۱۳۹۵ خرداد ۲۴, دوشنبه

تقسیم کن، حکومت کن!

روز ۲۳ نوامبر ۱۹۱۷ روزنامه‌های روسی ایزوستیا و پراودا سندی را منتشر کردند که در آن زمان بسیار جنجالی بود: یک دیپلمات فرانسوی و یک دیپلمات انگلیسی در ماه می ۱۹۱۶ به دستور دولت‌های وقت خود در مورد تقسیم خاور میانه پس از جنگ به توافق رسیدند. سندی که نقشه منطقه و مرزهای تعیین شده را ارائه می‌داد به نام این دو دیپلمات، یعنی به نام «قرارداد سایکس ـ پیکوت» شهرت پیدا کرد.

آن‌چه که جنجالی بود محتوای این سند نبود. چنین توافق‌نامه‌های بی‌معنی و ماجراجویانه‌ای میان دو و یا چند کشور در قرن ۱۹ و اوائل قرن بیستم بکرات امضاء شده بود و جزو کارهای روزمره دیپلماتیک بود. ولی معمولاً محتوا و وجود چنین قراردادهای محرمانه‌ای به خارج نشر پیدا نمی‌کرد و انظار عمومی از آن مطلع نمی‌شد و از این رو بود که فوراً دولت‌های لندن و پاریس با قاطعیت وجود چنین قراردادی (سایکس ـ پیکوت) را تکذیب کردند و آنرا «تبلیغات کمونیستی» نامیدند، با این وجود روزنامه انگلیسی «منچستر گاردین» روز ۲۶ نوامبر ۱۹۱۷ این قرارداد را منتشر کرد.
روز ۷ نوامبر ۱۹۱۷ (که طبق گاه‌شمار ژولینی مصادف با ۲۵ اکتبر  یعنی وقوع انقلاب اکتبر بود) بلشویک‌ها توسط یک کودتای دقیقاً برنامه‌ریزی شده، قدرت را در پایتخت آن زمان روسیه، یعنی پتروگراد (سنت پترزبورگ سابق) بدست گرفتند. بدنبال آن قیام در مسکو نیز با موفقیت صورت گرفت. یکی از اولین اقدامات انقلابیون، دستور کمیسار خلق برای امور خارجه، لئو تروتسکی در روز ۲۲ نوامبر بود، مبنی بر انتشار کلیه قراردادهای محرمانه‌ای که بین دول امپریالیستی که در طول جنگ به امضاء رسیده بود، بود. در مورد سایکس ـ پیکوت نیازی به خبرچین یا «ویستل‌بلوئر» نبود: کلیه مراسلات در آرشیوهای دولتی موجود بود، زیرا که روسیه تزاری از طریق مراسلات متعدد و گسترده و گزارشات دیپلمات‌های خود کاملاً در جریان مذاکرات قرار داشت.  البته روسیه از نظر حقوقی در این قرارداد دوجانبه شریک معامله نبود ولی از آن‌جا که با فرانسه و انگلیس در پیمان جنگی «آنتانت سه جانبه» علیه آلمان، اطریش و مجارستان شرکت داشت، تائید دولت آن برای فرانسه و انگلیس ضروری بود. در عوض توقعات و ادعاهای روسیه در مورد گسترش سرزمین خود نیز منظور گردید.
قدرت بزرگ در حال سقوط
تمام منطقه خاورمیانه که در مورد تقسیمش سه قدرت بزرگ امپریالیستی بین سال‌های ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۶ به تفاهم رسیده بودند، متعلق به باقیمانده‌های امپراتوری عثمانی بود. «مرد بیمار در کرانه‌های بسفر»، لقبی که تزار نیکولای اول در سال ۱۸۵۲ به ترکیه اعطاء کرده بود، در قرن ۱۹ و اوائل قرن ۲۰ بدنبال جنگ‌های متعدد و شورش‌های مختلف، بخش عمده اراضی متعلق به امپراتوری عثمانی و همین‌طور مناطق زیر نفوذ آن در جنوب شرقی اروپا و شمال افریقا از دست رفته بود ولی در عین حال دعوا برسر غنائم‌جنگی همواره دلیلی برای مناقشه بین قدرت‌های اصلی اروپائی و کشورهای کوچک بالکان بود. کوشش  بریتانیای کبیر و فرانسه برای محدودکردن جاه‌طلبی‌های روسیه و سلطه انحصاری این کشور بر اروپای جنوب شرقی و تسخیر قسطنطنیه (استانبول کنونی)، به انضمام تنگه باریک میان دریای سیاه و دریای اژه به آغاز جنگ کریم در سال ۱۸۵۳ انجامید. یک درگیری خطرناک دیگر در تابستان ۱۸۷۸ به برکت کوشش‌های دیپلماتیک از میان برداشته شد: روسیه در کنگره برلین تحت فشار قرار گرفت که  از برخی از مناطق که ترکیه چندی پیش از آن  بدنبال جنگ بدفرجام خود  مطابق با قرارداد صلح «سان استفانو» به روسیه واگذار کرده بود، خارج شود.
همزمان با آن در پایتخت‌های بزرگ اروپائی علناً گفته می‌شد که در صورت وقوع یک جنگ بین‌المللی بزرگ، انحلال نهائی امپراتوری عثمانی درنظر گرفته شده است. جنگ جهانی اول که آلمان روز ۱ آگوست ۱۹۱۴ با اعلان جنگ به روسیه آغاز کرد، زمینه را برای اینکار آماده کرد.
در آستانه قرن ۲۰ نفوذ سه کشور بزرگ امپریالیستی اروپا (آلمان، انگلیس و فرانسه) در ترکیه نسبتا بزرگ و برابر بود. در این زمان امپراتوری عثمانی از نظر اقتصادی عقب‌افتاده، از نظر سیاسی بد سازماندهی شده و دراثر فساد و ارتشاء دستگاه دولتی فلج شده بود و تقریباً دائم در جنگ بسر می‌برد و از نظر مالی ورشکسته بود. بدهی‌های دولت قبل از جنگ اول جهانی بالغ بر ۷۰۰ میلیون دلار (که در آن زمان رقم بسیار بالائی بود) می‌شد. بانک‌های طلبکار ، عمدتاً فرانسوی (۶۰ ٪)، آلمانی (۲۰٪) و انگلیسی (۱۵٪) بود. آلمان با ارسال مربی ولی همین‌طور مستشاران نظامی در سطوح بالای کشوری نفوذ غالب در نیروی زمینی ترکیه داشت. علاوه برآن سرمایه‌داری مالی آلمان امتیاز ساختمان خط آهن بغداد که از نظر استراتژیکی بسیار مهم و در نتیجه بسیار مورد توجه بود را برای خود تامین کرده بود. انگلیس برای برنامه‌های بلندپروازانه نیروی دریائی، کشتی‌های جنگی در اختیار امپراتوری عثمانی نهاد و از این طریق دارای روابط بسیار خوبی با سطوح رهبری نیروی دریائی ترکیه بود. در بین محافل حاکمه ترکیه تضادهای شدیدی وجود داشت  بویژه که پس از کودتای ناسیونالیستی و ضد سلطنتی ترک‌های جوان ، که عمدتاً هوادار آلمان بودند، در سال ۱۹۱۳ این تضادها تشدید شد.
https://commons.wikimedia.org/w/index.php?curid=15277885

هردوطرف نتوانستند در مورد مسائل عمده به توافق برسند در نتیجه قرارداد محرمانه‌ای که روز ۲ آگوست ۱۹۱۴ بین آلمان و امپراتوری عثمانی به امضاء رسیده بود، بی‌نتیجه ماند، با این‌که بنابر مندرجات آن ترکیه موظف به شرکت فوری در جنگ می‌شد. برخی دیگر از سیاستمداران ترک ترجیح دادند که در پاریس و لندن شرایط بهتری برای قراردادهای دوجانبه بیابند. نتیجه این شد که ترکیه در ماه‌های اول جنگ بی‌طرف ماند. تازه پس از یک تحریک حساب‌شده، روسیه مجبور شد روز ۲ نوامبر ۱۹۱۴ به ترکیه اعلان جنگ کند. انگلیس و فرانسه روز ۵ نوامبر ورود خود به جنگ را اعلام کردند. آدمیرال آلمانی «ویلهلم سوخون» اوائل آگوست با دوکشتی جنگی «گوبن» و «برسلاو» که از طرف نیروی دریائی برتر انگلیسی تعقیب می‌شد از تنگه داردانل و بسفر عبور کرد و وارد دریای سیاه شد. در آنجا نام دوکشتی جنگی آلمانی تغییر داده شد و دو کشتی به ابواب‌جمعی نیروی دریائی ترکیه پیوست. «سوخون» که اکنون فرماندهی کل نیروی دریائی عثمانی را عهده‌دار شده بود با این دو کشتی و برخی از هم‌پیمانان ترک روز ۲۹ اکتبر ۱۹۱۴ دست به حمله زد و پایگاه دریائی روسیه در سواستوپول در شبه جزیره کریمه را به گلوله‌های توپ بست. احتمالاً او بدستور مقامات بالاتر خود در آلمان عمل می‌کرد زیرا که بعد از این که در سال ۱۹۱۷ به آلمان بازگشت به مقامات دیگری منصوب گردید.
منافع آینده
با ورود ترکیه به جنگ برای کشورهای عضو آنتانت این امکان عملی  و تا اندازه‌ای لزوم سیاسی پدید آمد تا اهداف ارضی و دیگر هدف‌های خود را در رابطه با امپراتوری عثمانی  بین‌خود تعریف کرده و مرزبندی کنند. ولی بریتانیای کبیر در این لحظه هنوز مایل نبود مقاصد نهائی خود را مشخص کند. عمدتاً دو فاکتور خارجی باعث ایجاد دینامیکی شد که به مذاکرات و نهایتاً امضای قرارداد محرمانه سایکس ـ پیکوت انجامید. از یک طرف فشار روسیه بود که  خواستار روشن کردن هرچه سریعتر وضعیت و از طرف دیگر شروط ایتالیا برای شرکت در جنگ بود (ایتالیا در آغاز اعلام بی‌طرفی کرده بود). از مراسلات موجود این‌طور برمی‌آید که روند دیپلماتیک با یادداشت وزیرامور خارجه روسیه آغاز شد، که روز ۴ مارچ ۱۹۱۵ که در پطروگراد برای ارسال به دولتهای متبوعه در اختیار سفرای دو کشور نهاده شد.  این سند بی‌پرده و مستقیم آغاز می‌شد: «روند وقایع اخیر موجب شد که اعلیحضرت تزار نیکلاوس را برآن داشت که باید مسئله قسطنطنیه و تنگه دریائی متناسب با تلاش‌های دراز مدت روسیه بطور نهائی  حل شود. هر راه حل دیگری جز این‌که شهر قسطنطنیه، کرانه غربی بسفر، دریای مرمره، داردانل و تراکیه جنوبی (…) در آینده به روسیه الحاق نشود، ناکافی و نامطمئن خواهد بود«.
پاسخ وزیرامور خارجه انگلیس «ادوراد گری» در روز ۱۲ مارچ ۱۹۱۵ همانقدر که ماهرانه بود همانقدر هم تضاد داشت. او از یک طرف موافقت دولت خود را در مورد خواسته‌های روسیه تلویحاً ابراز می‌داشت ولی از طرف دیگر مخالفت می‌کرد که قبول «چرخش کامل و تغییر سیاست سنتی انگلیس» در مورد تنگه دریائی ترکیه در تضاد کامل با انظار عمومی بریتانیا قرار دارد. (اولی صددر صد درست بود و دومی نیز احتمالاً صحت داشت.)  «علاوه برآن بهتر است که روسیه از هر اقدامی که احتمالاً مشکلاتی در شرکت یونان (که در آن زمان موضعی بیطرفانه اتخاذ کرده بود) در عملیات نظامی فرانسه و انگلیس در تنگه دریائی ترکیه ایجاد کند، خودداری نماید». بطور مشخص چنین عملیاتی برنامه‌ریزی شده بود و روز ۱۸ مارس ۱۹۱۵ با یک حمله شدید ناوگان‌های دریائی انگلیس و فرانسه آغاز شد که در روز ۲۵ آپریل با خسارت‌های فراوان نیروهای خودی در شبه‌جزیره گالیپولی ادامه یافت.
علاوه برآن «گری» در نامه خود به ضرورتی اشاره کرد که در این رابطه «بطور کلی مسئله  منافع آینده» فرانسه و بریتانیا  در بخش آسیائی ترکیه باید مطرح می‌شد. «برای فرموله کردن اهداف بریتانیا باید او هم با فرانسه و هم روسیه به تبادل نظر بپردازد و هنوز قادر نیست توقعات و خواسته‌های لندن را بطور مشخص فرموله کند. ولی در هرحال تجدید نظر در قرارداد محرمانه روسیه ـ بریتانیا متعلق به سال ۱۹۰۷ در مورد تقسیم ایران به «مناطق نفوذ» هردوکشور  نیز شامل آن خواهد بود
دولت فرانسه در تاریخ ۱۴ مارس ۱۹۱۵ از طریق سفیر خود در پطروگراد موافقت کلی خود را اعلام کرد ولی همگام با آن اعلام کرد که در چارچوب تنظیم روابط پس از جنگ علاقمند است که سوریه و جنوب غربی آسیای صغیر تا رشته کوه‌های آلاداغ (توروس) را غصب خواهد کرد و در عوض خواسته‌های روسیه را خواهد پذیرفت. ۶ روز بعد «پل کامبون» سفیر فرانسه در لندن درخواست وزیرامورخارجه فرانسه «تئوفیل دلکاس» را در مورد  یک جلسه غیر رسمی تبادل نظر در مورد اهداف جنگی هردوطرف در بخش آسیائی ترکیه به اطلاع «گری»  رساند. این منطقه کشورهای کنونی سوریه، عراق، لبنان، اسرائیل و اردن را در برمی‌گرفت.
تعیین اهداف جنگی
باوجود تائید کلی انگلیس، مذاکرات تا ۲۳ نوامبر ۱۹۱۵ عقب افتاد. بعد از ۲۱ دسامبر ۱۹۱۵ ملاقات بین  دو نفر یعنی ژرژ پیکوت و مارک سایکس  تقریباً هرروز در سفارت فرانسه در لندن صورت گرفت. پیکوت تا پیش از آغاز جنگ کنسول کل در بیروت بود. سایکس جزو «کمیته بونزن» بود که در مارچ ۱۹۱۵ ایجاد شده بود تا اهداف جنگی بریتانیا را فرموله کند.
بخاطر شیوه شدیدکار، این دو دیپلمات توانستند تا ۴ ژانویه ۱۹۱۶ طرح کاملی به انضمام نقشه جغرافیائی ارائه کنند. بعد از آن تنها چند نکته درجه دوم  برای بحث باقی‌مانده بود. نقشه نهائی که امضای سایکس و پیکوت زیر آن بود ۸ ماه مه ۱۹۱۶  آماده شد. نویسندگان اغلب مقالاتی که در رابطه با ۱۰۰ مین سالگرد این قرارداد انتشار یافت عمدتاً تاریخ ۱۶ مای ۱۹۱۶ را ذکر می‌کنند. در این روز وزیرامور خارجه انگلیس گری، متن کامل قرارداد را که سفیر فرانسه کامبون روز ۹ مه ارائه کرده بود، مورد تائید قرار داد.
ولی از آن‌جا که روسیه حتماً می‌بایست در بطن جریان قرار می‌گرفت، با این‌که در متن قرارداد به این کشور اشاره نشده بود، مسئله هنوز کاملاً به پایان نرسیده بود. فرانسه دولت روسیه را در ۲۶ آپریل ۱۹۱۶ در مورد محتوای قرارداد مطلع کرده و خواستار تائید آن شده بود و هم‌زمان با آن تعهدات قبلی خود در مورد ادعاهای سابق روسیه در مورد قسطنطنیه و تنگه دریائی را مورد تائید قرارداده بود. یاداشت مشابهی نیز «گری» روز ۲۳ مای به سفیر روسیه در لندن ارائه کرده بود که به دولت متبوعه خود ارسال دارد. علاوه برآن او پیشنهادات وسیع و دقیقی برای گسترش مناطق روسیه در شرق آسیای صغیر ارائه نموده بود. روسیه  روز ۱ سپتامبر با شرط کوچکی پیشنهادات را پذیرفت. با فاصله نسبتاً زیادی، یعنی تازه روز ۲۳ اکتبر  ۱۹۱۶ «گری» اعلام کرد که دولت متبوعه  او از شرط روسیه «مطلع گردیده » ولی بهتر است که بعداً در این مورد مذاکره شود.
در طی زمانی که تبادل سه‌جانبه عقاید در ماه مارچ ۱۹۱۵ صورت می‌گرفت، ایتالیا  نیز روز ۲۳‌ماه مای ۱۹۱۵ در کنار کشورهای عضو آنتانت وارد جنگ شد. پیش شرط این شرکت، قراردادمحرمانه لندن متعلق به ۲۶ آپریل ۱۹۱۵  بود که بریتانیا، فرانسه و روسیه تقریباً کلیه هدف‌های جنگی رم را پذیرفته بودند: قرار بود ایتالیا تیرول جنوبی تا برنر و تریست و ایستریا غیر از رییکا (بندر مهم سوق‌الجیشی در شمال آدریا که قرار بود در اختیار صربستان قرار گیرد) همین‌طور دالماسی شمالی و مرکزی با جزایر سواحل آن را صاحب شود. اشغال لیبی  و  جزایر جنوبی دریای اژه (دودکانس) توسط قشون روم  در نتیجه جنگ ۱۹۱۱ بین ایتالیا و ترکیه پذیرفته شد. علاوه برآن قرار شد که «سهم عادلانه»ای از تقسیم آسیا صغیر، یعنی ترکیه امروزی که تعریف خواهد شد برای ایتالیا منظور گردد.
روز ۲۴ اکتبر ۱۹۱۵ کمیساریای عالی انگلیسی برای مصر، «هنری مک‌ماهون» کتباً تائید کرد که دولت متبوعه او در مقابل دامن زدن به قیام علیه سلطه عثمانی، تاسیس یک کشور مستقل عربی را مورد پشتیبانی قرار خواهد داد. در واقع این شورش در ۵ جون  ۱۹۱۶ یعنی چند هفته بعد از قانونی شدن قرارداد سایکس ـ پیکوت  آغاز شد. وعده مک‌ماهون در نامه‌ای به حسین‌ابن‌علی ال هاشمی، که امیر حجاز  (در جنوب غربی شبه‌جزیره عرب ) و در پاسدار مکه بود و از احترام فوق‌العاده برخوردار بود، ثبت شده است. درواقع این واکنش مک‌ماهون در قبال نامه‌ای به نام حسین بود که از طرف فرزندان وی نوشته شده بود  و در آن ادعای مالکیت تمام خاور میانه  مطرح گردیده بود.
پاسخ مک‌ماهون باعث ایجاد سوءتفاهماتی شد  و ظاهراً عمداً چند پهلو نگاشته شده بود. او ادعاهای حسین را اساساً می‌پذیرفت ولی سه شرط مطرح می‌کرد.
اول: در مورد جنوب و مرکز عراق که در آن زمان زیر سلطه ترکیه قرار داشت، باید به خاطر «مواضع جاافتاده و منافع» بریتانیای کبیر «تصمیمات مدیریتی ویژه‌ای» اتخاذ کرد، تا «این سرزمین‌ها در مقابل تهاجم نیروهای خارجی محافظت گشته» و « منافع اقتصادی متقابل ما تضمین شود«.
دوم: لبنان چون در آن زمان دارای شهروندان اکثراً مسیحی بود، نمی‌تواند بخشی از  کشور عربی مورد نظر گردد.
سوم: پشتیبانی اساسی از تصورات حسین در مورد مرزها تنها در مورد «مناطقی صادق است که بریتانیای کبیر بدون لطمه زدن به منافع هم‌پیمان خود فرانسه در اختیار دارد». در نتیجه تلویحاً «سرزمین مقدس»، فلسطین از این طرح خارج می‌شد، زیرا که فرانسه و همین‌طور روسیه خود را مدافع آن می‌دانستند.
محتوای قرارداد
اگر از این منظر به قرارداد سایکس ـ پیکوت بنگریم روی‌هم رفته ۵ منطقه برجسته می‌گردد. منطقه سرخ و آبی که بریتانیای کبیر و فرانسه  مجاز بودند مدیریت آن را مستقلاً عهده‌دار شوند. منطقه سرخ انگلیسی واحد ادارای ترکیه در آن زمان یعنی بصره و بغداد، بزرگترین بخش عراق را در بر می‌گرفت. بخش آبی فرانسوی، لبنان و بخش کوچکی از سوریه به اضافه بخش نسبتاً بزرگی از جنوب غربی ترکیه امروز را دربرمی‌گرفت. علاوه برآن دو منطقهو B وجود داشت که برای تاسیس یک کشور عربی و یا مجموعه‌ای از کشورها در نظر گرفته شده بود ولی در عین‌حال بعنوان «منطقه نفوذ» سیاسی و اقتصادی پاریس و لندن تعریف می‌شد. منطقه A فرانسوی بیشترین بخش سوریه امروزی را در بر می‌گرفت و تا موصل عراق گسترده بود. در آنجا در آن زمان معادن نفتی غنی پیش‌بینی می‌شد، که هنوز به اثبات نرسیده بود. منطقه B بخش عظیمی از شمال عراق و اردن بود.
ودر آخر یک منطقه قهوه‌ای درنظر گرفته شده بود که گستره‌اش با مرزهای امروزی اسرائیل پس از اشغال مناطق غربی رود اردن و نوار غزه در سال ۱۹۶۷ ولی بدون نیمه جنوبی این کشور که عمدتاً از صحرای نگب تشکیل می‌شد مطابقت می‌کرد و جزو منطقه نفوذ انگلیس محسوب می‌شد. دو بندر حیفا و عکا که انگلیس ادعای تصاحب آن‌ها را داشت، جزو منطقه قهوه‌ای نبود. در مورد وضعیت منطقه اخیر در قرارداد فقط آمده بود که باید زیرکنترل «مدیریت بین المللی» قرار گیرد. شکل این مدیریت قرار شد «پس از مشاورت با روسیه و بعدازآن با بقیه هم‌پیمانان و نمایندگان شریف مکه» یعنی حسین و یا جانشینانش مشخص گردد.
این وضعیت که تعلق فلسطین به یک کشورعربی را عملاً نفی می‌کرد، با علنی کردن قرارداد مزبور توسط روسیه در نوامبر ۱۹۱۷ افشاء شد. ولی درحقیقت قبلاً توسط منشور «بالفور» مشخص شده بود که روز ۲ نوامبر ۱۹۱۷ آماده شد و یک هفته بعد در رسانه‌ها انتشار یافت. مسئله برسر نامه‌ای بود که وزیر امور خارجه انگلیس وقت، یعنی «آرتور جیمز بالفور» نوشته بود که جهت انتقال به فدراسیون صهیونیستی انگلیس و ایرلند در اختیار بارون «والتر روتشیلد» نهاده شد. متن کوتاه این نامه این‌بود: «دولت اعلیحضرت خیرخواهانه موافق ایجاد یک میهن ملی برای خلق یهود در فلسطین است. دولت انگلیس باتمام قوا کوشش خواهد کرد تا راه رسیدن به این هدف را تسهیل کند. البته نباید هیچ کاری صورت گیرد که حقوق شهروندی و مذهبی جوامع غیر یهود موجود و همین‌طور وضعیت حقوقی و سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر را مختل سازد«.
با تکیه اکید بر این بیانیه سازمان ملل که پس از پایان جنگ تاسیس شد روز ۲۴ جولای ۱۹۲۲ به اصطلاح قیمومت انگلیس بر فلسطین و در اصل اردن، که در آن زمان ماوراءاردن نام داشت را به رسمیت شناخت. در سال‌های بعد انگلیس این منطقه را که مطابق «منطقه قهوه‌ای» در  قرارداد سیاکس ـ پیکوت  بود و اکنون منطقه نگب را نیز دربر می‌گرفت، از فلسطین جدا کرد .

 منبع: مجله هفته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر