۱۳۹۵ آذر ۱۴, یکشنبه

افسانۀ جنگ خط لوله گاز

فرضیه ای است که درپشت جنگ سوریه باید مبارزه‌ای برمحور خط لولۀ گاز نهفته باشد
کلوت مِلِنتین: لُب مطلب از نسخۀ 2016.11.22 یونگه ولت
ترجمۀ: ظفردخت خواجه پور
توضیحی در حاشیه: در گیری های دائمی در افغانستان به جای خط لوله

ایالات متحدۀ آمریکا کمی بعد از واقعۀ 11 سپتامبر سال2001 تهاجم به افغانستان «جنگ بر علیه ترور» را آغاز کرد که تا به امروز پایان نیافته بلکه برعکس مداخلۀ بی حد ومرز به درازا کشیده شده از طرف عده ای از چپ ها به عنوان «جنگ لوله» تفسیر شده است یا (می شود؟(
دلایل زیر برای پروسۀ واقعی این «جنگ» ارائه می شوند: گفتگو در مورد خط لولۀ گاز از سالهای دهۀ 1990 در جریان است که می بایست از ترکمنستان خارج شده از طریق افغانستان و پاکستان تا هند هدایت شود. در ابتدا نقشه این بود که این خط تا سواحل پاکستان در اقیانوس هند کشیده شود؛ هند به عنوان خریدار فله ای بالقوه بعدها به آنها اضافه شد. این پروژه از آن موقع به نام TAPI که حروف اول اسامی این کشورها است، نامیده شد. برای اجرای این پروژه
جاه طلبانه ولی هنوز آغاز نشده، شرکت های بزرگ بخش انرژی در سال‌های دهۀ 1990 برای اجرای آن به رقابت پرداختند، یکی از آنها، شرکت آمریکائی Unocal با طالبان که از سال 1996 در کابل حکومت می‌کرد وبر بخشی عمده از افغانستان سلطه داشت، تماس گرفت. در سال 1997چند بار ملاقات هائی بین نمایندگان Unocal وطالبان در مورد پروژه خط لوله صورت گرفت. نتیجه این بود که امکان این که پروژه تام وتمام با حمایت عربستان سعودی و پاکستان از بنیادگرایان، به واقعیت گراید، بوده است. ولی نقشه نقش برآب شد زیرا مذاکرات Unocal با طالبان در آمریکا جروبحث های زیادی برانگیخت، هرچند که این شرکت بزرگ از طرف لابی های بزرگی مانند هنری کسینجر، وزیر سابق وزارت امور خارجه حمایت می شد.
شایعاتی است که حمایت ایالات متحده ومتحدانش از مخالفان بشار اسد در این شبه جزیره در حقیقت به خاطر جنگ خط لولۀ گاز است. رئیس جمهور سوریه در سال 2009 اشتباهی مرتکب شد مبنی بر اینکه که با پروژۀ خط لولۀ شیخ نشین کوچک، قطر موافقت نکرد. این خط لوله می بایست از سوریه رد می‌شد و گاز را به اروپا می رساند. اسد عدم موافقتش را با در نظر گرفتن مسکو مدلل ساخت که این پروژه آشکارا بخاطر کم کردن سهم روسیه در بازار اروپا برنامه ریزی شده است.
دومین اشتباه اسد گویا بستن قراردادی با ایران وعراق در سال 2011 در مورد خط لوله بوده است. این خط لوله که گویا در مورد بنای آن در آن موقع توافق شده، می بایست گاز ایران را به اروپا منتقل کند. هدف هر دو پروژه، چه ایران و چه قطر دستیابی به بازار اروپا بوده است که اتصال به خط لولۀ نوباکو در آن پیش‌بینی شده است. به هر حال این هم هنوز در مرحلۀ پروژه بوده و در سال2013 ناموفق اعلام شده است، بعد از اینکه قبلاً،
سال‌ها پیش از این ها مشکلاتی مانع امضای قرارداد بوده است.
ارائه و معرفی دقیقی از تز «جنگ خط لوله » را می‌شود در مقاله‌ای از ربرت اف. کندی دید که پورتال آنلاین اکوواچ در 25 فوریه 2016 منتشر کرده است. نویسنده پسر برادر جان اف. کندی، رئیس جمهور مقتول آمریکا در سال1963 و پسر ربرت کندی است که او نیز در سال 1968 ترور شد. این مقاله تحت عنوان „Syria: Another Pipeline War«
«سوریه: جنگ دیگر خط لوله» به طرفداران تز « جنگ خط لوله» مستقیم یا غیر مستقیم به عنوان منبع خدمت می کند.
Gareth Porter „ روزنامه‌نگار که به خاطر تحقیقات کاملش مشهور است، در سایت اینترنتیTruthout مشغول تحقیق در مورد این تز بوده است. عنوان مقالۀ منتشر شده در 21سپتامبر ونتیجۀ منطقی که «پورتر» واقعا می‌گیرد این است که: „The war against the Assad regime is not a Pipeline War ( جنگ علیه رژیم اسد یک جنگ خط لوله نیست). نویسنده به اخبار سال‌های 2010 و2012 استناد می‌کند وحکایت ازاین دارد که پروژۀ شیخ نشین قطر به علت مخالفت عربستان سعودی به اجرا در نیامد زیرا که می بایست خط لوله از آن کشور رد میشد و به اردن و سپس به سوریه هدایت می گردید. در این رابطه باید گفت که قطر تلاش می کند که خود را وابسته به عربستان سعودی نکند و بهمین خاطر به یکی از بزرگترین صادر کنندگان گاز مایع در جهان ارتقاء یافته است. پرسشی که مطرح می‌شود این است که در چه حد قطر در مورد پروژه جدی بود.
پورتر می‌نویسد که در بارۀ اینکه سوریه عبور خط لوله را از کشورش در سال 2009 رد کرده است، هیچ جا گزارش نشده است. این ادعا برای اولین بار در آگوست 2013 به عنوان حاشیه کوتاه یک گزارش از آژانس خبری فرانسوی AFP سردرآورد که تعداد زیادی از رسانه‌های بین‌المللی آن را بازگوئی کرده اند. در‌واقع موضوع گزارشی که در 9 آگوست 2013 منتشر شد ماجراجویانه بود و نه بر مبنای گزارش منبع موثقی از محتوای مذاکرات ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه وشاهزاده بندر بن سلطان، رئیس اطلاعات عربستان سعودی که گویا در 31جولای 2013 صورت گرفته است. نکتۀ اصلی گزارش ثابت نشدۀ AFP این بوده که گویا بندر بن سلطان پیشنهاد 15 میلیارد خرید اسلحه روسی و سرمایه‌گذاری های بزرگ در اقتصاد روسیه را به پوتین داده به شرط اینکه پوتین با سقوط اسد موافقت کند. اما پوتین آن را رد کرده است.
در مورد توافق 2011 قرارداد خط لوله بین ایران، عراق و سوریه که فرض بی‌ واسطه بر این است که حمایت پادشاهی عربستان و ایالات متحده از مخالفان مسلح اسد را از بین ببرد، قابل تأمل است: تعداد زیادی آژانس و رسانه ایرانی در 24 جولای 2011 در این مورد گزارش داده اند. بر طبق این گزارش ها می بایست خط لوله از آنجا به سوریه و از سوریه به لبنان درعرض سه سال کشیده شود و گویا حدود10 میلیارد دلار مخارج آن خواهد بود. گویا حتی کشیدن یک خط لوله زیر آبی از لبنان به یونان برنامه ریزی شده بوده است تا گاز ایران را از این راه به بازار اروپا برساند. به هر حال این نقشه برای سهم روسیه از بازار اروپا نمی‌توانسته از پروژۀ قطر کمتر مسأله برانگیز باشد. اینکه اسد پروژۀ قطر را بخاطر روسیه رد کرده و برنامۀ ایران را ظاهراً تائید نموده است، با منطق جور در نمی آید. به هر حال موضوع در آن موقع، 2011، قرادادی بوده است که حتی بر روی محتوای قطعی آن باید کار می‌شده است ولی این کار انجام نگرفت. با نگاهی بر شرایط آن موقع، کل آن برنامه را به مثابۀ خواب وخیال غیر واقعی تبلیغات ایرانی نمودار می سازد: اولاً ایران در آن زمان یک وارد کننده خالص گاز طبیعی بود، بله بیشتر گاز وارد می‌کرد تا خارج کند. تا بحال این کشور بیشتر تولید گازش را خودش مصرف می‌کند، برای اینکه تولید را ضرورتاً بالا ببرد، شرط اصلی خط لولۀ جاه طلبانه ای به اروپا بوده است که سرمایه‌گذاری هنگفتی برای احداث خط لوله طلب می‌کرده است که خیلی بیشتر از مخارج پیشنهادی در نظر گرفته شده، بوده است. دوماً به دلیل تحریم های اقتصادی آمریکا، ایران در آن موقع از بازار بین المللی به کنار زده شده بود. دولت ایالات متحده آمریکا هر شرکت بین‌المللی که در بخش اقتصاد انرژی ایران قصد سرمایه‌گذاری داشت را با جریمه های بزرگ تهدید می کرد. تمام شرکای بین‌المللی ایران در بخش نفت و گاز خود را کنار کشیده بودند.

نفت و خطوط لوله همیشه از طرف نیروهای چپ به عنوان دلیل اصلی جنگهای آمریکا فرض شده است. اما این دلیل عکس این را القاء می کند که این جنگ‌ها بخشی از استراتژی امپریالیسم است که برای معاملات کنسرن های نفتی ( Big Oil ) در زمان قابل پیش‌بینی به مراتب بد خواهد بود. زیرا که در جائیکه جنگ ایجاد می‌شود تولید نفت وگاز برای مدتی قطع می گردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر