صفحات

۱۳۹۹ بهمن ۹, پنجشنبه

نولیبرالیسم: یک پروژه‌ی ایدئولوژیک / حسن آزاد

 این نوشته در سه بخش تنظیم شده است. بخش نخست- نولیبرالیسم به عنوان یک پروژه‌ی
ایدئولوژیک. بخش دوم – نولیبرالیسم به عنوان پروژه‌ای طبقاتی و امپریالیستی. بخش سوم – مالی شدن
Financialisation. نوشته‌ی پیش رو بخش نخست از این مجموعه‌ی سه بخشی است

.نسخه پی دی اف کامل مقاله

اهمیت فوتبال در اقتصاد جهانی در عالم‌گیری کرونا / آسو جواهری

 امروزه ورزش و در این میان مهم‌تر از همه فوتبال، برای اقتصاد جهانی حوزه‌ای بسیار فراتر از اوقات فراغتی است که بخواهد تجاری باشد. با تبدیل شدن فوتبال به صنعتی پرسود که گردش مالی عظیمی دارد، روابط آن با اقتصاد جهانی بسیار پیچیده و تنگاتنگ شده است. تجاری‌شدن فزاینده‌ی فوتبال را نباید پدیده‌ای منفرد و مجزا دانست، بلکه این فرایند حاصل
گسترش حاکمیت سیاست‌های اقتصادی بازارگرا به ورزش و فوتبال به‌‍ویژه در اروپا بوده است
.

سیاست‌های آزادسازی اقتصادی پی‌آمدهای عمده‌ای برای فوتبال داشت، از جمله تغییر در بازار کار بازیکنان با تصویب قانون بوسمان در دهه‌ی 90 میلادی، دستیابی به سود فزاینده در فوتبال سطح نخبگان در نتیجه‌ی ورود و تزریق سرمایه‌گذاری‌های خصوصی خارج از آن، عرضه‌ی سهام باشگاه‌ها در بورس و گسترش تبلیغات و برندینگ. این تجاری‌شدنِ همساز  با اخلاقیات نوین بازار آزاد در ورزش که رسانه‌های جریان اصلی از آن حمایت می‌‌کنند، تا جایی پیش رفته که امروز دیگر فوتبال تجاری موضوعی عادی تلقی می‌شود و به این ترتیب هرگونه مدل غیربازاری از فوتبال همچون عنصری نامطلوب فرض شده که باید کنار گذاشته شود.

از مطرح‌ترین و بزرگ‌ترین ذی‌نفعان این اصلاحات تجاری در ورزش شبکه‌های تلویزیونی و غول‌های رسانه‌ای جهانی هستند که از طریق دسترسی انحصاری به پخش بازی‌ها و به‌ویژه مسابقات فوتبال اروپا و پنج لیگ معتبر جهانی (انگلیس، آلمان، ایتالیا، اسپانیا و فرانسه) به سودهای هنگفتی دست یافته‌اند و به همین دلیل حامی سرسخت ورزشی هستند که امروزه به تعبیر دیوید اندروز (2019) UBER SPORT خوانده می‌شود؛ یعنی ورزشی شرکتی، تجاری، تماشایی متکی به سلبریتی‌ها که جایگزین رویدادهای سنتی ورزشی شده‌اند. ورزشی که با منطق جریان انباشت سرمایه همساز و از هر آنچه که مانع این جریان شود، مصون است. به همین دلیل است که در دوران عالم‌گیری کرونا که لحظه‌ای تاریخی از تجاوز بی‌حد و حصر انسان به محیط زیست است، رسانه به‌جای زیرسؤال بردن پایداری این ساختار، بحران به وجود آمده را همانند یک رویداد پیش‌بینی نشده و خارج از اثرات فعالیت‌های انسان جلوه می‌دهد و به موازات آن بازار نیز برای گذر از آن، از ورزش و فوتبال مدد می‌جوید.

 فایل پی دی اف کامل مقاله

 

 

۱۳۹۹ بهمن ۲, پنجشنبه

چین،امریکا و جغرافیای قرن بیست و یکم

 نویسنده ـ راجر بیکر

هم اکنون چشم انداز ژئوپولتیک قرن بیست و یکم در حال شکل گرفتن است. در مرکز این شکل گرفتن، رقابت چین و امریکا - در مورد اینکه کدام یک در  موضع مرکزیتی که اروپا در 500 سال گذشته داشته - قرار گرفته و بر دیگری غلبه خواهند کرد. این موقعیت (مرکزیت) در سیستم بین المللی ایست که در چارچوب  تغییر و تحول درفعالیت اقتصاد جهانی و تجارت جهانی، رقابت در زمینه انرژی نوین، و تضعیف اروپا و روسیه،  و جنگ تکنولوژیک جهت کنترل اطلاعات اتفاق می افتد. نقشه نوین قرن بعدی به کف اقیانوسها برای منابع و برای کشیدن کابلها در کف دریا، به فضا یعنی منطقه ای که ماهواره های مدار کوتاه، ارتباطات را فراهم می کنند، و حیطه کمابیش نا روشن "فضای سایبری"می  پردازد.

۱۳۹۹ دی ۲۹, دوشنبه

نقد مارکس و انگلس بر دموکراسی

 جامعه‌ی پژوهشی تا به امروز، واکاوی‌ای جدی از پس‌زمینه‌ی فلسفیِ برداشت مارکس و انگلس از دموکراسی ارائه نکرده است. این مقاله به‌جای آن‌که فقط بر یک جنبه از درک مارکس و انگلس از دموکراسی تمرکز کند، تلاش می‌کند تحول کلی این مفهوم را در نظریه‌ی سیاسی این دو متفکر روشن سازد. در این مقاله، با ارائه‌ی شواهدی از دل متون این دو متفکر، تلاش می‌کنیم فهمی دقیق از معنای هنجارمند [value-laden] نهفته در پس استفاده‌ی آن‌ها از اصطلاحِ «دموکراسی» به دست دهیم و برای نخستین‌بار، دموکراسی را به سرشت ماتریالیستیِ فلسفه‌ی آن‌ها پیوند زنیم. اصطلاح خودمختاری [autonomy] در تفکر مارکس و انگلس سرشتی ماتریالیستی می‌یابد، به این معنا که در پیوندی مستحکم با شرایط بازتولیدِ جامعه، و از این‌رو، مسئله‌ی مالکیت قرار می‌گیرد. دموکراسی برای این دو، وجهی از پراتیک اجتماعی تلقی می‌شد، شکلی اجتماعی که به سیطره‌ی مهم‌ترین رابطه‌ی اجتماعی، یعنی سرمایه، درآمده است و از این‌رو، هم‌چون دیگر شکل‌های اجتماعیْ شکل‌دهنده‌ی یک فرایند است. در پایان مقاله، درک خود را از دستاوردهای مارکس و انگلس برای بحثِ دموکراسی گوشزد می‌کنم؛ درکی که متمایز است با آثار دیگر مفسرانی که یا رویکرد مارکس به دموکراسی را نفی می‌کنند، یا هم‌چون نِگری و به‌رغمِ ادعای ادامه‌ دادنِ مسیر مارکس، دچار بدفهمی از سرشت ماتریالیستیِ آن هستند.

نسخه کامل مقاله

آبان‌هایی دیگر؟

 یک سال از قیام آبان گذشت و به نظر می‌رسد بار دیگر ناباوری‌هایی هم‌چون خوره روان ما را آزار می‌دهد:

چطور در حالی که امکان برافتادن حاکمیت با سلسله اعتراضاتی با شدت و حدت آبان وجود داشت، به یک‌باره در بُن‌بستی سیاسی فرو رفتیم؟!

آیا این‌بار کروناست که بناست همچون جنگ ۸ ساله برای نظام در حُکم «نعمت»، میانجی‌گر سرکوب و خاموشی سیاسی به سود سیستم باشد؟!

چطور می‌توان به خیزش‌های مردمیِ ناشی از خشم و نارضایتی بابت بحران اقتصادی حاکم بر معیشت امیدی بست اگر که توان برخورد قهرآمیز حاکمیت در حد آبان باشد و این توده‌های معترض را در ماتم و عزا فرو برد؟

نسخه کامل مقاله

نبرد پنهان برای هژمونی/بررسی تلاش‌های دو جریان سلطنت‌طلب و اصلاح‌طلب

 

جذابیت پوپولیستی نقطه‌ی اتکایی است که گروه‌ها و افراد وابسته به جریان سلطنت‌طلب برای بسط گفتمان ایدئولوژیک بر آن تکیه می‌کنند. تاکید و تمرکز پوپولیسم راست‌گرای سلطنت‌طلبی، بر تفکیک و تقلیل فضای مبارزه با جمهوری اسلامی بر دو جبهه‌ی موهوم و ساده‌انگارانه استوار است: آنان که در جبهه‌ی سلطنت‌طلبان و احیای «ایرانشهر» هستند و آنان که در جبهه‌ی جمهوری اسلامی قرار دارند. به عبارت دیگر در پس لمپنیسم و سطحی‌نگری مضحک هواداران این جریان، که با حمله‌های بی‌محابا، تهمت، افترا و خشونتی عریان از هم‌اکنون دیگر جریان‌های اپوزیسیون را تخریب و تهدید به حذف می‌کنند، این استدلال دوگانه‌محور نهفته است که هرکس با ما نیست لاجرم در جبهه‌ی جمهوری اسلامی است. بر بستر این دوگانه‌سازی، همسویی با راست‌گراترین جریان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نه تنها به سادگی توجیه می‌شود که به مثابه‌ی امری مترقی جلوه داده می‌شود.

نسخه کامل مقاله

تقسیم ثروت جهانی در سال 2020

 یک درصد لایه‌ی فوقانی خانوارها صاحب 43 درصد، 10 درصد صاحب 81 درصد، در حالی‌که
50 درصد لایه‌ی تحتانی آن‌ها فقط صاحب یک درصد ثروت جهانی هستند. 
یک درصد لایه‌ی فوقانی خانوارها در جهان 43 درصد کل ثروت شخصی را در اختیار دارند در حالی‌که 50 درصد لایه تحتانی آن‌ها فقط صاحب یک درصد این ثروت هستند. این یک درصد خانوارها بر مبنای ثروت خالص‌شان (پس از کسر بدهی‌) همه میلیونرند و شمار آن‌ها بالغ بر 52 میلیون خانوار است.  175000 نفر از این یک درصد خانوارها فوق‌‌ثروتمند هستند که ثروت خالص‌شان بیش از 50 میلیون دلار آمریکا است ــ شمار بسیار ناچیزی از انسان‌ها (کم‌تر از 1/0 درصد) صاحب 25 درصد ثروت جهانی هستند.

نسخه کامل مقاله