با نزدیک شدن به انتخاباتِ
دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ برگزار خواهد
شد ، باز هم اپوزیسیونِ خارج از کشور بر سر دو راهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات متوقف
شده است. مانند همیشه، پارهای شرکت در انتخابات را مشروعیت دادن به نظام و حتی خیانت
به کشور میدانند بخش دیگر هم به امیدهای مختلف، شرکت در انتخابات را تحت هر شرایطی
مفید میدانند.
با چه استدلالی، جهتِ
مرگ جمهوری اسلامی، مردم داخلِ کشور باید در انتخابات شرکت گسترده داشته باشند؟ چگونه
می توان خواهانِ گذر از جمهوری اسلامی بود و همزمان با بخشی از بدنه حکومت و لابیهایش،
همزبان شد؟ چگونه و چرا بایستی به اصلاحطلبان و اعتدالیون که به نوعی سوپاپِ اطمینان
حکومت بودهاند، دوباره اعتماد نمود و به آنان میدان داد؟ برای مرگ جمهوری اسلامی،
باید همه انتخاباتها تحریم شود و تظاهرات همراه با اعتصابات سراسری صورت بپذیرد، پس
چرا این انتخابات را نباید تحریم کرد؟ چگونه با شرکت در این انتخابات، میتوان همهء
انتخاباتهای آینده را تحریم نمود.
نگارنده ي اين سطور
در جريان انتخابات ٨٨ كه با نماد رنگ سبز پديدار بود،همرنگ جماعت نشد و بدنبال قهرمان
پندارهايي چون موسوي و پيشتر نماينده ي رفرميست ها يعني جناب خاتمي رهسپار نگشت،بلكه
حتي تقلب در انتخابات،جنبش سبز و حوادث پس از آن را نيز پيش بيني نمود،حتي ماه ها قبل
از انتخابات رياست جمهوري ٩٢ نتيجه را از پيش ميدانست، پشت پرده هاي حكومت و نقش آيت
اله هاشمي و نزديكانشان و اصلاح طلبان براي انتخابات اسفند ٩٤ را افشا كرد، و اجرايي
كردن گام به گام جمهوري سوم را با شورايي كردن ولايت فقيه گوشزد كردم.
هدفِ نهایی ما رسیدن
به دموکراسی -که مهمترین رکن آن جدایی نهادِ دین از نهادِ سیاست است- میباشد و این
با حکومت دینی در تضاد مستقیم است. تحقق این هدف با مرگ جمهوری اسلامی که اصلاحناپذیر
و مخالفِ لائیسته(عدم مداخله دین و سیاست) است، مُیسر میگردد. در نتیجه ما به دنبالِ
انقلاب سیاسی نرم هستیم، نه احیای حکومت اسلامی یا جمهوریِ سوم با ولایت فقیه شورایی.
برای مرگ جمهوری اسلامی نیاز به «مثلث ثبات» میباشد،
که به معنیِ نبودِ تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی و تهدید نظامیست.
بر ماست که از اشتباهات
پیشین درس بگیریم. در گذشته نه چندان دور عدم وجود مثلث ثبات را تجربه کردهایم و میدانیم
که بدون آن مرگ جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست. انقلابِ سیاسی موفق -بر پایه علوم سیاسی
و جامعه شناسی- زمانی رخ میدهد که طبقه متوسط قدرتمند اکثریت جامعه را تشکیل بدهد.
این امر در سایه ثبات نسبی اقتصادی، امنیت اجتماعی و روابط خارجی خوب با دنیا محقق
میگردد که نمونه عملی آن انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود. دکتر محمود سریع القلم -مشاور غیر
رسمی حسن روحانی- میگوید، ایران باید وارد اقتصاد جهانی شده و طبقه متوسط خود را قدرتمند
سازد. وی همچنین تاکید می کند که باید در هر زمینهای سیستم داشته باشیم تا شایسته
سالاری حکمفرما شود. اگر با دقت بنگریم، عملکردِ جواد ظریف ما را به سوی «مثلث ثبات»
و تحقق نظریات محمود سریعالقلم ما را به سمت شرایط انقلاب سیاسی سوق میدهد ولی این
در حال حاظر برای کشور یک رویای دست نیافتنی
است یا حداقل به این سرعت هدف براندازی را
توجیه نمی کند.
شطرنج سیاسی جهانی
یکی از فاکتورهای
مهم موفقیتِ انقلاب سیاسی، مشاهدهگری دقیقِ تاثیر جامعه جهانی است، از این رو سري
به شطرنج سیاسی دنیا میزنیم. اشاره کردم که
توافق اتمی به مثابه اسب تروای غرب برای پیاده سازی، پروژه فروپاشی و سقوط شوروی در
ایران خواهد بود و پس از پایان یافتن برزخ
اتمی، رژیم پوست اندازی خواهد کرد و جمهوریِ سوم پدیدار خواهد گشت.
پس از توافق اتمی
- ناگزیر همچون شوروی- نوبت به طرح مسئله
حقوقبشر میرسد. محکومیت سرکوب بهائیان در ایران به وسیله سنای امریکا و صدور
قطعنامه اخیر از طرف سازمان ملل و همزمان استقبال از وعدههای حقوق بشری روحانی به
نحوی، سوق دادن وی به سوی گورباچُف شدن تحمیلی و در راستای عملی شدن پروژه مذکور میتواند
باشد. گرچه وعده های روحانی در عدم سیاست سرکوب بهاییان از سال گذشته تاکنون اجرایی نشده است و یکی از ننگین
ترین لکه های جور و ستم بر پیشانی رژیم همچنان
باقی مانده است .
جمهوری اسلامی سنگرهای
خود را در منطقه، یکی پس از دیگری واگذار کرد. سقوط سوریه به عنوان آخرین سنگر پایان بازی خواهد بود
که البته هنوز فشارهای جهانی برای رسیدن به
اهداف جمهوری اسلامی، جهت تشکیل هلال شیعی در مثلث عراق و سوریه و ایران را
نداده است و با تصویب قطعنامه و همینطور مخالفت ایران با ان (بنا به گفته ولایتی ایران
خاک سوریه را ترک نخواهد کرد ) میتواند جامعه جهانی و همینطور 15 کشور یا به قولی 19 کشور مذاکره کننده را بر علیه ایران برانگیزد . همینطور
به دلیل آماده نبودن شرایط و افکار عمومی داخلی و خارجی برای نیل به هدف ایران و تقریبا
همزمانی با انتخابات ریاست جمهوری در ایران و حدود سه ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری
امریکا است و با انتخابِ ترامپ و سیاستهای ضد ایرانی اش و شکسته شدن پیمانهای جهانی مورد توافق امریکا خصوصا برجام که نتیجه ان ناتوانی ایران در ایجاد
ارتباط دیپلماتیک با امریکا یک رویای دست نیافتنی است .
حال شرایط قیام تقریبا
اماده خواهد بود :
1- شکست دیپلماسی ایران در سوریه و همینطور عراق (به
نسبت کمتر)
2- انتخاب یکی از جسورترین رئیس جمهور امریکا و تهدیدهای به حق و علنی ایران
که نشان از باز هم شکست در روابط دیپلماتیک با کشورها و خصوصا با امریکاست . (بنده طرفدار امریکا و حتی دخالت
ان در امور داخلی ایران نیستم ولی با توجه به قدرت همه سویه امریکا در تصویب قطعنامه
ها علیه ایران و همراهی بسیاری از کشورها با ان
لازم است با سیاست و نرمش اگاهانه نسبت به ان رفتار کرد . البته باتوجه به اقدامات
متعدد ایران در ماجراجوییهای نظامی که همینطور نارضایتی بسیاری از دول غربی و عدم همراهی ایران را به همراه دارد)
3- نارضایتی داخلی از سیاستهای برون مرزی و ماجراجویی
های کشور در مناطق فرامرزی
4- نابسمانی شرایط اقتصادی
داخلی و پیامدهای ناخوشایند تحریمها بر ان
5- مشکلات حقوق بشر در
ایران واقدامات سرکوب گرانه رژیم که ناخوشایندی دگراندیشان از حکومت را در پی داشته
است
6- نارضایتی کارکنان
موسسات و شرکتها و کارمندان از میزان حقوق
مالی و حقوق شهروندی
7- نارضایتی جامعه زنان
تحت ستم فوانین دینی در کشور
8- نارضایتی دانشجویان دانشگاههای مختلف به استثنا
بسیاری از دانشجویان بورسیه وابسته به سیستم و دانشگاههای ویژه که نور چشمیها در انجا به تحصیل علم مشغولند
. (انتخاب دانشجوها از پل گزینش)
9- ایران با حکومت فعلی
هرگز به ثبات نخواهد رسید چرا که بر اساس ماده
ی پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی،صدور انقلاب باید در دستور کار دولت ها باشد و این
به معنای دخالت در امور کشور ها میباشد و نتیجه اش انزوای سیاسی و اقتصادی ایران است
و همچنین ناامنی در مرزها،بحران هسته ای و... که هم اکنون گواه آن هستیم.
این سیاست ها ایران
مان را در آستانه ی انفجار و از هم گسیختگی قرار داده است.
پس نتیجه این است
که تحریم ها اگر هوشمند باشد مانند تحریم های نفتی،این ۰۰ا٪ به زیان رژیم و به سود
مردم رنجکشیده و آزادی خواه است.
10- فریب کاریهای دینی روحانیون که هر روزه اشکارتر میشود
11- نارضایتی اقشار عمومی مردم به استثنا خواص حکومتی و همراهان ایشان و عواملی دیگر که مجال ذکر انها در این مبحث نیست
.
در چنین شرایطی، امریکا این بار نه از واشنگتن بلکه
در تهران از نقض حقوق بشر سخن خواهد گفت، همانگونه که در سالهای پایانی سلطنت پهلوی
نیز همین کار را کرد.
این مدت زمان، فرصتی
طلائی برای سازماندهی نیروها و جنبشهای مختلف صنفی و اجتماعی می باشد. تا در این
تاریخ میوهِ درختی را که امروز نهالاش میکاریم را برداشت کنیم.
جنگ جدی برای قدرت
سرداران سپاه نیک
می دانند اگر در این بازی انتخاباتی ببازند و نتوانند شِبهِ کودتای خود را با رد صلاحیت
گسترده، تقلب یا هر ترفند دیگری به اجرا درآورند، بدنه تندروی نظام و سپاه دیگر چندان
قدرتی برای عرض اندام نخواهند داشت و پوست اندازی تکمیل گشته و جمهوریِ سوم پدیدار
خواهد شد. به همین دلیل از هوادارانِ اسلامی
به عنوان «نفوذی دشمن، خائن و با القابی از این دست» نام برده و حتی آنان را
تهدید به مرگ میکنند. جناح مقابل نیز ساکت ننشسته و به عنوان مثال سخنانِ آنان در
مورد «عدم نظارت بر ولایت فقیه» را با تمثیلهای تندی همچون «یادآوری ادعای کلیسای
کاتولیک در قرون وسطی»، «خلاف حکم عقل و علم سیاست» و «خلاف قانون اساسی» پاسخ میگویند.
نمونهای دیگر از این مجادلهء کلامی، بحث بین هاشمی رفسنجانی و فیروزآبادی در انتخابات
94 مجلس بود، که اولی هنوز ثبتنام نکرده، شمشیر را از رو بسته و ادعای «عزل ولایت
فقیه و شورایی کردن آن» را داشت و دومی نیز
در پاسخ، رئیس مجمع تشخیص مصحلت همان نظام را به «نفوذی دشمن و ضد انقلاب بودن» و
«سردمداری حیله جدید برای تجزیه کشور» متهم می کرد
در نتیجه پایان برزخ
اتمی شکست خورده ، رژیم به پوست اندازی نزدیک میشود و به همین دلیل درگیری بین دو
جناح به هیچ روی ساختهگی نبوده و در نتیجه آینده حکومت بین حکومت نظامی سرداران -چیزی
شبیه کره شمالی- و یا جمهوریِ سوم -با ولایت فقیه شورایی- رقم میخورد.
انتخابِ شرکت یا تحریم
انتخابات
پیشزمینهء انقلاب
سیاسی و پایان رژیمهای دیکتاتوری، «تحریم همه انتخاباتها» و «اعتصابات و تظاهرات
سراسری همزمان» است. پس چرا ما به عنوانِ نیروی خواهان مرگ نظام دیکتاتوری حاکم در
این مورد خاص، مخالف تحریم انتخابات هستیم؟ عموماً تحریم انتخابات به مفهوم مشروعیتزدایی از نظام
حاکم تلقی میشود، البته زمانی که این تحریم از سوی قریب به 70 الی 90 درصد واجدان
شرایط صورت گیرد.
در سال ۱۳۸۸ با وجود
دهها کُشته و اعتراض میلیونی در خیابانها، دولتهای غربی فقط نظارهگر بوده و این
امر تاثیر بهسزایی در از دست رفتن مشروعیت بین المللی حکومت نداشت، چرا که جامعه جهانی
آماده تغییر نظام در ایران نبود. امروزه در پی توافق در مورد مسئله اتمی با ایران و
نهایتا شکست برجام و تمدید تحریمها از سوی
امریکا به مدت ده سال دیگر دور از ذهن میاید
که جمهوری اسلامی با امریکا در مورد مسائل مختلف در حال گفتگو باشد و تبادلات تجاری
و سیاسی خاصی را انجام دهد و اگر ما به تحریم انتخابات برسیم،
تاثیر به سزایی در از بین رفتن مشروعیت بینالمللی نظام خواهد داشت. در سال ۱۳۹۰ که
اصلاح طلبان انتخابات مجلس را تحریم کرده بودند، حدود ۱۵ میلیون تن شرکت کردند و حکومت
با اعلام آمار ۳۰ میلیونی مشروعیت لازم برای مصرف داخلی را بدست آورد. با توجه به نامزدی
احتمالی منتخبین احزاب بزرگ ، حمایت جنبش دانشجویی
از مشارکت گسترده در انتخابات، طرحهای دیگر
از سوی کنشگران «جنبش زنان» و بسیاری از افراد نااگاه فریب خورده با وعده های
انتخاباتی و .... چگونه میتوان تصور تحریم
انتخابات را داشت؟ انهم با تصور تحریم 70 الی 90 درصدی انتخابات با نگاهی واقع بینانه
و منطقی، به این نتیجه میرسیم که پافشاری بر عدم شرکت در انتخابات، بیاعتباری نزد
عموم جامعه و به دور از خرد میباشد. حتی اگر به فرض محال، بتوانیم پروژه تحریم 70
تا 90 درصدی را به انجام برسانیم، به این پرسش بر میخوریم که کنش بعدی چیست؟ به قول
هنری کسنیجر «همیشه در سیاست باید پرسید، بعدش چی».
متاسفانه ما از نبود
سازمان دهی، برنامهریزی و اپوزیسیون منسجم و قدرتمندی که بتواند فردای تحریم انتخابات
مبارزه را به شکل های دیگری ادامه دهد رنج میبریم. اپوزیسیونهای بعضا مخالف همدیگر
که گاها اب در اسیاب این نظام میریزند. اگر سخن از تحریم انتخابات بر اساس «مبارزات
بیخشونت و نافرمانی مدنی» به میان میآوریم، باید پس از آن، کُنشهای دیگری همچون
تظاهرات و اعتصابات عمومی صورت گیرد. بر همین اساس تحریم انتخابات به تنهایی و بدون
کُنشهای لازمِ زنجیرهایِ در پی آن، امری نهتنها بیهوده است، بلکه باعث دور شدن ما
از رسیدن به هدف نهایی که برقراری نظام دموکراتیک است، میشود.
زمانی که سخن از تحریم
انتخابات حکومتی میکنیم و استدلال های منتطقی برای عدم شرکت در این خیمه شب بازی داریم،مغلطه
گران همیشه این گمان را وارد میکنند که اگر رای ندهیم پس چه کنیم؟
برای شکستن این گمان
بیهوده ما باید از راهکاری عملی سخن بگوییم تا ضمن تحریم انتخاباتی بتوانیم گزینه جانشین(آلترناتیو)
آن را به همه بشناسانیم
البته رای دادن در
خارج از کشور، به دلیل اندکی تاثیر آن فقط کمک به آراستن ویترینِ خارجی نظام میکند.نکته
قابل توجه این است که بخشی از اپوزیسیون ما این باور را دارند که شرایط بد اقتصادی،
وجود تحریمها و انزوای سیاسی، مردم را به تنگ آورده و منجر به انقلاب میشود. این
دوستان که همچنین معتقد به تحریم انتخابات هستند، از این موضوع غافلاند که وضعیت اجتماعی
و سیاسی اینچنینی در دوره احمدینژاد نیز وجود داشت و نهتنها منجر به انقلاب سیاسی
نگردید بلکه ما را از مهمترین فاکتور انقلاب سیاسی که مثلث ثبات و جامعه متوسط قدرتمند
باشد، دور گردانید.
اکنون پرسش اصلی این
است که آیا نباید به جای اینکه، هَخا وار به فکر انقلاب کردن یک شَبِ باشیم و یا در
انتظار جمهوریخواهان امریکا برای بمباران ایران بنشینیم، به فکرِ برنامهریزی درست
و استراتژیک برای مرگ جمهوری اسلامی و دورانِ گذارِ از آن باشیم؟
پروژه طعمه و سرکوب
در این انتخابات به
دلیل فراهم نبودن شرایط به پایان رساندن دیکتاتوری حاکم و در عین حال در کمین بودن
نیروهای امنیتی نظام برای دستگیری فعالین سیاسی و اجتماعی باید تا جای ممکن از به دام
افتادن و قربانی شدن پرهیز نمود و به جای آن باید خود را برای سرنگونی کامل رژیم در
زمان مناسب آماده کرد.(توصیه نگارنده به میارزین و مخالفین) تجربه ۱۸ تیر ۷۸ و جنبش
سبز نشان داد که اصلاحطلبان حکومتی حاضر به
عبور از نظام نبوده و در این راه واهمهای از قربانی شدن مردم ندارند. در جنبش ۱۸ تیر
و جنبش سبز شاهد دستگیریهای گسترده با حکمهای طولانی مدت بودیم و این باعث میگردید
که هر بار یک دهه طول بکشد تا مردم ما بتوانند دوباره جنبشی را احیا نموده و به حکومت
ضربهای کاری وارد کند. از این رو ما باید بسیار هوشیار باشیم و نیرویمان را برای
روز موعود و وارد کردن ضربه نهایی حفظ کنیم. در ضمن از یاد نبریم که این انتخابات دعوایِ
خانوادگیِ نظام است و ما فقط باید آتش بیار این معرکه باشیم، نه اینکه به والدین آنها
که کلیت نظام باشد اهانت کنیم، چرا که آنها دعوای خود را کنار گذاشته، متحد شده و به
ما حملهور خواهند شد. گر چه در بسیاری از میدان های عمل، ردپایی از هماندیشان آزادیخواه
و میهنپرست را نمیتوان ندید.
استراتژی کلی
در سال ۷۸ و ۸۸ مردم به خیابان آمدند، ولی این دو
قیام به دلایل مختلفی به آخرین مرحله مرگِ رژیم که فاز اعتصابات باشد، نرسیدیم. در
سال ۸۸ نخست مردم عادی به میدان آمده و سپس جنبش دانشجویی همراه شد، به همین دلیل در
ابتدا شعارها بیشتر مذهبی بوده و کمی از جنبش روشنفکری فاصله داشتند، اما از آنجایی
که در سال ۷۸، جنبش دانشجویی و روشنفکری سردمدار قیام بود، شعارها سکولار و تندتر
بودند. بزرگترین کمبود هر دو جنبش دانشجویی و سبز، عدم همراهی صنفهای مختلف و رسیدن
به اعتصابات سراسری بود. این بار با درس گرفتن از تجربیات گذشته و با بهرهگیری از
عِلم سیاست بر پایه اصول مبارزات بیخشونت، باید رهبری مبارزات را به جنبش روشنفکری
-دانشجویان و معلمان- سپرده و با سازماندهی، هماهنگی و همراهی صنفهای مختلف به مرحله
اعتصابات رسیده، همه انتخاباتها را تحریم کنیم و یک بار برای همیشه این رژیم مستبد
را به زبالهدان تاریخ بیاندازیم.
شکی نیست که انتظار
به ارمغان آوردن دموکراسی توسط حسن خمینی یا روحانی، نگاهی هیچ تیز و بخرد است، به
همین دلیل در مقطع کنونی انتخابات مجلس خبرگان برای ما اهمیت چندانی ندارد. همچنین
از مجلس شورای اسلامی انتظارِ بهبود وضعیت سیاسی یا حتی حقوق بشر را نیز نداریم. آنچه
برای ما اهمیت دارد این است که مجلس دهم راه به ثمر رساندن انقلاب سیاسی نرم را به
طور ناخودآگاه برای ما هموار کند. این امر با حذف دلواپسان -عوامل مخل کارکردِ وزرای
کلیدی برای ما- از ترکیب مجلس، تحقق مییابد. یکی از وزرای کلیدی برای ما، وزیر امور
خارجه (جواد ظریف) میباشد، که مهمترین عامل تحقق «مثلث ثبات» است. دیگری وزیر علوم
است، که تا کنون چهار بار به دلیل استیضاح، عوض شده است. او باید بتواند بدون دغدغه،
شرایط بازگشت به کار استادان اخراجی و روسای برکنار شدهی دانشگاهها را فراهم سازد
تا جنبش دانشجویی قادر به سامان دهی خود باشد. همچنین وزیر آموزش و پرورش و وزیر کار
شرایط را همچون سال ۹۳ برای برقراری جلسات کانون صنفی معلمان و تشکیل سندیکاهای کارگری
-که حق مسلم آنان برای احقاق حقوق صنفی خود و یکی از رکنهای دموکراسی در فردای عبور
از دیکتاتوری حاکم است- فراهم سازند.
یکی از راههای اطمینان
از به ثمر رسیدنِ این پروژه درخواست مطالباتِ صنفهای مختلف از کاندیداهای مجلس در
مدت زمان مشخص و سازمان دهی تجمعات در صورت عدم تحقق این مطالبات می باشد. به عنوان
نمونه جنبشهای مختلف صنفی در اقدامی هماهنگ در هر شهر میتوانند از کاندیداها -در
ازای رای دادن به آنها- تعهد بگیرند که تا ۱۰۰ روز پس از راهیابی به مجلس برخی از
خواسته های صنفی آنان را برآورده سازند و در غیر این صورت، در مقابل دفتر آن نماینده
تجمعاتی برگزار نمایند. به عنوان شاهدی بر واقعی بودن تحلیلهای این مقاله به مراسم
شانزده آذر ۹۴ اشاره میکنم که در آن جنبش دانشجویی از باز شدنِ روزنهای کوچک، استفاده
کرده و با ابراز اعتراض به رئیس جمهور، نشان داد که فراهم ساختن شرایط پیشزمینههای
انقلاب سیاسی در بطن جامعه جریان دارد.
نتیجه گیری
جمهوری اسلامی در
قلعه سیاست کشور ما جا خوش کرده و از دروازههای آن به شدت مراقبت میکند. مردم که
در آن سویِ این دروازه ایستادهاند و هر از گاهی با فشارهای خود تکانی به این دروازه
میدهند و نگهبانان این قلعه قادر به بستن کامل نبوده و نیستند. اینک بر ماست که برای
نجات خود به جای کنار نشستن و در انتظار یگانِ جنگی بیگانگان -جمهوریخواهان امریکا
و یا اسرائیل- بودن، خودمان دست بهکار شده و چند گامِ باقی مانده تا گشوده شدن کامل
این دروازه و تسخیر این قلعه را برداریم.
اگر اینکه گفتارم
مبنی بر شرکت در انتخابات همان سخن اصلاحطلبان است، این در تضاد با اصول و هدفهایم
نیست. شاید این موضعگیری با حرفِ برخی از کنشگرانِ اپوزیسیون نیز مبنی بر شرکت مداوم
در انتخاباتهای جمهوری اسلامی تا رسیدن به انتخابات آزاد یکی به نظر رسد، ولی این
برداشت، از آنجا که من به دنبال جمهوریِ سوم نیستم، درست نمیباشد. من هنوز معتقدم
که انتخابات آزاد، باتلاقی برای اپوزیسیون و کد رمز جمهوریِ سوم است. در مقطع کنونی
شرکت در انتخابات در واقع استفاده از تاکتیک «یکی شدن با دشمن در جامعه شناسیِ سیاسی
است.
در خاتمه به عنوان
یک انسانی که ارزوی ازادی را در سر میپروراند
، به صورت مستدل می گویم که تحریم انتخابات نه تنها پیشزمینههای انقلاب سیاسی و
مرگ جمهوری اسلامی را به ارمغان نمیآورد، بلکه باعث روی کار آمدن حکومت شبهِ نظامی
خواهد شد که ما را فرسنگها از انقلاب سیاسیِ موفق، با نتیجه رسیدن به آزادی و دموکراسی،
دور خواهد کرد. هدف نهايي ما رسيدن به دموكراسي با حاكميت جامعه ي مدني ست، كه بي شك
بر ركن سكولاريسم استوار است، و تحقق اين مهم با حكومت ديني در تضاد آشكار است
بنظر ميرسد اصلاح
و رفرم در نظام فعلي كاملا به بن بست رسيده و راهي جز تحول اساسي (انقلاب و سرنگوني)
باقي نمانده، نتيجتاً انقلاب نرم يا مخملي تنها راه براي استقرار نظام دموكراسي ست
اما شرکت گسترده مردم، البته باز تاکید می کنم
“فقط در درون ایران”، پیشزمینههای انقلاب سیاسی را ایجاد خواهد کرد و خواهیم توانست،
پیش از آنکه بخشی از رژیم بتواند جمهوریت سوم را رقم بزند، از آن عبور کرده و کارش
را یکسره نماییم.
انتخاب بین بد و بدتر درد بزرگی است
که ریشه در دیکتاتوری جمهوری اسلامی با توجه به نظارتهای شورای نگهبان (استصوابی
) دارد . یکی از زمینه های مبارزه مردم نیز میتواند فشار بر ارکان نظام برای رهایی از این نوع نظارتها برانتخابات باشد
. بنده از صاحبنظران در سیاست انتخاباتی با
توجه به مسائل و مشکلات موجود که شرح ان به شما رسید تقاضای معرفی و ارائه راهکارهای
جدی و عملی را دارم .
به قول یکی از دوستان
مجازی : حکومتهای دیکتاتوری یکباره از پای در میآیند چون به خواستههای مردم توجه
نمیکنند . ذره ذره این فشارها جمع میشود و یکباره همانند بُمب میترکد
!
هنگامی که این اتفاق
در حال انجام است دیگر کاری از دستشان بر نمیآید ؛بعضیهایشان از مردم طلب فرصت میکنند
و بعضی از بزدلها گریه را برای فریب مردم آغاز میکنند !
در پایان سخن خود
را با پارادوکسی اشنا به پایان میبرم : رئیس دولت یازدهم که در انتخابات
سال 92 قول داده بود "هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ زندگی مردم" این
روزها براساس نظرسنجیها داخلی و خارجی در حالی با نارضایتی عمومی و ریزش آرای خود
روبرو است که در پسابرجام نه چرخ زندگی مردم روان شده و نه چرخ سانتریفیوژها خیلی میچرخد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر