حکایت فراموشی آقای خامنه ای نسبت به الطاف
افرادی که در گذشته ی او نقشی داشته اند حکایت تازه ای نیست، هم چون حکایت بسیاری از
زمامدارانی که پس از رسیدن به قدرت حتی نزدیک ترین افراد به خود را به فراموشی سپرده
و محبت های آنان را در حق خود به یاد نیاورده بلکه در برخی از موارد حتی در حق آنان
بدی و ظلم روا داشتند.
به گزارش نگام به مناسبت ایام محرم امروز
به یاد آوری محبت یک نمونه از این افراد در حق آقای خامنه ای می پردازیم و اشاره خواهیم
نمود که پاسخ وی به این محبت ها چگونه بوده و از این دست افراد بسیارند که در گذشته
ی آقای خامنه ای نقشی داشته و به او الطاف بسیاری مبذول نموده اند اما پاسخی متفاوت
با آن پس از رسیدن وی به قدرت دریافت کرده اند.
حاج محمد شانهچی متولد۱۳۰۱ در مشهد. وی رئیس دفتر آیت الله طالقانی
و از فعالان سیاسی و نیز دستاندرکاران اصلی ارتباط و پشتیبانی با مبارزان رژیم شاه
و همچنین ازحامیان مالی شخصیتهای امروز کشور پیش از پیروزی انقلاب دراواسط دهه پنجاه
بود، به طوریکه ۱۵ سال،
یک طبقه ازمنزل ایشان دراختیار آقای خامنهای در سه ماه محرم، صفر و رمضان بوده وحمایت
مالی آقای خامنهای را به نیزعهده داشت.
او که لقب «معتمد التجار» را داشت، حمایت
مالی تعداد زیادی ازکسبه و بازاریان مبارز را نیز برعهده گرفته بود، درمورد حمایتهای
مالی ایشان ازآقای لاجوردی همین بس که پشت تمام سفتههای آقای لاجوردی قبل ازانقلاب،
امضای حاج محمد شانه چی دیده میشود. آقای خامنهای درخاطراتش تعریف میکرد که من
هرساعتی ازشبانه روز به خانه برمیگشتم، غذای من حاضر وآماده بود.
آقای شانه چی میگوید : یکسال آقای خامنهای
به من اول ماه محرم گفت: حاج آقا دعا کن امسال خوب کار کنم و بتوانم یک ماشین بخرم،
که ازقضا آن سال خوب کارکرد و توانست یک فولکس بخرد. بعد از انقلاب، یک دختر و دو پسرآقای
شانه چی اعدام میشوند، آقای لاجوردی درمورد خود وی نیز دستور داده بود که او را زنده
نیاورید، شاید که شرم داشت چشماش به چشم شانه چی بیفتد، اما شانه چی زنده دستگیر،
ولی با مساعدت برخی دوستاناش موفق به فرار میشود و ۱۷سال در پاریس با فروش لباس زیر امرار معاش
مینماید، و همچنین پناهگاهی برای ایرانیان آواره و درمانده درخارج از وطن میگردد.
زمانیکه در دهه ۷۰ با وساطت آقای خاتمی به ایران باز میگردد،
تمامی اموال وی مصادره شده بود و شانه چی بعد از برگشت به ایران، با پولی که از راه
فروش لباس زیر در پاریس جمع کرده بود، توانست دو مدرسه درمشهد بسازد. دراواخرعمر، اقوام
شانه چی، وی را به سرای سالمندان سپردند؛ چرا که تمامی فرزندانش اعدام شده بودند و
او دیگر کسی را نداشت، اما بازعدهای از دوستان با وفایش او را ازآنجا بیرون آورده
و درخانهای با مراقبت مستمرنگهداری کردند، ولی آقای خامنهای خانهاش طبقه دوم نداشت
که به آقای شانه چی عطا کند!! و دراین سالها ابدا حتی خبری از احوال آقای شانه چی
که سالهای سال لطف بیکرانی درحق او نموده بود، نگرفت و احوالی از او نپرسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر