بیست سال پیش،شرکت محمدخاتمی در انتخابات ریاستجمهوری،با
توجه به ظاهر آرام و دیسکورس متفاوت و کمتر ایدئولوژیکش و به ویژه با توجه به اینکه
ظاهرا کاندیدای رهبری در انتخابات نبود،باعث ترغیب مردم به حضور در پای صندوقهای رأی شد.داستان
اصلاحات از آنجا آغاز شد.مردم با رأی دادن به خاتمی میخواستند به ولی فقیه نه بگویند؛
ضمن اینکه مطمئن نیز نبودند رأیشان خوانده شود. پس از پیروزی خاتمی در انتخابات،
بسیاری از مردمی که شکست کاندیدای اصلی ولی فقیه در انتخابات را دیدند به اصلاح
نظامی که اکثریت بزرگشان از آن متنفر بودند امیدوار شدند. نظامی تئوکراتیک،
واپسگرا، زنستیز، فاسد، ناکارآمد، میتنی بر تبعیض و دارای پیشینهای سنگین از جنایت.
اما شوربختانه، دوره هشت سالهای که با امید بسیار برای اصلاح چنین نظامی شروع شد،
با یأس و ناامیدی به پایان رسید. در اینجا، بدون در نظر گرفتن ساختار جمهوری اسلامی
و امکان اصلاحپذیری آن، تنها به شخصیت محمد خاتمی و برخی از مهمترین تصمیمگیریهایش
میپردازیم. شخصیتی که بیش از بیست سال است رهبر و نماد اصلاحطلبی در جمهوری
اسلامی است.
شاید بزرگترین کاری که خاتمی، در دوران ریاست
جمهوریش کرد صدور اجازه نشر به تعداد زیادی از نشریات اصلاحطلب بود. البته، جریانهای
سیاسی-فکری اپوزیسیون هرگز اجازه انتشار نشریهای در دوران خاتمی پیدا نکردند، اما
قریب به اتفاق نشریات اصلاحطلبی که مجوز دریافت کرده بودند هم در همان دور نخست
دولت خاتمی، به دستور ولی فقیه، بسته شد. در تاریخ جمهوری اسلامی، بیشترین تعداد
نشریات در همین دوران خاتمی، و علیرغم میل او، بسته شد و بسیاری از مسئولان و نویسندگانش
مجبور به ترک کشور شدند. شروع به کار این نشریات در مردم هیجان و امید زیادی ایجاد
کرد، همانگونه که بسته شدنشان مردم را دچار ناامیدی کرد.
خاتمی در دوران ریاست جمهوریش به قتلهای سیاسی
پاییز ۷۷، در ابتدا، واکنش درخوری نشان داد. زیر فشارخاتمی، وزارت اطلاعات، به
صورت غیرمستقیم، مسئولیت این قتلها را برعهده گرفت. برخی از مسئولان این قتلها
دستگیر شدند و دری نجفآبادی، وزیر اطلاعات، که مسئول صدور فرمان این قتلها بود
برکنار شد. اما در ادامه، خاتمی این پرونده ملی را پیگیری نکرد و نخواست یا
نتوانست به سرانجام برساند. بدتر از آن، ۱۷ سال بعد از قتلها، در طی انتخابات مجلی
خبرگان در سال ۹۴، از مردم ایران خواست تا یکپارچه به لیست کاندیداهایی، که دری
نجفآبادی در آن قرار داشت، رأی دهند.
در دوران او بود که اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر
سرکوب شد و من و همسرم نیز مجبور به ترک کشور شدیم. او اجازه سرکوب اعتراضات را،
احتمالا زیر فشار و تهدید سپاه پاسداران، صادر کرد، ولی مسئول اصلی سرکوب حسن
روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، بود. ۱۴ سال پس از این سرکوبها، خاتمی از
مردم خواست که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ به روحانی رأی دهند. او، چند هفته
پیش نیز، موج گسترده پشیمانی مردم از رأیدادن به روحانی را دسیسه خواند!
خاتمی در دوران ریاست جمهوریش، حداقل در سالهای
آغازین، از حمایت گسترده مردم برخوردار
بود. وزارت اطلاعات و مجلس را نیز به طور کامل در اختیار داشت. بدنه سپاه نیز به
او تمایل داشت. خاتمی از حمایت جهانی نیز برخوردار بود. هیچ رییسجمهوری در تاریخ
جمهوری اسلامی دارای چنین کارتهای برنده و میدان مانوور گستردهای نبود. اما او،
در حالیکه نماینده مردم برای حفظ حقوقشان بود، تنها از این نگران بود که نکند
گورباچفِ نظام اسلامی شود. او، بخاطر این نگرانی، به مردم ایران پشت کرده و کاملا
خود را تسلیم رهبر کرد. خاتمی، اخلاقا و قانونا، موظف بود که در برابر ولی فقیه از
آزادیهای فردی، اجتناعی و سیاسی مردم ایران دفاع کند، اما آنچنان موجود بیاراده
و سستعنصری بود که خیلی سریع در نزد مردم به شاهسلطانحسین معروف گشت. او بعدها،
بهشوخی یا جدی، ترسو بودنش را به یزدیبودنش ربط داد.
خاتمی، در انتخاب میان نظام و مردم، نظام را
برگزید، چرا که «دموکراسی غیردینی» نمیخواست. او در میان مردم ایران آشفتگی ذهنی
زیادی ایجاد کرد، شاید برای اینکه خود او بیشترین آشفتگی ذهنی را داشته و دارد. او
هرگز تعریفی از دموکراسی غیردینی نکرد تا دموکراسی دینیش را بفهمیم. در مورد
«مردمسالاری دینی» یک بار گفت که عبارت از یک قرارداد اجتماعی است که به امضای
خداوند رسیده باشد! این جمله نشاندهنده ذهن پریشان خاتمی و درک نادرستش از مفهومی
به نام دموکراسی است.
او شاید تنها رییس جمهور تاریخ جهان باشد که از
ترسِ روبرو شدن با فرد دیگری، بیل کلینتون، رییس جمهور وقت آمریکا، حدود یک ساعت
در توالت خود را پنهان کرد. این در حالی بود که مردم ایران از او انتظار داشتند تا
روابط کشورمان با غرب و آمریکا را بهبود بخشد. یک ساعت پیش از آنکه خاتمی، برای
اجتناب از دیدار و گفتگو با کلینتون، خود را در توالت پنهان ساخته باشد، در سخنانی
در مجمع عمومی سازمان ملل متحد خواستار گفتگوی تمدنها شده بود!
خاتمی ظاهرا قرار بود برای ایران دموکراسی بیاورد،
اما، با برگزاری انتخابات ننگین مجلس هفتم به دستور ولی فقیه و با برگزاری
انتخابات ریاست جمهوری آغشته به تقلب در سال ۸۴، کشور را دودستی به برگزیدگانٍ ولی
فقیه تحویل داد. برگزاری انتخابات مجلس هفتم حتی انتقاد بسیاری از خود اصلاحطلبان
را نیز برانگیخت. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ نیز، کروبی، نفر سوم انتخابات،
رسما از تقلب صحبت کرد و رفسنجانی، نفر دوم آن انتخابات، نیز گفت که شکایتش را نزد
خدا میبرد. خاتمی حاضر به پذیرش هیچگونه مسئولیتی در این زمینه نبود. عقب نشینی
از تصویب لوایح دوگانه آخرین تیری بود که به امید مردم ایران برای اصلاح نظام در
دوران خاتمی شلیک شد. خاتمی در واپسین روزهای ریاستش، به دستور ولی فقیه، پلمب تاسیسات
اتمی را شکاند تا دور جدید ماجراجوییهای اتمی رهبر جمهوری اسلامی آغاز شود.
یکی از بزرگترین تحقیرهایی که در تاریخ معاصر
به یاد خواهد ماند، ترغیب مردم ایران به رأی دادن در انتخابات مجلس خبرگان، که
ضامن حاکمیت انحصاری روحانیت بر کشور است، و رأی دادن به آخوندهای عقبافتاده و
جنایتکار علیه بشریت مانند ریشهری و دری نجفآبادی بود. کمتر کسی در تاریخ معاصر
ایران به اندازه محمد خاتمی، با تَکرار، مردم ایران را ترغیب به پذیرش ذلت و حقارت
کرده است.
اکنون،او مردمی که به خیابانها آمدهاند، تا
به حکومت واپسگرا و ناکارآمد و ضدملیِ ملایان نه بگویند و حقوق ابتدایی خود را طلب
کنند،را «اغتشاشگر» مینامد تا بدینترتیب جلوی خلیفه جمهوری اسلامی عشوهگری کرده
باشد تا شاید ولی فقیه نظر لطفی به او پیدا کند. خاتمی از نظر اخلاقی و سیاسی در
سرکوب خونین مردم سهیم شده است. مردم دلیری که میخواهند از اسارت حکومت استبدادی
روحانیت بدر آیند. محمد خاتمی را تنها به عنوان یک سیاستمدار -که هرگز نبود- به
مردم ایران حقنه نکردند، بلکه خواستند این فرد بیاراده را در میان مردم به عنوان یک
رهبرِ آزادیخواه نیز جا بزنند. حتی تلاش
کردند تا این فردِ آشفتهذهن را به عنوان یک فیلسوف و روشنفکر برجسته نیز به مردم
قالب کنند. اما واقعیتِ او را در همان نامهای که در رثای جلاد بزرگ جمهوری اسلامی،
اسدالله لاجوردی، نوشت بهتر میتوان پیدا کرد. خلاصه آنکه، محمد خاتمی یک فرد
اشتباهی بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر