جلسه آن در روز چهارشنبه 12 شهریور بود. دادگاه در 18 جلسه پی در پی و گاه دو جلسه در روز انجام شد. هر جلسه در بیش از 5 ساعت به طول انجامید. مجموعا 37 مهتم وجود داشت. 8 تن از متهمین غایب بودند، از میان غایبین 7 نفر به اعدام غیابی محکوم و یک نفر دیگر از غایبین و یک نفر دیگر(بیژن صالحی) بدون دریافت حکم به دادسرای آبادان ارجاع شدند. از میان 27 متهم حاضر در دادگاه، 6 نفر محکوم به اعدام شدند که سحرگاه روز پس از پایان دادگاه در 13 شهریور 1359 تیرباران شدند. 17 نفر به حبس بین 3 سال تا 2 ماه محکوم گشتند و 4 نفر تبرٸه شدند. به نقل از روزنامه های شهریور 1359 در مورد این دادگاه و همچنین در این آدرس:http://alefbe.com/Cinema%20Rex%20Abadan/Rex.htm
[3]– سید حسین نقیبی دادستان ویژه و مجتبی میر مهدی عضو حقوق دان دادگاه بودند که از تهران فرستاده شدند.
[4]– علیرضا احمدی، بوفه چی سینما رکس.
[5]– حمید پایون، متصدی فروش بلیط.
[6]– رسول رهنما، او همسرش را در این فاجعه از دست داد.
[7]– از جمله نجات یافتگان: غلامحسین نماینده، رسول رهنما و فرزندش، شیرین قنبرزاده که در این متن به اشتباه شهناز قنبری خوانده می شود، قلی عباسی، محمود ترکی‌زاده، احمد کیانی، جواد احمدی، فتح‌اله بهروش و حسن حسن‌پور هستند.
[8]– سید حسین نقیبی، دادستان ویژه.
[9]– سرهنگ سیاوش امینی آل‌آقا، افسر ضد خرابکاری و رئیس ادارهء اطلاعات شهربانی.
[10]– سید فرج‌اللـه مجتهدی، کارمند ساواک.
[11]– او در واقع تبرٸه شد.
[12]– در زیر اسامی متهمین و حکم هایی که بر آنها صادر شد را می آوریم:
1.      حسین تکبعلی‌زاده اعدام
2.      ـ اسفندیار رمضانی دهاقانی، مدیر سینما                                   اعدام
3.      ـ سید فرج‌اللـه مجتهدی، کارمند ساواک اعدام
4.      ـ سرهنگ سیاوش امینی آل‌آقا، افسر ضد خرابکاری و رئیس ادارهء اطلاعات شهربانی اعدام
5.      علی نادری، صاحب سینما اعدام
6.      ستوان منوچهر بهمنی افسر کلانتری مرکز                         اعدام
7.      سرتیپ علی‌اصغر ودیعی، رئیس ساواک خوزستان (فراری) محکوم به اعدام
8.      سرتیپ رضا رزمی، رئیس شهربانی آبادان (فراری)                         محکوم به اعدام
9.      سرهنگ محمدعلی امینی، معاون شهربانی آبادان (فراری) محکوم به اعدام
10.    سرهنگ اردشیر بیات، رئیس سابق پلیس آبادان (فراری) محکوم به اعدام
11.    سعدی جلیل بابک اصفهانی، عضو کمیتهء ضد خرابکاری (فراری)‏ محکوم به اعدام
12.    محمد حسین ناصری معروف به عضدی، عضو کمیتهء ضد خرابکاری (فراری)‏ محکوم به اعدام
13.    ناصر نوذری معروف به رسولی، عضو کمیتهء ضد خرابکاری (فراری)‏ محکوم به اعدام
14.    سرهنگ غلامرضا قهرمانی، کارمند سازمان دفاع غیر نظامی 2 سال
15.    سید جلال سعیدنیا، فرماندار 2 سال
16.    حمید پایدان، سرایدار سینما 3 سال
17.    عبدالحسین قربانی، رئیس آتش‌ نشانی 2 سال
18.    نصرالله زارع، کارمند ارشد آتش نشانی 2 سال
19.    محمود برات پور کارمند ارشد آتش نشانی             1 سال
20.    ستوان محمد صادق احیایی 10 ماه
21.    کاظم هویزاوی کارگر سینما 6 ماه
22.    علیرضا احمدی کارگر بوفه 6 ماه
23.    پاسبان خانباز بهمنی             6 ماه
24.    سرهنگ تیموری وثوقی بازپرس نظامی دادسرای ارتش                       3 ماه
25.    غلامحسین جوکار، تلفنچی آتش نشانی 2 ماه
26.    عبدالغنی عامری، کارمند آتش نشانی 2 ماه
27.    رجب قاٸمی کارگر آتش نشانی             2 ماه
28.    عبدالصادق عوادیان ‌زاده، کارمند آتش نشانی 2 ماه
29.    علیرضا حاج خدابخشی، کارمند آتش نشانی             2 ماه
30.    ابراهیم اویس پور، کارمند سازمان دفاع غیر نظامی             2 ماه
31.    محمد زمردیان، رئیس فرهنگ و هنر تبرٸه
32.    ـ سرگرد مسعود خنیفر، رئیس کلانتری مرکز در شب حادثه تبرٸه
33.    سر پاسبان سید فرهاد میراحمدی             تبرٸه
34.    سر پاسبان فاتح دریس تبرٸه
35.    مهدی جبار اصل، معاون آتش‌ نشانی تبرٸه
36.    دکتر بیژن صالحی، شهردار. ارجاع به دادگستری
37.    مهندس کمال‌الدین عزیزی، رئیس ادارهء آب آبادان. ارجاع به دادگستری
منابع:
1- خاطرات و اطلاعات شخصی نگارنده از رفیق مصطفی آبکاشک.
2- مقاله: «برای ۳۵مین سالگرد فاجعه هولناک آتش‌سوزی سینما رکس آبادان» از محمد صفوی منتشره در نشریه شهرگان، http://shahrgon.com/2013/08/16/
3- مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ منتشره در وبسایت نشریه انقلاب اسلامی در هجرت، http://enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/2890-2013-07-19-15-46-56.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر