۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

طرح رفراندوم و همه‏پرسی در خدمت به کدامین منافع و سیاست است؟

نوشته: شباهنگ راد
تلخک‏های سیاسی و وفادارانِ نظام جمهوری اسلامی، در گیرودار ارائۀ طرح همه‏پرسیِ رئیس جمهور محبوب‏شان ]حسن روحانی[، برنامۀ رفراندوم را هم به‏میان کشیده‏اند. از چند زوایه می‏توان – و می‏شود -، انگیزۀ طراحان همه‏پرسی و یا رفراندوم را مورد وارسی قرار داد؛ این‏که چرا این‏موضوعات، این‏روزها و هم‏زمان با اعتراضات مردمی، دهان باز کرده است؟ طلبِ جامعه و مردم، از حکومت‏مداران ایرانِ چیست؟ در میانۀ این‏دست سئوالات، چه کسانی حامی همه‏پرسی و یا رفراندوم‏اند؟ می‏خواهند همه‏پرسی و یا رفراندوم را در کدامین نظام و سیستم به‏مرحله عمل در آورندُ، حق و حقوق مردم را تضمین نمایند؟ چه کسان و یا کدامین طبقه، طیف‏ها و جریانات در آن ذینفع‏اند؟ و ….

قبل از کنکاش و بازبینی به‏موارد فوق، توضیح این مساله، بی‏فایده نیست که، تاریخاً و در چهارچوبۀ سیستمِ نظام‏های وابسته‏ای هم‏چون نظام جمهوری اسلامی، که بر پایۀ زور و سرکوب استوار است، طرح رفراندوم و یا همه‏پرسی، موضوعی پوچ و زائد است. به این علت که ظرفیت و پای‏بندی این‏دست نظام‏های هار و خشن، با مبانی و با مضامین دمکراسی و محترم شمردن به حقوق و آرای مردمی، در تعارض است. به عبارت روشن‏تر زمینه و پیش زمینه‏های چنین امرِ مهمی در درون آماده نیست و به‏عنوان مثال، حاکمیتِ تقریباً صد سالۀ دو نظام پهلوی و جمهوری اسلامی هم، پدیدار این حقایق است‏که، طرحِ رفراندوم و همه‏پرسی، به‏منظور راست و ریز کردن اوضاع جامعه و زنده‏گی وخیم مردم، چیزی جر انحرافِ افکار عمومی و مقبولیت بخشیدن به بخش‏ها و یا جناح‏هایی از نظام سرمایه‏داری نیست. به‏طور مشخص‏تر صف‏آرائی چهار دهۀ جامعه با سران نظام جمهوری اسلامی هم، نمایان‏گر این حقیقت است‏که سردمداران نظام کنونی، کم‏ترین سازگاری‏ای، با پایه‏ای‏ترین مبانی انسانی – نداشته و – ندارند. از منظر آنان رأی مردم، فقط و فقط در خدمت به بزک کردن صندوق‏های از پیش تعیین شدۀ خدامان و کاسه لیسان طبقۀ حاکمه است. بر این اساس، انتظار هرگونه خروجِ مخالفان سیاست‏های دل‏بخواۀ حاکمان از درونِ صندوق‏های رأی‏گیری، بی‏فایده، غیر متحمل و در حقیقت ناممکن می‏باشد. تفاوتی مابین هیچ‏یک از مدافعین سیستم نابرابر نیست و به‏عبارت دیگر انتخابِ نماینده‏گان سرمایه و آن‏هم در دُورۀ معینی از حیات طبقۀ حاکمه، منوط به چیدمان سیاسی دم و دستگاه‏های آتی حکومتی‏ست؛ دیده – و در عمل دریافته – شده است‏که تاریخ و تکلیفِ سیاسی این‏دست دولت‏ها و عناصر وابسته به نظام‏های سرمایه‏داری، تاریخ و تکلیفِ سیاسیِ واحد، و هم‏چنین تاریخِ لگدمال کردن بایسته‏های مردمی‏ست؛ مشاهده شده است‏که سیاست و سازمان‏یابی روزانۀ‏شان، در جهتِ رفع معضلات عدیدۀ جامعه، و هم‏چنین در جهت پاسُخ‏گوئی به درخواست‏های مردم نیست. با این وصف به‏میان کشیدن طرح‏ها و نقشه‏های طبقۀ حاکمه و آن‏هم با هر بهانه و بیانی، در خدمت به نیازهای مرحله‏ای سرمایه، در خدمت به انحراف افکار عمومی و به‏دنباله در خدمت به ادارۀ بهتر دولتی – حکومتی‏ست. سوژه و سناریوی که این‏روزها توسط بخش‏هایی از جناحِ حاکمیت و تعداد دیگری از مدافعین سرمایه در درون و در بیرون از جامعۀ ایران، هم‏چون «روحانی»، «شیرین عبادی»، «محسن مخلمباف» و … در دستور کار قرار گرفته است.
در حایشه نیت فعلی، به‏میان کشیدن و بررسی ماهیت و جایگاهِ گذشته و کنونی یکایک امضاء کننده‏گان رفراندوم از یک‏سو، و تکمین و هم‏سوئی‏های‏شان با بخش‏هایی از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی از سوی‏دیگر نیست؛ چرا که جامعه و مردم، گفتار و میدان خود را با گفتار و میادین انتخابی دل‏خواۀ آنانرا مجزا نموده‏اند و در مسیر مطلوب‏تری، به‏دنبال کسب حقوق دیرینۀشان‏اند. به جرأت می‏توان گفت که، کارکرد و عکس‏العمل‏ جامعۀ اعتراضی، به‏مراتب جلوتر و رادیکال‏تر از بحث و خواستۀ مدافعین سیستم سرمایه‏داری‏ای هم‏چون، «مخلمباف‏»ها، «سازگارا»ها و امثالهم است. به این سبب که مردم، به‏دنبال و خواهان برگزاری رفراندوم و همه‏پرسی نظام نیستند؛ این را بارها و بارها و به‏مناسبت‏های گوناگون اعلام نموده‏اند که تمایل قلبی و باطنی‏شان، نابودی نظام سراسر جهل و استثمارگر جمهور ی اسلامی‏ست؛ مردم در پی رُفو پارچه مندرس و یا تعمیر ماشینِ زوار در رفتۀ سران نظام نیستند، بلکه در پی سوزاندن و داغان کردن آنند. بر خلاف منفعت‏طلبان و جاده صاف‏کنان سرمایه، سران نظام عمرشانرا کرده‏اند و نگه‏داری بیش از پیش آنان، بر خرج و بر هزینه‏های مردمی خواهد افزود. بی‏دلیل هم نیست که مردم کم‏ترین توجه‏ای نسبت به راه‏اندازی نمایشات سیاسی‏ای هم‏چون همه‏پرسی و رفراندوم از خود نشان نداده‏اند و هم‏زمان با آن‏ها، دارند هر چه رساتر و گسترده‏تر بر سرنگونی نظام جمهوری اسلامی تاکید می‏ورزند.
گفتنی‏ست که هم‏زمان با به‏میان کشیدن برگزاری رفراندوم توسط پانزده فعال سیاسی داخل و خارج از کشور و تحت لوای سازمان ملل، یکی دیگر از بانیان و مدافعین پر و پا قرص نظام، «حسن روحانی»، رئیس جمهور فعلی و دُورۀ گذشتۀ نظام جمهوری اسلامی، طرح همه‏پرسی در درون جامعه را واردِ بازی‏های سیاسی خود نموده است. نمایندۀ مجلس، نائب رئیس مجلس شورای اسلامی، دبیر شورای‏عالی امنیت ملی، نمایندۀ رهبر در شورای‏عالی امنیت ملی، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، دبیر کل جنبش عدم تعهد، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، نمایندۀ مجلس خبرگان رهبری و غیره، از جمله مسئولیت‏ها و خدمات وی در این چهار دهه است.
«روحانی» چهل سال آزگار و با تسخیر بالاترین ارکان نظام و آن‏هم به‏همراهِ دیگر جانیان بشریت، خون مردم را در شیشه کرده‏ است و در زمانِ پس دادن حساب و کتاب‏ها، رندانه و موذیانه دارد، پا و سفرۀ خود را از دیگرِ خادمان نظام جدا می‏کند. تلاش بیهوده‏ای‏ست و راهِ فراری در مقابل‏اش نیست. کارکرد «روحانی» رئیس جمهور «معتدل» نظام، بر روی میزِ عدالت و دنیای انسانی‏ست و کم‏ترین ناباوری و یا انکاری، در جنایات ارتکابی وی نیست. وضعیت تغییر کرده است و همۀ هدف‏اش، سوار شدن بر امواج اعتراضات مردمی، و هم‏چنین در بردوامی بیش از اینِ رژیم سراسر جهل و جنایت است؛ همۀ انگیزه‏اش بر آن است تا مبادا، خیزش‏های مردمی، صدمات جدی‏ای به چهارچوبۀ نظام وارد سازد. دعوا و در حقیقت اختلاف وی با جناحِ مخالفِ نظام، صرفاً و صرفاً در چگونه‏گی راه و در روشِ حکومت‏داری‏ست. تفاوتی با دیگر جناح‏های حکومتی نداردُ، سیاست و برنامه‏های‏اش، منطبق با سیاست‏ها و برنامه‏های طبقۀ سرمایه‏داری‏ست. افزایش قیمت اقلام اولیۀ زنده‏گی، تداوم اعدام مخالفین و قربانیان نظام امپریالیستی، شکنجه و مثله نمودن محالفین نظام، سرکوب اعتراضات کارگری، تعرضِ بی‏رحمانه به دست‏فروشان و ازیاد کودکان کار خیابانی و غیره، از زمره مواردی‏ست که دولت «تدبیر و امید» نظام، در کیسۀ سیاسی خود دارد. بی‏گمان چنین عنصر و یا دولتی که تماماً، تعلق‏اش به ماندگاری نظام جمهوری اسلامی‏ست، چگونه می‏تواند در سوی دیگر قضیه، یعنی در سمت، و در جهتِ منافع‏ی مردم قرار گیرد؟ ریاکار است و  تظاهرات دی‏ماه امسال، پاسُخ وی را با صراحتِ تمام و آن‏هم بر خلاف دُوره‏های پیشین داده است.
مضافاً این‏که شکی نیست طبقۀ وابسته به منافع‏ی «روحانی»، بنابه رسالت و ماهیت‏اش نمی‏تواند، حقوقِ مردم را برسمیت به‏شناسد. چرا که این دو طبقه، از دو منش و از دو منفعت کاملاً متمایز از هم پیروی می‏نمایند و کم‏ترین هم‏سانی، و یا هم‏ردیفی فکری – منفعتی مابین‏شان نیست. در حقیقت نفع مردم، در نابودی طبقۀ متعلق به «روحانی» و دیگر حامیان‏اش می‏باشد. واقعیت این است‏که «روحانی» این‏روزها شامه‏اش تیزتر شده و دریافته است‏که، این‏بار نمی‏توان مردم را – و آن‏هم به‏قول سردار جنگی «محسن رضایی» -، با بازی‏های سیاسی – جناحی، به بازی گرفت. خطر را نه تنها «روحانی»، بلکه همۀ حامیان ریز و درشت نظام، حس کرده‏اندُ، بی‏دلیل هم نیست که هر کس و ناکسی، دارد در دُوران جنبش‏های اعتراضی رادیکال، در مقام اپوزیسیون ظاهر می‏شود و قیافۀ مردم‏دوستی به‏خود می‏گیرد. در این گیرودار کار به‏جایی رسیده است‏که «محمود احمدی‏نژاد» دیگر رئیس جمهور منتخب و محبوب دُوره‏های پیشین و عضو کنونی تشخیص مصلحت نظام، در قامتِ اپوزیسیون و در قامت مخالفِ سیستم قضائی و دیگر دم و دستگاه‏های حکومتی – دولتی به‏میدان آید؛ این عنصر مفلوک و بانی بدبختی میلیون‏ها انسان دردمند، این‏روزها به جرگۀ دیگر جنایت‏کاران و خادمان نظام سرمایه‏داری پیوسته است و خواهان انتخاباتِ زودهنگام درونِ حکومتی – دولتی‏ست!!
از یک‏طرف مشئمز کننده و از طرف‏دیگر بسیار خام‏اندیش است و نمی‏داند که آثارِ دردها و اعمال جنایت‏بار هشت سالۀ ریاست جمهوری‏اش، هم‏چنان دارد بر شانه‏ها و در ذهنِ میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش، زنان و کودکان و خلاصه دیگر قربانیان نظام امپریالیستی سنگینی می‏کند؛ نمی‏داند که جوهرِ جنایاتِ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی خشک شدنی نیست و مردم بی‏صبرانه، در انتظار باز پس‏گیری تأوان اعمال جنایت‏کارانی هم‏چون «احمدی‏نژاد»اند. طبعاً چنین وضعیتی، به حال و روز، و به اوضاعِ پیش‏رونده و رادیکالِ جنبش‏های اعتراضی بر می‏گردد. این جانیان می‏خواهند – و در حقیقت قصد و مقصودشان بر آن است – تا در چهارچوبۀ نظام، عناصر دیگری را از درون ِصندوق‏های رأی‏گیری‏، به جامعه و به‏مردم تحمیل نمایند؛ می‏خواهند بدون آسیب‏رسانی به مناسبات گندیدۀ نظام، گند و کثافت دست‏سازشانرا در سطوح جامعه، جاروب کنند! به دنبال مال‏کشی نظام‏اند و در تلاش‏اند، تا مسیرِ جنبش‏های رادیکال را مختل کنند. نه کاملاً محال، بلکه کم‏تر با حقیقتِ کنونی جنبش‏های اعتراضیِ درونِ جامعه هم‏سوست. خیابان‏ها و شعارهای اعلان شده – من‏حیث‏المجموع -، در خلافِ تقلاءها و تلاش‏های خادمان و نزدیکان نظام جمهوری اسلامی‏ست. در حقیقت وقتِ انحرافِ افکار مردمی به سر رسیده استُ، این‏روزها خریداران کالاهای بُنجل سیاسیِ حامیان و طرف‏داران نظام، آب رفته‏اند و به‏دلیل نامرغوبی‏شان، مشتریان خود را از دست داده‏اند؛ بازار سیاست‏شان کساد شده است و در پی یافتن اتیکتِ جدیدتر، و دیگر رنگ‏های وابسته به سرمایه‏اند. به میدان آمدن «سازگارا»، «مخملباف» و از این قماش هواداران نظام جمهوری اسلامی را هم باید و می‏بایست، در چنین دایره و محدوده‏ای مورد بررسی و بازنگری قرار داد؛ عناصری که در این‏مدت و در کنار دولت‏های متفاوت رژیم جمهور اسلامی و آن‏هم تمام قد، در حفظ و در پایداری نظام، سنگ تمام گذاشته‏اند و به اشکال متفاوت، در برایر جنبش‏های اعتراضی ایستاده‏اند. بر خلاف ادعای هرزه‏های سیاسی‏ای هم‏چون «سازگارا»، هدف محترم شمردن به‏حقوق مردم و بازپس‏گیری آن‏ها از حاکمان نیست، بلکه طولانی‏تر نمودن عمر نظام سرمایه‏داری و به‏دنباله، به‏تخریب کشاندن بیش از پیشِ زنده‏گی دردمندان است. اعمالِ تاکنونی آنان، در خلاف این نظر نیست که این عناصر، هم‏واره و هم‏واره در مقابل کارگران و زحمت‏کشان به صف شده‏اند و در دُوره‏های متفاوت و هم‏گام با نظام جمهوری اسلامی، به انحراف و به سرکوب جنبش‏های اعتراضی پرداخته‏اند. بیهوده حامیان رانده شدۀ رژیم جمهوری اسلامی و مدافعین مناسبات بُحران‏زا سرمایه‏داری، این‏روزها به‏فکر رفراندوم و آن‏هم زیر نظر سازمان ملل افتاده‏اندُ، به‏قول خویش می‏خواهند، حقوق مردم را از حاکمان ایران باز پس گیرند!!
خود را به خواب زده‏اند و نمی‏دانند که رفراندومِ ادعایی آنان – و آن‏هم زیر لوای نهادهای به‏اصطلاح حقوق بشری و سازمان ملل -، از جانب مردم جواب‏گو نیست؛ نهادها و سازمان‏هایی که، به‏پندار مردم، در بست در اختیار قدرت‏مداران بین‏المللی و طبقۀ انگل صفت‏اند؛ نمی‏خواهند درک کنند که طلب‏کاری مردم، از سردمداران نظامِ جمهوری اسلامی، فراتر از برگزاری رفراندوم و همه‏پرسی‏هاست. مگر مردم در این چندین دهه، شاهد چندین همه‏پرسی و رفراندوم از جانب سردمداران رژیم جمهوری اسلامی نبُوده‏اند؟ مگر خیر و ثمرۀ تاکنونیِ آن‏ها، به‏غیر از آواره‏گی میلیون‏ها انسان دردمند، بی‏کاری میلیون‏ها فارغ‏التحصیل، تخریب زیرساخت‏های جامعه، اعدامِ هزاران کمونییست، مبارز، مخالف و قربانیان نظام امپریالیستی، ازیاد کودکان کار خیابانی، رواج فحشاء و مواد مخدر، توهین، تحقیر و تعرض به حقوق ابتدائی زنان، بالا کشیدن حقوق‏های ناچیز کارگران، بستن درِ ده‏ها کارخانه، به شلاق بستن کارگران در ملاءعام و غیره بُوده است؟ مگر همۀ این‏ها محصول رفراندوم و همه‏پرسی‏های سران نظام برای میلیون کارگر و زحمت‏کش نبُوده است؟ مسلم است‏که چنین روش‏هایی تکراری‏ست و پاسُخ نه‏خواهد داد؛ کهنه است و مردم به‏دنبال روش و کار بست سیاست شاداب‏تر و تغییر دهنده‏اند. فارغ از همۀ این‏ها و بر خلاف تقلاءهای هرزه‏های سیاسی‏ای هم‏چون «مخملباف»‏ها، تصمیم دو جانبِ قضیه روشن است. یک‏جانبِ در پی تداوم وضعیت موجود و آن‏هم با تعمیر ظاهری نظام – و در نهایت جای‏گزینی رنگ و عناصری مشابه‏ای دیگر در حاکمیت -، و جانب‏دیگر، به‏دنبال و خواهان، نابودی سران نظام و مناسبات تخریب کنندۀ زنده‏گی میلیون‏ها انسانِ رنج و صدمه‏دیدۀ جامعه است. بنابراین با هیچ چسب و یا مادۀ سیاسیِ اتصالی‏ای نمی‏توان – و در حقیقت نمی‏شود -، این دو جانبِ قضیه را آشتی داد و به‏هم وصل نمود.
خوشبختانه تکالیف سیاسی مدت‏هاست که، نوشته و تعریف شده است. طرق‏های دیگر و تکرای‏ای هم‏چون تداوم مبارزۀ مدنی و مسالمت‏آمیز هم نمی‏تواند به‏عنوان اصلی‏ترین و یگانه‏ترین راه، به‏کارِ مردم آید. همۀ روش‏ها به‏مرحلۀ عمل در آمده‏اند و امتحان خود را پس داده‏اند؛ چرا که نزدیک به چهار دهه است، سردمداران رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی دارند خواسته‏های مدنی و بویژه مسالمت‏آمیز مردم را، با زور و با گلوله پاسُخ می‏دهند. توهمی در آن نیست که نظام، فاقد پتانسیل و ظرفیتِ لازمه در برابر مطالبات اولیه و انسانی‏ست. با این تفاصیل کارگر برای کسب حقوق معوقه‏اش، قادر به دُور زدن قوانین ضد کارگری سرمایه‏داری نیست، بلکه با سوزندان آن است‏که، می‏تواند نفس راحتی به‏کشد و زنده‏گی و چشم‏اندازی روشن‏تری در مقابل‏اش قرار گیرد. این نظام تا توانسته است زد، دستگیر نمود، شکنجه کرد و کُشت، تا کارخانه‏داران و سرمایه‏داران، سود بیش‏تری به جیب بزنند. کُشت و کُشتار و سرکوب بی‏رحمانۀ پایه‏ای‏ترین نیازهای کارگران، زحمت‏کشان، زنان و جوانان و غیره، تنیده در افکار و اعمال سردمداران نظام جمهوری اسلامی‏ست. در حقیقت سران نظام جمهوری اسلامی مولّد و مروج صدها روش غیر انسانی و میرنده‏اند. به‏هر حال واژه‏ها و یا مقولات رفراندوم، همه‏پرسی، و یا گفتمان سیاسی و مبارزۀ مدنی و مسالمت‏آمیز و آن‏هم در زیر سایۀ نظام سرمایه‏داری، فریب‏دهنده و در همان‏حال، وارونه جلوه دادن چهرۀ کثیف نظام چپاول‏گر رژیم جمهوری اسلامی‏ست. واقعیت این است‏که مردم در تکرار و در برگزاری چندین بارۀ آن‏ها نفعی نه‏خواهند بُرد و سود آن – و به‏مانند گذشته -، به جیب حاکمان و دیگر مدافعین‏شان خواهد رفت. هم‏چنین به پیش کشیدن رنگ‏های دیگر و یا شعارهای زوار در رفته، بی‏خاصیت و آزار دهندۀ چشم‏ها و افکاراند. به‏طور مثال رنگ سبز – در دهۀ هشتاد -، به‏دنبال همان راه و سیاستی بُود، که امروزه «روحانی» «معتدل» به‏دنبال آن است؛ سیاستی که فکر و ذکرش پس زدن جناح رقیبِ حکومتی بُوده و می‏باشد؛ سیاستی که «سازگارا»ها، «عبادی»ها و امثالهم، به گرد آن جمع آمده بُودند تا جامعه و مردم را از شر اقتدارگران حکومتی نجات دهند!!
به سُخن دیگر، قانون و رسم و رسوم رفراندوم و همه‏پرسی در دنیای کنونی، قانون و رسم و رسومِ، پذیرفته شدۀ طبقۀ سرمایه‏داری، و هم‏چنین قانون و رسم و رسوم چپاولِ نعمات و اموال عمومی جامعه و تخلیۀ بیش از پیش سفرۀ ناچیز کارگران، زحمت‏کشان و دیگر محرومان، توسط زورمداران و حاکمان است. این قانون و سیستم، بدرد مردم و جامعه نمی‏خُوردُ دلیلِ بدبختی و نداری مردم هم، در اجرائی آن‏هاست. مشکل و دردِ اصلی جامعه و مردم، با این‏دست قوانین و بویژه با حامیان و طرف‏داران آن‏هاست. اعتراضات کارگری – توده‏ای، در این چندین دهه و بویژه خیزش‏های دی‏مامهِ امسال – و آن‏هم در صد شهر ایران -، گواهِ چنین ایده‏ای‏ست که نظام، علی‏رغم اتخاذ سیاست‏های ریاکارانه و تدابیر شدید امنیتی نه‏توانسته است، جامعه و مردم را در چهارچوبۀ سیاست‏های‏اش به‏تمکین وادارد. هزاران اعتراض و اعتصاب و مخالفت‏ها هم، حاصل کار بست چنین سیاست‏های ددمنشانۀ سردمداران نظام در قبال مطالبات کارگری – مردمی‏ست. مردم خواهان تغییر وضعیت کنونی‏اند. به این علت که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، جامعه را به لجن کشیده‏اند و زنده‏گی را برای سازنده‏گان اصلی آن تلخ نموده‏اند. با این اوصاف به پیش کشیدن طرح همه‏پرسی و رفراندوم، چیزی جز انحرافِ جنبش‏های اعتراضی رادیکال، و چیزی جز پاک و منزه جلوه دادن نظام سرمایه‏داری و آن‏هم به‏عنوان یگانه نظام مطلوب نیست؛ نظامی که از منظر عدالت‏خواهان و آزادی‏خواهان، مولّدِ هزاران بدبختی‏های درون جامعه و تخریب زنده‏گانی میلیون‏ها انسان دردمند و کودکان است.

خلاصه نفعِ جامعه و مردم، در تکرارِ نمایشات سیاسی تاکنونی نیست، بلکه انتخاب راهِ نوین‏تر است. حقیقتاً جامعه و مردم قصد وُرود به این‏دست بازی‏های نظام و دیگر تلخک‏های سیاسی ندارند و حاضر به تن دادنِ دگربارۀ آن‏ها نیستند. مردم تغییر جهت داده‏اند و میدان اصلی را انتخاب نموده‏اند و قصد و مقصود باطنی‏شان، بیرون انداختن صحنه‏گردانان اصلی نظام – و آن‏هم – به‏همراه دیگر دستیاران و حامیان‏شان می‏باشد. در بستر چنین حقایق و مشاهداتی‏ست که می‏توان گفت، تلاش‏ها بیهوده است، چرا که راهِ و مسیر نابودی سردمداران نظام جمهوری اسلامی را خیابان‏ها تعیین نموده‏اند. این راه، انتخاب شده است و مهم‏تر از همۀ این‏ها، تاکید و اصرار بر این‏موضوع هم بنادرست نیست، که سرنوشتِ تعیین کننده و نجات‏بخش، نه صرفاً و صرفاً در بزیر کشیدن نظام جمهوری اسلامی، بلکه در خلع‏ید نظام سرمایه‏داری وابستۀ ایران و آن‏هم با هر شکل و شمایل آن می‏باشد. بنابراین هر گونه تردید و یا ناروشنی، در آیندۀ بدونِ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، کار و مسیر پیش‏روندۀ انقلاب، و هم‏چنین مطالبات پایه‏ای کارگران، زحمت‏کشان و دیگر محرومان و قربانیان نظام امپریالیستی را مختل خواهد کرد. یگانه راهِ رهائی، و یگانه پاسُخ به جامعۀ سراسر خشن و نکبت‏بار، در انتخاب عالی‏ترین شکل از مبارزه، یعنی کار بست قهر انقلابی در برابر قهر ضد انقلابی، و هم‏چنین در برافرازی پرچم کارگران و زحمت‏کشان است. این‏ها پاسُخِ نهائی، و پاسُخِ بدون ابهام در مبارزۀ میلیون‏ها تودۀ صدمۀ دیدۀ ایران، از زیرِ سلطۀ نظام استثمارگر و امپریالیستی‏ِ‏ست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر