باوجود
ظاهر آن واز جهت نظری که قانون اساسی تمامی قدرت را به ولی فقیه اختصاص داده است،
از ابتدای انقلاب، حاکمیت جدید به صورت نوعی ملوک الطوایفی شکل گرفت. ازهمان
ابتدا، ثروت های واقعی و موجود درکشورو داشته های عوامل رژیم سابق توسط فتاوی خمینی
تحت نظر و مدیریت روحانیان درآمد. خمینی پول و ثروت ایران را یکجا در اختیار
گرفت اما مدیریت بانک ها و دیگرمراکز
ورشکسته و مسئله دار را به دیگران سپرد. برای تأکید براینکه این عمل خمینی از روی
تصادف و یا اتفاق نبود، داستانی را نقل میکنم تا روش و بینش او را در رابطه با
ثروت(قدرت) روشن تر دراختیار داشته باشیم. روزی در نوفل لوشاتو با حبیب الله
عسگراولادی مشغول صحبت کردن بودیم، خمینی هم در نزدیکی مابود و صحبت های ما را می
شنید. او از موفقیت های تجاری اش صحبت میکرد که چکونه ده هزارتومان را یک شبه به
صدهزارتومان می رساند. از او سئوال کردم اسلام در مورد این نوع
ثروت اندوزی چه نظری
دارد؟ صورتش برافروخته شد ونگاهش را به طرف خمینی کرد و صدایش را هم کمی بالابرد
وگفت وقتی اززندان بیرون آمدیم، خدمت آقا رسیدیم و گفتیم تکلیف ما چیست؟ آقا
فرمودند بروید دنبال پول درآوردن. این خاطره، نگاه رهبر انقلاب به "پول"
را به خوبی نشان میدهد. یادآوری می کنم که دراینجا هدف، تلاش برای امرار معاش نیست،
بلکه سخن از تکاثر ثروت بی قاعده می باشد. او میتوانست درمقام یک مرجع دینی قید
"درحدودشرع" را همان طور که در مورد محدود کردن آزادی و دیکر حقوق عمل می
کرد را متذکر می شد. که البته درعمل هم دیدیم همان قول عسگراولادی مد نظر ایشان
بوده است. خمینی به عنوان مرجع، نقش پول را در وابستگی می شناخت. عمری را در
وابستگی به بازار جهت وجوه شرعیه گذرانده بود و نقش نرم پول را در وابستگی، با
پوست و استخوان خود لمس کرده بود. نزدیکی بابازار و مصادره اموال کسانی که ظن
مخالفتشان می رفت توسط روحانیان قاضی، قطب قدرت را برای عملگان استبداد و تشنگان
ثروت مشخص کرد. داستانی (احتمالا از کلیله و دمنه) دراین مورد به روشن تر کردن قضیه
کمک میکند: در قدیم الایام شخصی دگرباش را به دستور حاکم شرع از شهر بیرون کردند.
وارد شهری جدید شد که نه کسی را می شناخت و نه کسی اورا. چندصباحی سر کرد، اما
طاقتش سرآمد. فکری کرد ونزد حاکم شرع در مسجدرفت و راز خودش را بگفت. حاکم که یک روحانی
آزاداندیش بود اورا نصیحت کرد وروانه ساخت. فردایش دوباره نزد حاکم رفت و قضیه را
تکرارکرد، او دوباره بعد از اندرز روانه اش کرد. چندین روز همین کاررا تکرارکرد.
حاکم به او گفت طبق شرع این اعتراف تو حد دارد و اگر یک بار دیگر اعتراف کنی حدرا
جاری خواهم کرد. فردایش دوباره همان اعتراف را نزدحاکم کرد. او دستور داد تا در میدان
شهر حدرا جاری کنند و اورا تازیانه بزنند و به میرغضب سفارش کرد که دقیق عکس العمل
اورا بعداز اجرای حد به حاکم گزارش کند. میرغضب در گزارشش به حاکم گفت که بعداز
اجرای حکم از من بابت تازیانه خوردن تشکر فراوان کرد. حاکم دستور داد اورا نزدش
ببرند. از او علت را پرسید اما او پاسخ نداد، حاکم اصرار کرد. او گفت اگر امان بدهی
می گویم. حاکم امان داد. او گفت چندصباحی دراین دیار تنها بودم. بااجرای این حد،
آنها که باید بدانند، من را شناختند و از این پس از تنهائی درخواهم آمد. به این
ترتیب، آنانی که باید خمینی را می شناختند، شناختند و گرد او جمع شدند. وکسانی هم
که خمینی را باز شناختند، اما آن کاره نبودند، مجبور به ترک او شدند. به این ترتیب،
پول ملات همبستگی در این نظام شد. حجت الاسلام پناهیان که به عنوان معلم اخلاق
شهرت دارد و ازشاگردان رهبر است اخیرا در سخنانی میگوید (به نقل از فارس):
"استاد اخلاق با بیان اینکه تنها انجام کار فرهنگی برای امام زمان کافی نیست،
گفت: اینکه ما فقط کار فرهنگی انجام دهیم و در انجام امور مالی، اقتصادی و سیاسی
با هم اتحاد نداشته باشیم در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) دچار مشکل میشویم. وی اظهار
کرد: ما باید نیروها را برای پولدار شدن و رئیس شدن تربیت کنیم....، پس قدرت و
پول زمان امام زمان(عج) روی زمین بماند؟". خوب به هشدار ایشان دقت کنید
"تشویق جوانان به پولدارشدن واتحاد در امور مالی و اقتصادی"، همان توصیه
خمینی به عسگراولادی و هم بندانش. به این ترتیب این معلم اخلاق، استمرار چپاولگری
را برای نسل بعدی در اتحاد ضمانت میکند و به جوانان بشارت ووعده میدهد که زمان
چپاول و اختلاس تمام نشده و اکنون نوبت نسل جدید فرارسیده است. نکته بسیار با اهمیتی
که باید به آن توجه شود این است که به این ترتیب، ثروت اندوزی برای امام زمان یک
ثروت اندوزی "مقدس" می شود که شخص چپاولگر از لحاظ روانی نه تنها خود را
مجرم تلقی نمیکند، بلکه بستانکار نظام مقدس هم هست. در محاکمات بعضی از این افراد
به روشنی میتوان به این امر پی برد. با پرروئی تمام و ظاهری آسوده وخندان در
دادگاه ویاجلوی دوربین تلویزیون ظاهر می شوند.
دلیل
قادر نبودن نظام به حل مسئله اختلاس و دزدی و رشوه و فسادهای جانبی همین است. از
لحاظ عملی و قوام این ملات وبرای رفع تفاوت سلیقه در درون نظام(همان اتحاد حجت
الاسلام پناهیان) ، با یک نوع دمکراسی درونی از راه مراجعه به آراء مردم با هم
کنار آمده اند. نظامی ملوک الطوایفی دمکراتیک به نام جمهوری اسلامی به وجود آورده
اند که درآن نه استقلال و نه آزادی و نه عدالت اجتماعی ونه اسلامی ونه دمکراسی و
نه اخلاق معنائی ندارند و فقط چپاولگری به هرطریقی، و مراجعه به آراء عمومی معنا میدهد.
به بیان دیگر، چپاولگری و مراجعه به مردم دوخمیرمایه این نظام را تشکیل میدهند که
هرکدام حذف شوند، نظام فرو میریزد.
بااین
وجود نمیتوان کل دستگاه دولتی را که باخانواده هایشان شاید بیش از بیست میلیون از
جمعیت کشوررا درمیان میگیرند، همه را به یک رنگ دانست و دید. بسیاری ازاین
کارگزاران بااستبداد مسئله چندانی ندارند، اما با دزدی و رشوه و اختلاس و فسادهای
دیگر موافق نیستند و ازاین رو انتقادهای جدی به حاکمیت وارد می کنند. بااین وجود،
تضادی بین دوجریان عمده در درون نظام، در مورد رابطه با سلطه گران خارجی وجوددارد
و جدی است. دسته ای موافق ادغام ایران در بازار جهانی است و جریانی دیگر مخالف آن
است. دعوای واقعی در این امر می باشد. درنتیجه نمیتوان اتحادی یک پارچه را دردرون
نظام فرض کرد.
هرچند
جامعه از نظر اقتصادی فاصله زیادی با قشرحاکم دارد و به زحمت زندگی میکند، اما از
لحاظ فرهنگی این پدیده زشت عدم رعایت حقوق، کلاهبرداری و رشوه و اختلاس و تجاوز،
و... مردم عادی را هم به خود آلوده ساخته است. نمونه آن که در فضای مجازی قابل
مشاهده است، غارت کامیون های واژگون شده و یا تصادفی در جاده ها توسط مردم می
باشد. این پدیده خود، یکی از زیر مجموعه های خشونتی می باشد که جامعه درآن گرفتار
گشته است. دروغ، تقلب، کلاه برداری وانواع و اقسام اعتیاد و... عوارض روزمزه زندگی
مردم را تشکیل میدهند. عدم امنیت دسترسی به مایحتاج اولیه و گرانی فزاینده، مردم
را از فردای خود نامطمئن کرده وبه زندگی روزمره عادت داده است. عدم امنیت قضائی
مردم را به فردگرائی کشانیده وبرخشونت موجود افزوده است. بااین حال اکثریت خاموش
جامعه هرچند از گزند این عوارض نمیتوانسته است مصون بماند، اما تا اندازه ای
توانسته است خود را درحوالی همان شعار انقلاب درحالت راکت وساکت نگه دارد. وجود ده
هاهزار هیئت های مذهبی که توسط مداحان هدایت می شوند، مساجد و تکیه ها که ده ها میلیون
عضو را درخود دارند به پیچیدگی فضای سیاسی کشور افزوده اند. به ترتیبی که فضای سیاسی
و فرهنگی و اجتماعی ایران را با فضای حاکم در زمان انقلاب بکلی دگرگون کرده است
واکثر مردم فعال (که در فعالیت های اجتماعی شرکت میکنند) دست خودرا در امور می بینند
و حس میکنند. دین یکی ازاین عوامل قرابت به شمار می رود. مهم ترین عامل اما احساس
استقلال سیاسی در وجدان عمومی می باشد که از انقلاب به این سو، رژیم کمال استفاده
را ازآن کرده و می کند. تحمل این همه فساد و دروغ و دزدی ازسوی بخش بزرگی ازاین
جماعت، و پذیرفتن سلطه داخلی، خطر سلطه خارجی می باشد که برنامه اصلی نظام ایجاد
همین موقعیت وجود خطر خارجی و بحران های ناشی ازآن می باشد.
مسلما
رابطه قدرت های بیگانه با کشورمان، براساس منافع خودشان می باشد. اگر در برهه ای
اززمان منافعشان ایجاب کند، به یاری همین نظام موجود هم می آیند. در طول تاریخ و
به استمرار نشان داده اند که خط قرمز آنان برای ایران، استقرارحاکمیت مردم میباشد.
بنابراین سیاست، شاهدیم که آنها هرگز نظر خوبی نسبت به نمایندگان واقعی مردم و
افکار دمکراسی خواهی نداشته وندارند. به بیان روشن تر، هرنوع حاکمیت استبدادی را
به حاکمیت مردم ترجیح میدهند. زیرا همانطور که دربالا آمد، استبداد برای قوام و
دوام خود، راهی جز جذب چاپلوسان و اختلاس گران و دفع مدیران لایق و وطن دوست و
درستکار را ندارد. و درست از این طریق است که میتوانند باخریدن این افراد بی هویت،
حاکمیت استبدادی را تحت نظر و کنترل خود درآورند. تعداد زیاد جاسوسان در بین
مقامات جمهوری اسلامی مؤید همین عملکرد می باشد. به این ترتیب آنها میتوانند تا
اندازه ای به صورت نیابتی در حاکمیت استبدادی بر اداره امور کشور مؤثر باشند. به
موجب این دخالت های پنهان و آشکار در تاریخ معاصر کشورمان از سوی سلطه گران خارجی،
استقلال به صورتی تاریخی در وجدان عمومی مردم نهفته است واین درحالی است که در
ظاهر امر(به دور از بحث های فلسفی یا سیاسی نخبه گرایانه) نظام در برابر فشارهای
سلطه گران استقامت میکند. به نظر میرسد از دید قشر مؤثر جامعه، تنها برگ برنده جریان
خامنه ای همین نمایش استقامت و ایستادگی در برابر دخالت ها وزیاده خواهی های سلطه
گران خارجی میباشد.
بااین
اوضاع، به هیچ رو نمیتوان شرائط اجتماعی ایران را با زمان انقلاب مقایسه نمود. نیروهای
متنوع درون نظام وتضاد برخی از آنها با خامنه ای فضای یک دست تضاد مردم و رژیم
شاهنشاهی را مخدوش گردانده و به نوعی روابطی را میان نظام و مردم بوجود آورده که
نماد آن را در زمان انتخابات شاهدیم. البته اپوزیسیون بانادیده گرفتن این روابط،
آن را فریب خوردن مردم تلقی میکند. اما آیا میتوان طی چهل سال با این رسانه های
جمعی متنوع و اطلاع رسانی، واز آنها مهم تر، تجربه خود جامعه، انگاشت که میلیونها
انسان اغلب باسواد باتحصیلات دانشگاهی فریب میخورند؟ باید پرسید دراین صورت چرا یک
بارهم فریب اپوزیسیون را نمیخورند؟ البته باید توجه داشت که بخش بزرگی از اپوزیسیون
که شب وروز در رسانه های بیرون و درون کشور تبلیغ میشوند، ازجنس همین حاکمیت می
باشد، بنابراین و ازاین جهت موضع گیری مردم را باید طبیعی تلقی نمود زیرا انتخاب دیگری
را برای مردم باقی نگذاشته اند.
درحالی
که گسترش فساد در زاویه های مختلف حیات روزمره کشور، تقویت ضدانقلاب در درون نظام
به کمک تحریم ودیگر دخالت های سلطه گران خارجی درداخل مانند نفوذدادن جاسوس
دردستگاه های دولتی و نظامی، مدیریت نه تنها ضعیف بلکه مخرب در تمامی زمینه ها، که
همگی نتیجه مستقیم استبداد هستند، حاکمیت نمیتواند این روند را ادامه دهد. بنابراین،
باید درانتظار تغییر و تحولاتی در درون نظام بود. به دلیل ساختار فاسدش، نظام قادر
به ایجاد تحولات رشد یابنده دردرون خود نخواهد بود. از سال پیش خامنه ای دست به
شروع تغییراتی زده است که هدف آن برقراری زمینه ادامه حیات نظام می باشد نه تغییرات
در ماهیت آن. زیرا او خود خوب میداند که دست زدن به ساختار نظام به دلیل گستردگی
فساد درون آن و در جامعه، وجود قدرت های مافیائی باثروت های کلان که درعین حال از
اجزای خود نظام هستند، احتیاج به یک دگرگونی گسترده و دوجانبه، ازیک سو در درون
حاکمیت و از سوی دیگر در جامعه دارد. به سخن دیگر، یک انقلاب.
این
انقلاب به سه طریق میتواند واقع شود:
1- انفجار جامعه به دلیل فشارهای همه
جانبه و فزاینده و نبود یک چشم انداز روشن از آینده و وجود فساد وتکاثر ثروت از سوی
دولتمردان. اگر تحولی اساسی درنظام صورت نگیرد، متاسفانه وقوع چنین انفجاری غیرقابل
پیشگیری به نظر می رسد که عواقب وخیم آن، هم ازسوی حاکمان و هم ازسوی انقلاب
کنندگان قابل پیش بینی می باشد. با این وجود، چاره ای جز وقوع آن متصور نخواهد بود.
2- تحول جامعه به جای تغییرنظام. این نوع
تحول، مطلوب ترین و زیباترین و با دوام ترین و کم هزینه ترین نوع انقلاب است. زیرا
با تحول جامعه، نظام به خودی خود، وبدون هزینه جای خود را به حاکمیت مردم میدهد.
اما این امر درعمل آرزوئی بیش نیست. دربهار انقلاب، امکان رفتن جامعه به این سو به
وجود آمده بود که متاسفانه اکثر فعالان سیاسی ما و رهبری انقلاب آن را از جامعه ایرانی
دریغ کردند. درحال حاضر و اوضاع موجود، زمان این انقلاب چنان طولانی خواهد بود که
مانع وقوع نوع اول آن نمیتواند باشد.
3- انقلاب سوم انقلابی است که از سوی مهره
هائی سالم (تر) از درون نظام ترتیب داده شود. این انقلاب عملی تر و نسبت به نوع
اول بسیار کم هزینه تر خواهد بود. و آن بازگشت به دوران مرجع انقلاب و قبل از تدوین
قانون اساسی می باشد. این انقلاب با کم ترین هزینه قابلیت اجرا را دارد. راهکاری
عقلانی و عملی دارد که در فرصت و بستری مناسب به آن پرداخته خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر