موقعیتِ جنبش های
اعتراضی زنان علیۀ بی عدالتی ها، تبعیض و نابرابری ها در پهنۀ جهان، تا حدودی در مسیر
واحدی ست. سرمایه همه جا دارد، در مقابلِ بیش از نیمی از جمعیت جامعه، یکسان عمل می
کند و از آنان سوءاستفاده های جنسی، از پرداخت و باز پرداخت دستمزدهای ناچیز و نابرابرشان
سر باز می زند. موضوع نابرابری جنسیتی در زیر لوای حاکمان، ید طولائی دارد و طبعاً،
نیازمند تغییر بینادی ست. در حقیقتُ به عبارتی، توضیحِ دقیق تبعیضات جنسیتی در دنیای
کنونی، ناممکن است و اگر چه، ساختار سرمایه داری در همه جا، کارکرد واحد داردُ، امّا
– و علیرغم تفاوت های چند –، زنان جوامع ی تحت سلطه، با رنج، با تبعیض و یا با دردِ
بیشتری رو در رو می باشند. هدف و بحث فعلی، نقدِ بنیه های ساختاری و یا تشریح دخالت
گری های سرمایه، بر حال و روز زنان نیستُ، بلکه توضیح و یا تکرار سر انجامی و ثمربخشی
کار و مهمتر از همۀ آنها، چگونگی و رهیافت برگرداندن منفعت زنان، از اوضاع دست ساز
حاکمان می باشد.
پُر واضح است که ستم
بر زن را می توان جدا از عرصۀ اقتصادی، در حوزه هایی همچون سیاسی و اجتماعیُ، آنهم
بعنوان شیوه و متدِ بازخواهی مطالبات زنان، مورد بازنگری و توجه قرار داد. بطور نمونه
جداسازی زنان در وسائل نقلیه و اماکن عمومی و فراگیری آموزش غیر مساوی و منع آنان از
انتخاب و انجام کارهای دلبخواه، و یا تحمیل پوشش و انتقال مسئولیت های شاق خانواده
گی، برسمیت شناختن تفاوت عظیم در تقسیم ارثیه، مسافرت ها و غیره، از جمله تبعضات و
تفاوت هایی ست که زنان جوامع تحت سلطه دارند، به شکل و با عریانی هر چه بیشتری با آنها
دست و پنجه نرم می کنند. چنین حقایقِ تلخی قابل انکار نیستُ، بر خلاف منادیان سرمایه
و بعضاً روشنفکران حامی حقوق زنان، نمی توان و نمی بایست این دست موارد را به حساب
تفکر «مرد سالارانه» گذاشت. چرا که تاریخاً ریشۀ ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی
ای همچون تبعیض، توهین و تحقیر زنان، به پیدایش طبقات و مالکیت بر می گردد، که سودجویان
و زراندوزان، به زنان تحمیل و حقنه نموده اند. با این تفاصیل، اگر هدف، تغییر دنیای
ناعادلانه و نامتساوی، به دنیای عادلانه و مساوات می باشد، باید، مناسبات و مولّدان
چنین اوضاع نابرابر را به زیر کشید و پرچمِ حقوق برابری و یکسانی را در درون جامعه
برافراشت.
به هر حال پیداست
که سرمایه و دولت ها، مولّدِ فرهنگِ و تحمیل برتری جنسیت مرد از زن از یک سو، و همچنین
سرکوبِ قابلیت ها و مهارت های سیاسی – اجتماعی زنان از سوی دیگر می باشند؛ فرهنگ و
مناسباتی که، سد کنندۀ جامعۀ سالم است و دارد شیرازۀ ارزش های انسانی را می مکد و بدیهی
ترین خواسته های زنان را لگدمال می کند. بر مبنای چنین حقیقتی و فارغ از جار و جنجال
های بیجا به اصطلاح مدافعین حقوق زنان، لازم است تا علل چنین موقعیتی را بدرستی باز
شناختُ، عملاً، در هم سوئی با افکار و آدابِ مدافعین نابرابری جنسیتی قرار نگرفت. در
حقیقت فاکتورها پیرامون تقسیم بندی های متضادِ بنیادی مابین جنسیت ها در دنیای سرمایه
داری، یکی دو تا نیستند و دنیای مدافع انسانی، دهه ها – و یا قرن ها – شاهد است که
چگونه حاکمان و دولتمردان، بنابه باب و میل و منافع خود، دارند فرهنگ، دین و «ایمان«شانرا
در ویترین های زرق و برق دار و همچنین در قواره های بی قواره ای همچون، جامعۀ «مدرن«،
سنتی و مذهبی» بخورد مردم می دهند. مسلم است که تمرکز و باریک بینی سیاسی به قوانین
دست و پا گیر نظام ها، تا حدودی می تواند موقعیت نامتعادل زنان را متغییر سازد و اوضاع
را به نفع زنان و محرومان بر گرداند. این کار در درجۀ نخست بر دوش زنان – آگاه و روشنفکر
–، و در ثانی و مهمتر از آنها بر عهدۀ سازمان و حزبِ مدافع ی تغییر ساختار اقتصادی
– اجتماعی درونِ جوامع سرمایه داری ست.
واقعیت این است که
زن در زیر سلطۀ جانیان بشریت فاقد پائین ترین حقوق انسانی ست و نظام های سرمایه داری،
هر یک بنابه مختصات خود دارند، زنان را مورد آزار و اذیت، توهین و تحقیر و تعدی قرار
می دهند. مصائب و مشکلات زنان فراوان اند و بدنباله آمارها و کنش و واکنش های اعتراضی،
حکایت از آن دارد که نگرانی های زنان در عرصۀ جهانی – بطور همزمان –، یکسان و واحد
نیست؛ کنش ها و واکنش هایی که تجلی آنها را می توان در اشکال متفاوتِ مبارزاتی – اعتراضی
زنان جهان، علیۀ حاکمان به عینه مشاهده نمود. امّا فارغ و مهمتر از همۀ اینها، سئوالی
که از دیر باز – و از جانب بعضاً به اصطلاح مدافعین حقوق زنان –، بی پاسخ و بر روی
دست مانده است، آن است که، آیا می توان در نظام های نابرابر و طبقاتی، به سیاست و به
خواست برابر دست یافت؟ آیا عامل نابرابری جنسیتی، ریشه در افکار پوسیده و کهنۀ «مردان»
دارد و یا اینکه دلائل آنها را باید و می بایست، در حوزه ای دیگر و عمیق تر، جستجو
نمود؟
آشکار است که محرکه
های اصلی اعتراضی زنان در تمامی جوامع، ریشه در سیستمِ حامی طبقات بالا، افکار و در
باوری به تبعیض جنسیتی دولتمردان دارد. این فرهنگِ طبقات حاکم است که دارد نه تنها
به زنان، بلکه به تمامی جنسیت ها و سنیین متفاوت اعمال می شود. به این دلیل که فکر
و ذکر سرمایه، کسب و سوداندوزی بیشتر، تبلیغ و ترویج نابرابری انسان هاست؛ هدف و مقصودش
بر آن است تا افکار عمومی را تحت عناوین پوچ و بی مسمائی همچون مذاهب و ادیان، منحرف
سازدُ، اینگونه به جامعه القاء نماید که پایداری و اجرائی به حقوق نابرابر انسان ها
و جنسیت های متفاوت، در همردیفی، همسوئی و در باوری به آرمان و به فرامین «الهی«ست.
همۀ حکایت ها و داستان ها بر سر به انقیاد کشاندن و تسلیم انسان هاستُ، بیهوده نیست
که زنان سرتاسر جهانُ، در تخالف با «پند و اندرز«های دولتمردان و افکار پس ماندۀشان،
دارند به انحای گوناگون بپا می خیزندُ، نظام های سرمایه داری را در تحقق سیاست های
ارتجاعی شان عقیم می گذارند.
متأسفانه بنابه ده
ها دلیل روشن، دُوران، دُوران تعرضات بی رویه و تحمیل نابرابری هاست؛ نابرابری هایی
که بحقُ، در نقاط مختلف جهان دارد گونه گونه عمل می کندُ، بموازات آنها باید اذعان
نمود که علیرغم اعتراضات متعدد و سرکوب های بیحد و حد حاکمان، خواسته ها و مطالبۀ آنی
– و نه آتی و تاریخی – زنان جهان و بنابه مختصات جوامع ی متفاوت، برابر و همردیف نیست.
بطور مثال، معضلِ پوشش زنانِ جوامع تحت سلطه، موضوع و معضل فی البداهۀ زنان غرب نبوده
و – نمی تواند – باشد؛ جنگ و جدال زنان و دختران با دولتمردان در جوامع ای همچون ایران،
سومالی، عربستان و امثالهم، متفاوت با جنگ و جدل زنانِ کشورهای اروپائی ستُ، بی دلیل
نیست که مشغله ها، درس ها، حساسیت ها و اهداف کوتاه مدت زنان هم دارد، نماد خود را
متضاد از هم بنمایش می گذارد. در بستر چنین حقایق و تفاوت هایی، لازم است تا زنان جهان
و بویژه زنان ایران، جدا از برگزاری شکوهمند 8 مارس [روز جهانی زن]، بطور خاص تر، بر
موضوعات و معضلات آنی و دست و پاگیرشان، متمرکز شوند و فارغ از تبلیغات بنادرست و مسمومِ
به اصطلاح مدافعین حقوق زنان، بر خواسته های محوری و همچنین بر راه برون رفت از مناسبات
فعلی تاکید ورزند و بر این ایده اصرار نمایند که تحقق مطالبات دیرینه و لگدمال شدۀشان،
بدون برچیدن حاکمیت امپریالیستی در درون جامعه ناممکن می باشد. با این وصف، بر گرداندن
محور اصلی مبارزه به سمت موارد فرعی و غیر بنیادی، اوضاع و معضلات زنان را از آنچه
را که تاکنون شاهد بوده ایم، نامناسب تر و ناهموارتر خواهد نمودُ، سمت و سوی مبارزه
و اعتراضات شانرا، به جوانب حایشه ای سوق خواهد داد.
بر خلاف ایده های
رایج و بنادرست، کمترین تردیدی نیست که فرهنگ و دولت سرمایه داری، عامل اصلی در هم
ریخته گی زندگی انسان ها و از هم پاشیده گی روابط سالمِ جنسیت ها و متعاقباً رواجِ
بیش از پیش تبعیضات درونِ جامعه اند؛ هم چنین کمترین شک و شبهه ای نیست که تنها و تنها،
در تقابلِ سازمانیافته با فرهنگ حاکم بر جامعه و مهمتر از همۀ اینها، در مبارزۀ بی
وقفه با افکار مدافعین حقوق نابرابر است که می توان، جامعه را به سمت افکار برابری
طلب سوق داد؛ بر این اساس نیاز است تا چنین کارزار خطیری را همه جانبه تر، آگاهانه
تر و متحدانه تر به پیش بُرد و به تبع ی آنها، بُعد اعتراضی را عمیق تر و شفاف تر نمود.
بی گمان و در چنین چهارچوبه ای تجربۀ زنان ایران – و بمانند دیگر زنان ستمدیدۀ جهان
–، محدود و کم نیستند و اگر نگوئیم از زمان رژیم های گذشته، ولی و به جرأت می توان
گفت، که از هنگامۀ حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، زنان ایران در تقابل با سیاست های ارتجاعی
و ضد انسانی سران حکومت به میدان آمده اند و دست به تحصن و اعتراض زده اند و مانع تحقق
کامل قوانین ارتجاعی حاکمان گردیده اند؛ فراموش نشده است که چگونه هزاران زن در صفی
واحد و یکپارچه، در مقابل سیاست «یا روسری یا توسری» به خیابان ها سرازیر شدند و نظام
تازه را به چالش کشیدند؟ از یادها نرفته است که چگونه دانشجویان زن و دختر در تقابل
با قوانین جداسازی درونِ دانشگاه ها، دست به اعتراض و اعتصاب زدند، و بدنباله، نظام،
عناصر پیشروی آنرا، تحت عناوین مسخره و واهی ای همچون دانشجویان «ستاره دار» بازداشت،
شکنجه و به حبس محکوم نمود، و بعضاً آنانرا، از ادامۀ تحصیل باز داشته است؟
….
خلاصه به تباهی کشاندن
زندگی و تفکیک جنسیتی زنان، خشونت های فیزیکی، روانی، اقتصادی و آزارهای های جنسی زنان
در محل کار، فقر و سوءاستفاده های جنسی، اسارت و استثمار بی رویه از زنان و غیره، از
نمودارهای وخیم کاری، معیشتی و اجتماعی زنان در جهانِ سرمایه داری ست. نمادها، تفاوت
ها و تفکیک هایی که زنان ایران هم دارند، همچنان و آنهم در زیر لوای دولت به اصطلاح
امید و اعتدال با آنها مواجه می گردند.!! همین چند روز قبل بود که «نخسیتن پارک بانوان
کهگیلویه و بویراحمد» افتتاح شد؛ تفاوت 25 درصدی دستمزد زنان نسبت به مردان، نبودِ
قوانین انسانی و حمایتی از زنان کارگر در سازمانها و شرکت های غیر دولتی، و در ادامه
فارغ التحصیلی 64 درصدی و اشتغال تنها چند درصدی آنان، افزایشِ تن فروشی و ابتلای
40 درصدی زنان به ایدز، وجود 76 درصدی زنان دست فروش و غیره، حکایت از بی حقوقی زنان
در عرصه های متفاوت سیاسی – اجتماعی و خانواده گی جامعۀ ایران دارد. طبعا این اوضاعِ
دلبخواه و خواست زنان ایران نیستُ، بلکه منطبق با خواست و سیاستی ست که دولتمردان ایران
به بیش از نیمی از جمعیت جامعه تحمیل نموده اند. بنابراین اوضاع کنونی و ناعادلانه،
نیازمندِ واژگونی ست و طبعاً عامل و بار تمامی فجایع ی خسران ساز، بر گُردۀ نظام امپریالیستی
و مدافعین بی چون و چرای آنها می باشد.
در هر صورت موقعیتِ
جنبش زنان ایران بمانند مابقی جنبش های دمکراتیک و اجتماعی، در وضعیتِ مناسبی نیستُ،
جدا از تک اعتراضات و پراکنده، فاقد تحرکات جنبشی و سازمانیافته بمنظور طرح مطالبات
جمعی علیۀ حاکمیت امپریالیستی ست. شوربختانه این جنبش از دیرباز، با دیگر جنبش ها،
بی ارتباط بوده است و بطور یقین، بدون ارتباط ارگانیک، و بدون حمایت عملی از مبارزات
کارگران و زحمت کشان، و همچنین بدون همسوئی با دیگر جنبش های اجتماعی و بدون تغییر
ساختاری جامعه و آنهم تحت هدایت و رهبری صحیح ، زنان ایران به خواسته های دیرینه و
پایمال شدۀ خود دست نخواهند یافت. اینها موارد و موضوعات کلیدی ای ست که می بایست در
روز جهانی زن، بعنوان موضوعات و موارد اساسی مورد تاکید قرار گیرد و تلاش ورزید، تا
با درایت، در جهت رفع یکایک آنها، گام های عملی و سنجیده برداشت.
منبع: http://mejalehhafteh.com/2016/03/05/%D9%85%D9%88%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA%D9%90-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%8F%D8%8C-8-%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%B3/
5 مارس 2016
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر