۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه

بی «دگرگونی رژیم» در تهران

دونالد ترامپ با همۀ تلاشی که به خرج داد تا بگوید « ایران در همۀ سطوح با شکست روبرو شده »، که « ملت بزرگ ایران در پی سالها زیر فشار سرکوبگرانه به سر می برد »، که « از خوراک و آزادی بی بهره مانده »، که « هنگام دگرگونی فرا رسیده »، و  او « در وقت مناسب از مردم ایرانن پشتیبانی خواهد کرد »، ولی این بیانات رنج بی هوده ای بیش نبود. این سخنرانی های پر شکوه هیچ کارآئی در جریان واقعیت امور نداشته و نخواهد داشت. واشنگتن پرخاشگرانه علیه تهران می خواهد شورای امنیت را نشستی تازه فرابخواند. ولی چین و روسیه با هر گونه مداخله مخالفت خواهند کرد. هیچ روادید سازمان ملل متحد به نام «حقوق بشر» برای حمله به دولتی مستقل، هیچ «منطقۀ پرواز ممنوع» و نه هیچ « اصل مسئولیت حمایت » نیز وجود ندارد. خواستاران جنگ باید این واقعیت را بپذیرند که ایران به سرنوشت لیبی که بدست ناتو در سال 2011 از بین رفت دچار نخواهد شد.

تنبیه از راه آسمان با توجه به نشدنی بودنش، واشنگتن را به بازی با کارت بی ثبات سازی درونی واداشته است. برای دستیابی به چنین هدفی، کارشناسان راهبردی یک سری امکانات را بسیج کردند : سیل تبلیغات ضد دولتی به پشتیبانی مالی سیا (به ویژه با ایستگاه های رادیو که به زبان فارسی برای ایران برنامه پخش می کنند)، مأموران نفوذی از هر گونه در صفوف پرخاشگران اجتماعی در خیابانها به پشتیبانی اپوزیسیون های حاضر در محل یا در خارج از کشور. در نبود توانائی برای «دگرگونی رژیم» از بالا، کاخ سفید می کوشد تا این طرح را از پائین شدنی کند. با هشدار برای کاربست «نیروی سخت» (hard power) و نیروی نظامی (و نیروی کشورهای هم پیمان)، «رژیم ملاها» با «نیروی نرم» (soft power) ساخت ایالات متحدۀ آمریکا هدف گرفته شده است. کاخ سفید چرخ گردانی از تحریف خبری را به گردش انداخت، ولی تضمینی برای نتیجۀ بدست آمده وجود نداشت و این دست کم چیزی ست که می توانیم در این باره بگوئیم.
برای در هم کوبیدن رژیمی که با خوی «نئوکودن» های واشنگتن هم خوانی ندارد، بر پایۀ روشی پیشینه دار به مهمات گوناگونی نیازمندند. تجربه نشان می دهد که دست کم به سه ابزار کار مهم نیاز دارند :
1) جریان مخالف نیرومند نزد همآورد، 2) گروه شبه سرباز کمکی، 3) توانائی در دست اندازی مستقیم. در ایران به روشنی آشکار است که هیچ یک از این سه ابزارکار را در اختیار ندارند. جریان مخالف درونی وجود دارد، ولی این جریان پیش از آنکه مخالف رژیم باشد مخالف دولت است. نظام سیاسی به این گروه آزادی کامل می دهد تا در روند انتخابات شرکت کنند. دیالکتیک میان «محافظه کاران» و «اصلاح طلبان» ساختار برخورد آنان و شیوۀ بیان در موضع گیری های داخلی را تعیین می کند، ولی بی آنکه اصل موجودیت رژیمی را به خطر بیاندازند که در انقلاب 1979 به قدرت رسید.
از همین رو توده ها به خیابان نیامدند تا رژیم سیاسی را زیر سؤال ببرند، بلکه پرخاشهایشان بجز موارد استثنائی بیشتر دلایل اقتصادی داشت. یک بار دیگر می بینیم که تبلیغات غربی با تحریف ناپسندانه به میدان می آید و همین امر باید برای ما معنی دار باشد.
حتا کنت راث دبیر اول «دیدبان حقوق بشر» را دیدیم که عکسی از تظاهرات مدافع دولت را بجای تظاهرات اعتراضی علیه رژیم بدست گرفته بود و نشان می داد. در این پندار که با گردهمآئی پرخاشگران پیش درآمدی خواهد بود برای فروپاشی رژیم، واشنگتن برای دومین بار رؤیاهای طلائی اش را بجای واقعیت گرفت : نخستین بار هنگامی بود که ناراضیان و شورشیان را در تظاهرات ضد دولتی با هم اشتباه گرفت، دومین بار، هنگامی بود که نمی خواست ببیند که تظاهرات طرفداران دولت دست کم به همان اندازه مهم است.
چنین آرزوئی برای «فروپاشی رژیم» در تهران به همان اندازه توهم آمیز است که برای دومین ابزار کار ضروری، واشنگتن دستش خالی می ماند : و آن هم نبود گلۀ مزدوران جنگی برای انجام کارهای کثیف است. مرزهای ایران زیر دیدبانی موشکافانۀ ارتش ایران است، و تکرار سناریوی سوریه ناممکن خواهد بود. در سوریه، توده های شبه ارتشی وهابی را با تبانی ناتو فرستادند، و مردم سوریه 6 سال نیاز داشتند تا به شکل جدی از دست آنان رهائی یابند. در ایران، هیچ نشانی وجود ندارد که بتوانیم تصور کنیم که چنین تهاجمی صورت گرفته باشد. شماری از افراد ممکن است از حلقۀ حفاظتی عبور کرده باشند ولی میزان و توان آزار رسانی شان بسیار ناچیز است. از هنگامی که داعش تار و مار شد، کار انترناسیونال تکفیریست نیز به پایان رسید. آخرین پایگاه القاعده در سنگرهای ادلب گیر خواهند کرد. ارتش سوریه پیوسته پیش می رود، سرزمین ملی را دوباره تسخیر می کند و «دگرگونی رژیم» در دمشق دیگر در دستور روز نیست.
برای فروپاشی «رژیم ملاها» واشنگتن نه می تواند روی مخالفان درونی حساب کند و نه روی مزدوران شبه ارتشی و نه اینکه دست یازی نیروی ارتشی در همآوردی رو در رو کارائی خواهد داشت. مخالفان درونی با این گونه راه کارها موافق نیستند، مزدوران شبه ارتشی نیز در حال ناپدید شدنند، و جنگ علیه ایران نیز محکوم به شکست است. «دگرگونی رژیم» در لیبی به دلیل بمباران هوائی پیروز شد ولی در سوریه با اینکه گله های مزدور را فرستاده بودند با شکست روبرو شد. ولی چنین نقشه ای در ایران هیچ شانسی ندارد. مردم ایران به ویژه زیر فشار مجازات های همان دولت خارجی هستند که می خواهد به آنان درس «حقوق بشر» نیز بدهد.
این واقعیت که برخی قشرهای اجتماعی خواهان دگرگونی هستند خیلی طبیعی ست، و در این صورت همه چیز به رژیم بستگی خواهد داشت که چگونه  به فراخواستهای آنان پاسخ بگوید. رئیس جمهور روحانی خشونتها را محکوم کرد. ولی او به درستی قانونیت نارضایتی های اجتماعی تأیید کرد، اقدامات ضد مردمی نیز برچیده شد. و باید دانست که مردم ایران قصد ندارند برای خشنودی ساکنان کاخ سفید به جان یکدیگر بیافتند.
بی گمان وضعیت برای فقیرترین ها خیلی سخت است، ولی ایران همه چیز هست بجزکشوری در حال ورشکستگی.
با وجود مجازات هائی که واشنگتن تحمیل کرده است، ایران در سال 2016 گسترش چشم گیری داشت. اقتصاد کشور میزان %6،5 را نشان می دهد و بدهی دولت به ویژه ناچیز است (%35 تولید ناخالص داخلی). ولی میزان بی کاری بالاست (%12،5) و به ویژه جوانان ها از آن رنج می برند. ایران دچار بحران رشدی ست که به تنش های اجتماعی دامن می زند، با یادآوری این نکته که امتیازات بورژوازی معامله گر با اصلاحات لیبرال که با خواست و توافق دولت همراه بوده به این تنش ها وسعت بیشتری داده است.
ایران نفت خود را صادر می کند، ولی دارای سرمایۀ خارجی نیست. واشنگتن در انتظار فرصت مناسب و کمترین نشان ناتوانی خواب جنبش بزرگی را می دید که بتواند رژیم را متزلزل کند. ولی چنانکه می بینیم، این خواست شدنی نشد، و تجاوز ایالات متحده به هدف اصابت نکرد. ولی از چنین طرحی باز نخواهد ایستاد، زیرا ایران از مدت ها پیش در مگسک جنگ آفرینان است.
خواست اجباری و بیمارناک « نئو کودن ها »، مبارزه علیه تهران است که به آغازه های جمهوری اسلامی در سال 1979 باز می گردد. این خواست اجباری و بیمارناک با حملۀ عراق آغاز شد که غرب جنگ افزارهایش را پیشکش کرد و رژیم های سلطنتی نفتی نیز امکانات مالی آن را به عهده داشتند (1988-1980). و سپس با عملیات تروریستی موساد و سیا ادامه یافت، یعنی با همان تروریسمی که تبلیغات غربی ایران را به آن متهم می کرد. این روند با اختراع «تهدید هسته ای ایران» در آغاز سالهای 2000 گسترش یافت. روشن است که موضوع حقوق بشر برای ترامپ اهمیتی ندارد ولی موضوع هسته ای پشت پردۀ بحران کنونی ست. در واشنگتن، به شکل معجزه آسائی ائتلاف مقدسی علیه ایران تشکیل شده است. ایران هرگز به کشورهای همسایه اش تجاوز نکرده، ولی امکان اینکه بتواند به چتر هسته ای مجهز شود و به انحصار اسرائیل در منطقه پایان دهد برایشان تحمل ناپذیر است. «دگرگونی رژیم» سقط جنین کرد، ولی روشن است که ترامپ توافقات سال 2015 را ناکام خواهد گذاشت.

نویسنده: برونو گیگ : مقام عالی رتبۀ دولت فرانسه، مقاله نویس و سیاست شناس، استاد Bruno Guigueفلسفه در دبیرستان و استاد یار روابط بین المللی در دانشگاه رئونیون. او نویسندۀ 5 کتاب است «منشأ جنگ اسرائیل و عرب، ندامت پنهان غرب، هارماتان 2002»، «آیا باید لنین را سوزاند ؟»، «دلایل برده داری» از جمله این کتابهاست و سدها مقاله.
برونو گیگ بخشدار شهر سنت، در سال 2008 به دلیل نوشتن جمله ای که به «نباید گفت ها تعلق دارد» یعنی افشای «ارتش اسرائیل کودکان فلسطینی را به قتل می رساند» توسط میشل آلیو ماری وزیر کشور فرانسه از مقام خود بر کنار شد.
ترجمۀ حمید محوی
گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/ 6 ژانویه 2018
لینک متن اصلی :

https://www.mondialisation.ca/pas-de-regime-change-a-teheran/5622023

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر