۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

ژرفش بحران اعتماد عمومی به حکومت

نویسنده: محسن حیدریان
نارضایتی مردم از گرانی و ناکارآمدی حکومتی در ایران حرف‌های تازه این نیستتند. اما تغییرات چشم‌گیری که در افکار عمومی مردم نسبت به حکومت در هفته‌های اخیر در همه جا به چشم می‌حورد، نشانه‌های چرخشی در رفتار سیاسی مردم و پیدایش اوضاع تازه‌ای در کشور است. برای بازیابی این نشانه‌ها دیگر لازم نیست سراغ سایت‌های خارج از کشور و یا حتی شبکه‌های اجتماعی یا مطبوعات داخل کشور رفت، بلکه خود مقامات جمهوری اسلامی هر روزه از انواع بحران‌ها و دشواری‌هایی سخن می‌گویند که کاسه صبر مردم را لبریز کرده است.
بسیاری از مردم، صاف و ساده هرگونه اعتمادی به حکومت را از دست داده‌اند. جنبش‌های نظیر «ما پشیمانیم»، «کمپین تغییر بودجه»، هزاران کلیپ‌ها اعتراضی در باره سه برابر شدن قمیت تخم مرغ و فلج شدن نهاد‌های حکومتی در بحران زلزله، جنبش «نه به گرانی» و تظاهرات و شورشهای مردمی در مشهد، تهران و دیگر شهرهای کشور که به سرعت رادیکالیزه می‌شوند، تنها نوک کوه یخی‌اند که تنه اصلی آن‌ها در زیر پوست کشور پنهان‌اند. به سخن دیگر چرخش افکار عمومی در ایران حاصل روند پیجیده‌ای است که سال‌ها در بطن جامعه دفن و ذخیره شده و اینک گسل‌های آن به حرکت در آمده است.
دولت روحانی به دلایلی نظیر گزین شدن لیست اعضای آن در هماهنگی با «رهبری» ، همسویی و نزدیکی بیشتر با «رهبری»، تشکیل یک دولت غیر سیاسی، محافظه‌کار و تکنوکرات، و همزمان با گفتار درمانی و اتکا به «کار‌شناسان اقتصادی» به شیر بی‌یال و اشکمی تبدیل شده است که در مقابله با بحران اعتمادی که از هر سو دهان باز کرده است، نیمه فلج مانده است. این دولت با اولویت دادن به «اقتصاد تورمی» و تا حدی «سیاست خارجی» در شرایطی که موریانه فساد و بی‌اعتمادی همه ارکان نظام را از درون پوکانده، هیچ سیما و کاراکتر  «اعتماد ساز» ندارد. این دولت نه با خواست‌های طبقه متوسط و روشنفکران همسویی دارد و نه با بودجه‌ای که زندگی میلیون‌ها تهیدست و زحمتکش کشور را به شدت تهدید کرده است، می‌تواند بر آتش خشم آن‌ها آبی بریزد.
اما با وجود این سزاوار شعار«مرگ» نیست. به این دلیل ساده که تنها حدود ۲۰ درصد از اختیارات و مسئولیت وضع بحران زده کشور به عهده اوست. اما می‌توان با صراحت گفت که انتخاب استراتژیک روحانی همچنانکه از ابتدای چینش دولت از جمله از سوی این قلم نوشته شد، از اساس اشتباه بود. زیرا او نه قادر به آزادی یک روزنامه‌نگار ساده از زندان است و نه با انزوای جهانی و منطقه‌ای ایران قادر است که تورم را دو رقمی کند.
از سوی دیگر اصلاح‌طلبان که همه بند ناف خود را به این دولت بسته‌اند، کاملا زمین‌گیر شده و بعضا در سیستم بوروکراسی دولتی به دنبال منافع کوتاه مدت خود اسیرند. از سوی دیگر جدال بر سر نقش دولت‌های قبلی و سابق در ایجاد وضع کنونی به یک مانع روانی برای برآمد تازه و پیش کشیده یک برنامه عمل تازه برای پاسخ به مهم‌ترین نیاز‌های جنبش سیاسی و اجتماعی کنونی که همچون آتش زیر خاکستر در سراسر کشور پنهان است، تبدیل شده است.
در چنین فضایی، احمدی‌نژاد دگردیسی‌شده امروز که به‌ویژه زخم جانکاهی از ولی فقیه در روح خود پنهان کرده است، به اندازه ۱۲ سال تحول ذهنی، جمعیتی و فرهنگی میلیون‌ها تن از افشار ناراضی سرخورده از نهاد قدرت حکومتی، چه نهادهای انتخابی و چه انتصابی، قد کشیده و چالش‌گرانه به میدان آمده است. او با زیر و بم مافیای قدرت آشناست و به همراه تیم کوچک اما نافرمان، جاه‌طلب، پرکار و خط شکن‌اش، به‌خوبی به رمز و راز ذهنیت امروزی کشور، جوانان و حتی بخش مهمی از مدیران و کارمندان متوسط و دیگر اقشار معترض اما خاموش جامعه، آشناست. همین اقشار و گروه‌های شهرنشین طبقه متوسط میلیونی ایران، مخاطبین اصلی این دور احمدی‌نژادند. وی می‌کوشد که در بحران اعتماد موجود خلا بی‌اعتمادی مردم هم به اصلاح‌طلبان، دولت روحانی و نیز تندروان مذهبی را تا حدی پر کند.
نکته دیگر در چنبش اعتراضی تهیدستان و اقشار کم در آمد جامعه این است که اگر معترضین می‌خواهند فریادی بکشند، همه را بر سر مقصر اصلی آن آقای خامنه‌ای باید بکشند که بیش از ۳۰ سال است بدون کوچک‌ترین پاسخگویی مهم‌ترین و ثروتمندمند‌ترین شریانهای کلیدی را کشور را در دست داشته و فرمانروایی کرده است. از قوه قضاییه که به گفته درست آقای احمدی‌نژاد «دزد‌ترین» و «فاسد‌ترین» نهادی است که وظیفه اجرای عدالت در کشور را به عهده دارد. تا ده‌ها ارکان کلیدی مربوط به زندان‌ها و امور امنبتی و اطلاعاتی و صدا و سیما و غیره.
اما تغییر چشمگیر افکار عمومی به سوی بی‌اعتمادی بیشتر به حکومت، علاوه بر دو عوامل فوق، ناشی از فساد نهادی شده در ارگانهای حکومتی و نیز بودجه‌ای است که سهم نهاد‌های دینی، روحانیت و دستگاههای تبلیغی و سرکوبگری حکومتی در آن به طرز فاحشی نسبت به تامین نیازهای اولیه عمومی شهروندان برتری تبعیض آمیز دارد. خشم اعتراضی مردم در مورد تقسیم معکوس در امد‌های کشور، نه فقط شامل تهیدستان بلکه اقشار متوسط کشور نیز می‌شود. سه برابر شدن قیمت تخم مرغ و رفتار نالایق حکومت در زلزله، دو موضوعی است که به شکل تمادین آخرین قطره‌های کاسه صبر مردم را لبریز کرده است.
افزون بر این ما در دورانی زندگی می‌کنیم که به‌خاطر شتاب اطلاعات و اینترنت افکار عمومی به شکل حساسی شناورند. دیگر نمی‌توان با کمی گفتار درمانی و ماستمالی افکار عمومی مردم آگاه ایران را فریب داد. این روند حاصل همه‌گیر شدن اندیشه تغییر در کشور است. در زیر پوست جامعه ما با زوال اعتماد عمومی به یک مستبد بحران‌زده، جامعه تازه‌ای شکل گرفته است که در آن همه عناصر لازم از رهبران محصور، مدیران شایسته و کارآمد در سایه و ذهنیت و افکار عمومی مدرن حضور واقعی و گسترده دارند. اما به‌شرطی که همه این مولفه‌ها نقش خود را آگاهانه باز کنند. وگرنه وضع شکننده کنونی، نتیجه‌ای جز تشویق مردم به رادیکالیسم و براندازی و خشونت‌ها کور و دور تسلسل باطل ببار نمی‌آورد.
باید مردم را به جای تشویق و تجهیز برای براندازی؛ به مبارزه برای تامین آزادی‌ها، آزادی موسوی و کروبی، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و تامین پیش شرط‌های انتخابات‌های آزاد، لغو نظارت استصوابی و گسترش مبارزات مدنی فراخواند. طرح این خواست‌ها وگسترۀ دامنۀ آن‌ها، متناسب با آمادگی ذهنی کنشگران و اکثریت بزرگ مردم می‌تواند در لحظه کنونی با مکث بر روی «کمپین تغییر بودجه»، به عقب نشاندن دولت روحانی هم منجر شود. دولت روحانی و اصولا هر دولت دیگری نمی‌تواند آزادی را فدای عدالت و عدالت را قربانی «بوروکراسی دینی» بسیار فربه حاکم کند. مردم هم آزادی می‌خواهند و هم عدالت و این حق مسلم آن‌ها پس از چهل سال از انقلاب است.
ایران یک کشور غیر قابل پیش بینی است. هر حادثه می‌تواند بحران حکومت دینی را با لرزش‌های تازه و پایه‌ای روبرو کند. گرچه پرسش‌ها و ابهامات در آینده ایران بسی فرا‌تر از پاسخ هاست. اما در این تردیدی نیست که بحران اعتماد کنونی ژرف‌تر از آنست که حکومت قادر به نادیده گرفتن آن باشد. نیروی خفته و آتش نهفته درزیرخاکس‌تر، دیر یا زود مهر خود را بر آینده نزدیک کشور خواهد کوبید.
از یک جهت دیگر نیز اوضاع ایران قابل قیاس با هیچ دوره‌ای در تاریخ معاصرش نیست. شکل‌گیری یک نیروی واسطه میان مردم وحاکمیّت که به اشکال و در سطوح گوناگون حضور دارند. در نهاد‌هایی چون ریاست جمهوری و مجلس تا جامعه مدنی و سینمایی ایران حاضرند. این وضع نمایشگر حالت گذار است. مردمی که از هر خبر مرگ و حادثه آتش سوزی، اسطوره‌ای برای فریاد اعتراض به حکومت به شیوه خودحوش می‌سازند و حکومتی که بجای عقب‌نشینی و مصالحه، هر روز دست به گریبان بحران تازه است، خبر از موش نقب زن تاریخ می‌دهد که همه تار و پود بیت رهبری را از درون پوکانده است.

اما هرگز نباید فراموش کرد که برقراریِ دموکراسی و حاکمیّت ملت، باید با تقویتِ هرچه فزاینده‌ترِ بال جمهوریّت قانون اساسی و تاکید بر تغییرات و تحول آرام و با پرهیز از رادیکالیسم و براندازی دنبال شود. باید حداکثر نیروهای ممکن را برای برقراری آزادی و دمکراسی متحد و همراه کرد و با تاکید بر تمامیت ارضی و منافع ملی ایران به فکر استمرار آزادی و نهادی کردن آن بود. ما باور داریم که این پیکار‌ها هر چه گسترده شود و حتی با شرکت کسانی همچون احمدی‌نژاد‌ها، و سپس دیگران به‌‌ همان اندازه در کسب پیروزیهای تازه اثر مثبت می‌گذارد. دیر نیست که بی‌تردید این تلاش‌ها به تسریع خاموشی و زوال طبیعی «ولایتِ فقیه» همچون گسل اصلی میان ملت و حاکمیت منجر می‌شود. و آن هنگامی است که همه اصلاح طلبان درون رژیم جمهوری اسلامی، با تفاوت‌ها و تضاد‌های جدّی و نوآنس‌ها و در بخش مهّمی از نیروهایِ درون و خارج از حاکمیّت جمهوری اسلامی، نظیر اعتدالیون، نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها و مشابهان این جریانات رنگارنگ، چنان چرخش تاریخی به سوی دفاع از آزادی و جمهوریت قانونی صورت می‌گیرد که همه اردوی استبداد اطراف بیت رهبری چاره‌ای جز همراهی با اکثریت عظیم ملت نخواهد داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر