او که دوره های پر شمار آموزش تاکتیک های مبارزه بدون خشونت را برای
مردم سراسر دنیا برگزار کرده، تجربه فراوانی از پیچیدگی های این نوع از جنبش های سیاسی
دارد.
این موسس مرکز اسناد حقوق بشر بر خلاف بسیاری از منتقدان داخلی،
معتقد است اعتراضات سراسری اخیر مردم ایران را می توان جنبشی خشونت پرهیز دانست.
از رامین احمدی پرسیدیم ویژگی های یک جبنش خشونت پرهیز چیست و چرا
اعتراضات مردم ایران در این غالب تفسیر می کند.
از نظر شما به عنوان کسی که سالها روی موضوع مبارزه بدون خشونت کار
کرده اید آیا اعتراضات سراسری اخیر پویشی خشونت آمیز بود یا بدون خشونت؟
برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا پایه تحلیلی بحث را مشخص کنیم. از
نظر من به عنوان کسی که سالها کارگاه های مبارزه بدون خشونت، نه فقط برای جوانان ایرانی
که برای فعالان آفریقایی، صربستانی( کسانی که میلوسویچ را ساقط کردند) داشتم، باید
مبارزات جاری در ایران را با جنبشهای ضد دیکتاتوری در اوکراین، لهستان و برخی دیگر
کشورها مقایسه کنیم.
این جنبش ها همان هایی هستند که جمهوری اسلامی آنها را «انقلاب های
مخملی ساخته آمریکا و اسرائیل» نامیده است. من فکر می کنم وجه غالب جنبش اخیر،
مانند جنبش سبز و حتی انقلاب ۵۷ دوری از خشونت بوده است. وقتی می گوییم جنبشی
به دور از خشونت بوده به آن معنا نیست که در طی عمر آن هیچ حرکت خشونت آمیزی انجام
نشده است. حتی بخشی از خشونت های صورت گرفته به نفع جنبش تمام شده است.
یکی از پرسش های مهمی که از گاندی به عنوان یکی از بزرگترین الگوهای
جنبش های بی خشونت پرسیده شده این بود که چه چیز باعث شد انگلیس نتواند جنبش شما
را سرکوب کند؟
جواب گاندی این بود که اولاً انگلیس در برخی نقاط، سرکوب خشونت آمیزی
و بی رحمانه ای راه انداخت. در مقابل جوانان نیز در قسمتی از جنبش خود، تحرکات
مسلحانه ای انجام دادند و برای دولت انگلیس تداوم سرکوب آنها دشوار شد. چون انگلیسی
ها به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند دست به مقابله گسترده بزنند منافع آنها در
کل آسیا در معرض خطر قرار می گیرد.
گاندی از این مسئله یک نتیجه کلی می گیرد و آن این که هیچ مبارزه ای
از نظر کاربرد خشونت و صلح، کاملاً خالص نیست.
نکته این است که ایمان گاندی به مبارزه بی خشونت، امری مقدس و مذهبی بود،
بر خلاف بسیاری دیگر که رویکردی نتیجه گرایانه به این نوع از مبارزه دارند.
از دیدگاه نتیجه گرایانه، دوری از خشونت در جنبش دموکراسی خواهانه،
سبب می شود به موازات بهانه ندادن به دست حکومت برای سرکوب بیشتر، مشروعیت
برخوردهای خشن با اعضای جنبش به تدریج از میان می رود و این کم کم به پیوستن نیروهای
نظامی به معترضان کمک می کند.
آموزش مداوم به جوانان برای تسلط بر اعصاب خود و پرهیز از اعمال
واکنشی، در این جا امری بسیار مهم است. در مقابل، انجام خشونت واکنشی و کور، قدرت
دستگاه سرکوب را برای تشدید اعمال خود بیشتر می کند. در نتیجه شانس پیروزی یک
جنبش، زمانی بیشتر می شود که خشونت آن مدام کمتر شود، امّا هیچ گاه نمی توان
انتظار داشت این خشونت به صفر برسد.
در این صورت، امکان اعضای این جنبش برای این که دموکراسی کارآمدتری
را بعد از سقوط دیکتاتوری حاکم بکنند نیز تقویت خواهد شد.
گاندی، ماندلا و مارتین لوترکینگ رهبران مبارزه بدون خشونت در
هندوستان، آفریقای جنوبی و آمریکا
به دو رویکرد مذهبی و عملگرایانه به مبارزه بدون خشونت اشاره کردید.
بخشی از فعالان سیاسی ایرانی، بیشتر با رویکردی تنزه طلبانه یا مذهبی به امر خشونت
در مبارزه برای دموکراسی نگاه می کنند. لطفاً به این موضوع بیشتر بپردازید که یک
خشونت هدفمند و غیر واکنشی در مبارزه برای دموکراسی چه ویژگی هایی باید داشته
باشد؟
بله همان طور که گفتید بخشی از روشنفکران و فعالان سیاسی به مبارزات
خشونت پرهیز به عنوان امری مطلق و ایمانی نگاه می کنند. برای گاندی و مارتین لوتر
کینگ مسئله به همین صورت بود. آنها معتقد بودند که حتی اگر حکومت خشن ترین واکنش
ها را به اعتراضات آرام ما انجام دادند ما باز خود را برای اعمال خشونت مجاز نمی
دانیم.
در مقابل برخی دیگر از روشنفکران غیر مذهبی، معتقدند مبارزه بی خشونت
بهترین و کوتاه ترین وسیله برای رسیدن به دموکراسی است. آنها می گویند برای دستیابی
مطمئن تر به جامعه ای امن و توأم با احترام به ارزش های انسانی ما مجبوریم تا سر
حد امکان از به کار گیری خشونت در مبارزه دوری کنیم.
من به عنوان کسی که تمایلی به روشنفکری مذهبی ندارم، به این دیدگاه
دوم گرایش بیشتری دارم. مبارزه بی خشونت البته تنها در امر ساقط کردن مستقیم رژیم
سیاسی به کار نمی رود. این نوع از مبارزه می تواند در حوزه های دفاع از حقوق زنان،
کودکان، مهاجران و دیگر اقشار نیز کاربرد دارد و به کارگیری موثر آن در تمام این
بخش ها می تواند دیکتاتوری را در اعمال قدرت به شدت ضعیف کند.
امتیاز مهم این نوع از مبارزه همان طور که اشاره کردم جایی است که به
نیروهای سپاهی و بسیجی بیاموزد، شما فرزندان این مردم هستید و احترام شما در صورت
کنار گذاشتن سلاح و سرکوب بسیار بیشتر خواهد شد. ترغیب نیروهای سرکوب، برای پیوستن
به جنبش می تواند ضربه نهایی را به حکومت دیکتاتوری وارد کند.
با توصیفی که شما کردید، میان
موقعیت های مختلف به کارگیری روش های صلح آمیز در مبارزه خط باریکی وجود دارد. از
این نظر که مثلاً در ایران می بینیم هر قدر معترضان از رفتارهای آرام استفاده می
کنند سپاه و بسیج برخوردهای خشن تری می کنند و هر بار معترضان را به خانه می
فرستند. در این اوضاع چگونه می توان امیدوار بود که مبارزه خشونت پرهیز، مبارزه ای
موفق باشد؟
بله در نگاه اول این طور به نظر می رسد. جین شارپ یکی از مهم ترین
آموزندگان مبارزه خشونت پرهیز یک آموزه ای دارد که آن را از فن «جوجیتسو» در جودو
الهام گرفته است. او می گوید همان طور که در این فن، جودو کار کم وزن در برابر یک
غول بی شاخ و دم می تواند با حرکات چابک، حرکات حریف را به ضد او تبدیل کند، در
مبارزه بدون خشونت نیز می توان سنگین ترین ضربات به سیستم سرکوب وارد کرد. این می
تواند یک پیروزی ظاهری حکومت در سرکوب خونین جنبش بدون خشونت را به شکستی سنگین در
بلند مدت تبدیل کند.
برای نمونه رژیم در چند سال اخیر فرزندان خدمتگزاران خود از جمله
محسن رضایی و فرزند آقای روح الامینی را در کشتارگاه کهریزک به قتل رساند. رژیم نمی
تواند تا سالهای متمادی به کشتار فرزندان سرداران خود تداوم بخشد و آنها را با
وعده حمایت های مختلف از خود راضی نگه دارد. چنان که همین اقای روح الامینی سالها
پرونده قتل پسر خود به دستور قاضی مرتضوی را پیگیری کرد و این فاجعه را به یکی از
مایه های آبرو ریزی نظام تبدیل نمود.
این تازه در لایه های بالای نظام بوده و در لایه های پایین تر کار از
این راحت تر صورت می گیرد. برای بسیجی که به روی همشهریان خود آتش می گشاید آسان نیست
که اعضای خانواده خود را در صف قربانیان ببیند. پس دیر یا زود سپر انداخته و دست
از سرکوب هموطنان خود برمی دارد. بنابراین سرکوب خشونت آمیز می تواند به یکی از
سنگین ترین سلاح ها علیه خود رژیم تبدیل شود.
جین شارپ نویسنده کتاب «از دیکتاتوری تا دموکراسی» و بسیاری دیگر از
کتابها در زمینه مبارزه خشونت پرهیز
چه رفتارهایی در اعتراضات سراسری اخیر دیدید که شما را برای تداوم
طولانی مدت تر یک مبارزه بی خشونت امیدوار می کند؟
ویدئوهای بسیاری از این جنبش در سراسر ایران دیدم و در بسیاری از
آنها برعکس آن چه هواداران سازمان مجاهدین خلق تبلیغ می کردند، شعارها همراه با
دعوت نیروهای سرکوب برای پیوستن به مردم دیده می شد.
شعارهایی از قبیل «نیروی انتظامی حمایت حمایت» از سوی فعالان این
جنبش تکرار بسیار زیادی داشت. حامیان سازمان مجاهدین خلق تلاش کردند با انتشار ویدئوهایی
از برخی حرکات خشونت آمیز، آنها را تشویق کنند. در حالی که کمی بررسی نشان می داد
بسیاری از این تصاویر به جنبش سبز مربوط می شد.
به نظر من جنبش اخیر مردم ایران به شدت از جنبش سبز صلح آمیز تر بود.
این امر یک دلیل روشن هم داشت. اعضای اصلی جنبش فعلی زحمتکشانی بودند که لزوماً
دشمنی سیاسی ویژه ای با حکومت نداشته اند. آنها جمعیت هایی بودند که نتیجه عملی
تسلط سپاه پاسداران بر ثروت کشور را به چشم دیدند؛ آن چه را که تحصیلکرده ها در
چارچوب نظریه و علم آموختند، آنها با گوشت و پوست خود لمس کردند و فشار اقتصادی
زندگی جاری را بر آنها سخت کرده بود.
به نظر من این جنبش به هیچ وجه یک حرکت اعتراضی شکست خورده نا تمام نیست.
حکومت شاید توانسته باشد عده ای دانشجو را سرکوب کرده باشد امّا هرگز نمی تواند
اعتراض مردمی را که تاراج ثروت ملی خود را نظاره گرند برای طولانی مدت خاموش کند.
سالهاست که حکومت می داند کمترین مشروعیتی در میان مردم ندارد و تنها
نیروی سرکوب سپاه است که آن را سرپا نگه داشته است. اگر بخشی از سپاه به هر دلیلی
علیه بخش دیگر کوتاه بکند یا مثلاً ارتش در برابر این سرکوبها ایستادگی کند همین یک
پایه لرزان مقاومت رژیم نیز دچار فروپاشی خواهد شد.
این از پیروزی های بزرگ جنبش اخیر بود که عملاَ کلیّت مشروعیت حکومت
را از بین برد و سیستم را تنها به نیروی نظامی خود وابسته کرد.
یکی از تحلیلهایی که این روزها در ایران بسیار تکرار می شود این است
که جنبش های اجتماعی تهیدستان، قیام هایی خشونت آمیز و کور با نتایجی فاجعه بار
خواهد بود. نظر شما در مورد این تحلیل چیست؟
بله متاسفانه این تحلیل امروز از طرف روشنفکران طرفدار حکومت زیاد
مطرح می شود و یکی از اشتباه ترین قضاوت ها درباره جنبش های اقشار کم درآمد است. این
تحلیلگرانی که این گونه به دیده تحقیر به جنبش تهیدستان نگاه می کنند ظاهراً هنوز
در انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه باقی مانده اند که انقلابیون برادر شاه با گیوتین سر بریدند.
این افراد، انقلاب خشونت پرهیز لهستان در قرن بیستم را ندیدند که
اتفاقاً همین اقشار کم درآمد هدایت آن را به عهده داشتند و توانستند روشنفکران را
به دنبال خود بکشند.
شرافت اخلاقی اقشار کم برخوردار ایرانی بسیار بیشتر از کسانی است که
هم پول و قدرت را در اختیار دارند و هم حق هموطنان خود را پایمال می کنند. مردمی
که برای برقراری عدالت در جامعه به حرکت در آمده اند به خوبی می دانند چگونه باید
با مهر با دیگر هموطنان خود رفتار کنند.
مردم ما دستکم از مردم آفریقای جنوبی که پس از پیروزی با تشکیل کمیسیون
هایی در برابر اعتراف شکنجه گران، آنها را عفو می کردند محروم تر نیستند.
رهبری جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی به دست همین مردم بود و نه
ماندلا. ماندلا سالهای زیادی از عمر این جنبش در زندان بود و به دنبال مردم حرکت می
کرد. برخی دیگر از رهبران اصولاً در خارج از کشور به سر می بردند و همین محرومان
هدایت جنبش را به دست گرفته بودند.
هیچ دلیلی وجود ندارد برای این که جنبش ما در ایران کاملاً بر خلاف این
سوابق تاریخی در اروپا و آفریقا حرکت کند. من ایمان دارم در ادامه دیگر طبقات
جامعه از جمله طبقه متوسط به این حرکت خواهند پیوست و این را هم بدانیم تقریباً هیچ
کدام از جنبش های بی خشونت بدون مشارکت طبقه کارگر به پیروزی نرسید.
جنبش خشونت پرهیز لهستان علیه دیکتاتوری
با شناختی که از رفتار مبارزاتی جامعه ایران دارید، در کنار تظاهرات
خیابانی چه برنامه هایی را برای تداوم این حرکت اعتراضی پیشنهاد می کنید؟
یکی از مهم ترین نقش های جنبش بی خشونت، ساخت دموکراسی آینده هم هست.
مبارزه تنها تا جایی که حکومت دیکتاتوری ساقط شود نیست. نیروهای سیاسی باید در
خلال این مبارزه برای رسیدن به تفاهم در زمینه مدل حکومتی آینده به گفتگو و توافق
برسند.
دو مرحله ساقط کردن دیکتاتوری و ساخت دموکراسی آینده در واقع به
موازات و همزمان با هم پیش می روند. در این عرصه اپوزیسیون جمهوری اسلامی تا امروز
هیچ تلاشی برای پل زدن میان خود و مثلاً گروهی مثل سازمان مجاهدین خلق به عنوان
گروهی با مشی مسلحانه نکرده اند.
گفتگو با این سازمان و اقناع رهبران آن برای کنار گذاشتن اسلحه و پیوستن
به مبارزه بی خشونت یک امر حیاتی است. همه گروه ها حتی اقلیت های کوچک باید در
مورد نقشی که در ساخت فردای ایران خواهند داشت احساس ایمنی بکنند؛ باید حس کنند که
نقش آنها از سوی طرف های دیگر به رسمیت شناخته خواهد شد.
گذار موفق به دموکراسی زمانی اتفاق خواهد افتاد که ضد سلطنت طلب خود
را سلطنت طلب بداند، ضد مجاهدین خلق، خود را حامی مجاهدین خلق بداند، ضد اصلاح طلب
خود را اصلاح طلب معرفی کند و ….
در این زمینه مخالفان و منتقدان رژیم جمهوری اسلامی بسیار کوتاهی
کرده اند. تا به حال بیشتر انرژی مخالفان، صرف رد و نقد همدیگر شده است. اصلاح
طلبان درک نمی کنند باید به جای ایستادن جلو موج اعتراضات از آن حمایت کنند. چون
در صورت سرکوب این جنبش، آنها نیز در حکومت جمهوری اسلامی جایی نخواهند داشت. طبیعی
است حکومتی که بدنه اجتماعی منتقدان را سرکوب کرده نیازی به حضور نیروی اصلاح طلب
در دل خود نخواهد داشت.
در مقابل اگر این جنبش ضد دیکتاتوری موفق شود، اصلاح طلبان برای گذار
ایمن تر به دموکراسی کمک بیشتری می توانند بکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر