آقای حسن روحانی در سی و نهمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران
در جمع دیگر مسئولین و خبرنگاران در مقبره رهبر اول انقلاب سخنرانی داشت و گفت: نقد و اعتراض حق
مردم است و هیچ کس نمیتواند، ملت بزرگ ایران را از بیان اظهار نظر و نقد و انتقاد
و حتی اعتراض باز دارد. آقای روحانی با بیان اینکه گوش همه مسئولین کشور باید در
برابر مطالبات و خواست مردم، گوش شنوایی باشد، اظهارداشت: رژیم گذشتهای که فکر میکرد
سلطنتش مادامالعمر و حکومت سلطنتی ابدی دارد به این دلیل همه چیز را از دست داد
که صدای نقد و نصیحت مردم و صدای مصلحان ، ناصحان ، علما و بزرگان و فرهیختگان را
نشنید. ایشان افزود: رژیم گذشته صدای اعتراض مردم را هم نشنید و فقط یک صدا شنید و
آن انقلاب مردم بود. برای حکومتی که فقط میخواهد صدای انقلاب را بشنود، بسیار دیر
است . حکومتها باید صدای نصیحت، خواست ، مطالبه ، انتقاد و اعتراض مردم را به خوبی
بشنوند. محال است که نظام گذشتۀ پادشاهی در ایران
احیا شود. او تأکید کرد : مادام که مردم ایران عاشق فرهنگ اسلامی هستند هیچ قدرتی
نمی تواند مسیر ملت را عوض کند."
در این مطلب کوتاه میخواهم تنها به چند مورد در باب قسمت
اول صحبت آقای روحانی اشاره کنم که، نه آقای روحانی به عنوان فرد دوم حتی مسئولین
پایین رتبه نیز در این قریب به چهل سال صدای مردم را نشنیده اند.
۱- در روز های انقلاب و بعد از آن به درازای چهل
سال فرقه اسلامی ایران شعارهایی را سنجیده به خورد مردم داد تا بتواند دشمنی اش با
سایر کشور ها و در راس آنها آمریکا و اسرائیل را ادامه دهد. در روزهای مذهبی و ملی
شعار های مرگ بر آمریکا- مرگ بر اسرائیل و پاره کردن و آتش زدن پرچم های این کشور
ها برای همگان آشناست. فرقه اسلامی بدنبال اثبات استقلال سیاسی خود بود. اما آنها
استقلال سیاسی را طور دیگری برای خود تعریف و در قلب جامعه تزریق کردند. آیا خواست
روحی و قلبی مردم ایران دشمنی با این کشورها بود؟! مردم ایران از دیرباز دوستی و
صمیمیت خود را نسبت به دیگر ملل جهان نشان داده اند و این سیاست سنتی و پوچ که
استقلال سیاسی را به درون مرز ها کشید و با بیرون کاری نداشت خواست مردم ایران
نبود؛ که امروزه ورود شخص ایرانی به کشور امریکا ممنوع شود. کامنت های مردم ایران
زمانی که بیانیه اصغر فرهادی بعد از کسب دومین اسکار توسط خانوم انوشه انصاری
قرائت شد سندی بر این ادعاست.
۲- فرقه اسلامی بار دیگر مردم ایران را نادیده
گرفت. در جامعه ما به شکلی جا انداخته شده است که میبایست از منافع فردی خود برای
جمع بگذری، خطایی شکل گرفت که نشان میداد این جامعه است که بر فرد ارجحیت دارد و
فرد باید فدای جمع شود. ادامه این روند و ایده باعث شکل گیری مجمعی شد که آن را
مجمع تشخیص مصلحت نظام مینامند. در واقع اینطور معنی پیدا میکند که من و ما میبایست
فدای مصحلت نظام شویم. در اینجا نشان میدهد که چطور مردم ایران با ادامه چنین
سیاستی نادیده و ناشنیده گرفته شده و فدای مصلحت نظام شدند. "حاکمان مهمتر از
دیگر افراد جامعه معرفی شدند".
۳- دیگر اشتباه فرقه اسلامی ایران شاید در
اینجا پررنگ شود که بعد از انقلاب به فکر چگونه حکومت کردن نبوده و تنها به این
اندیشیده اند که چه شخصی قرار است حکومت کند. واگذاری حکومت به یک شخص به معنی
نادیده گرفتن حق طبیعی مردم بود. به این مفهوم که راهبری را معیین کرده و مردم را
به پیروی از آن شخص اجبار کردند.در سیستم ولی مطلقه فقیه، حرف اخر را ولی امر
مسلمین میزند و شما هیچ اجازه ای برای مخالفت ندارید چرا که ولی امر در واقع در نقش
اجرا کننده امر الله است. در این مورد میتوان اینطور برداشت نمود که با این شکل از
حکومت،صدای تمامیه غیر خودی ها ناشنیده ماند.
۴- شاید به چشم خیل عظیمی از مخالفان رژیم اسلامی
ایران،بزرگترین مشکل نقد ناپذیری این سیستم باشد. در واقع این مبحث را میتوان در
تقدس گرایی این فرقه جست و جو کرد. دنباله رویِ کور و بدون دانش نتیجه عکس خواهد
داد و در نهایت دچار بی اعتمادی خواهد شد. اعتماد عمیقی که در اوایل انقلاب و حتی
دو دهه بعد از آن بین مردم و رهبران کشور وجود داشت، اینطور نشان میداد که محال
است این و یا آن رهبر دچار اشتباه و به بیراهه کشیده شوند. به این مفهوم که آنها
هیچگاه با فساد میانه ای نخواهند داشت. این خطا سبب شد ما در طول عمر رژیم اسلامی
ایران شاهد هیچ نهاد نظارتی نصفه و نیمه هم نباشیم، چه رسد به نهادی مستقل. در
نهایت رژیم با تقدس گرایی جایی برای نقد و نقاد باقی نگذاشت و همین موضوع باعث شد که
رژیم اسلامی با گذشت زمان از جامعه فاصله و حرفشان را ناشنیده بگیرد.
۵- فرقه اسلامی ایران در بعد از انقلاب دچار دو
اشتباه اساسی شد، که نتیجه آن اشتباه نشنیدن خواست و مطالب مردم شده است. اشتباه
اول آنکه بر صدور انقلاب تاکید داشت و در پی آن بود تا تمام شیعیان جهان را زیر
بیرق خود واحد کند؛ این تصمیم تبعات زیانباری را با خود به همراه آورد. باعث شد
خرج گزافی از ثروت ملت ایران در خارج از کشور سرمایه گذاری شود و زمانی که به داخل
رسید، پولی در کیسه وجود نداشت تا خرج بازسازی شهر های پس از جنگ شود، خرج ساخت و
ساز مدرسه در استان های مختلف با استاندارد جهانی شود، خرج فقرزدایی شود تا جوان
کرد مجبور به کولبری نشود، خرج زنان سرپرست خانوار شود تا آن زن مجبور به تن فروشی
نشود، خرج وام های دانشجویی شود تا دانشجوی ما برای گذران زندگی مجبور به همخوابگی
و کارهای طاقت فرسا نشوند، خرج کودکان، بیماران، کارگران، بازنشستگان و... . امروز
صندوق تامین اجتماعی و بازنشستگی ما دچار ورشکستی شده است تا جایی که روزنامه شرق
گزارش داد حتی این سیستم توان تامین مالی ارگان های خود را ندارد. این اوضاع امروز
ایران نتیجه تصمیم اشتباهی بود که توسط رهبر اول رژیم گرفته شد.اشتباه دوم: تغییر
زیر ساخت های اجتماعی-فرهنگی بود. چند روز گذشته ویدئویی مشاهده کردم از یک روحانی
که در آن ویدئو صحبت از فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی بود؛ حتی بارها صحبت هایی را
از طرف رئیس مجلس شورای اسلامی ایران و دیگر مسئولین بلند پایه نظام شنیده ایم که
تاریخ ایران به زمان ورود اسلام به ایران برمیگردد. هدف از این سیاست چه بود؟!. پر
واضح است که فرقه اسلامی از زمان بر سرکار آمدنش تا به امروز بدنبال تولد انسانی
نو با افکار اسلامی بود(ام القرای اسلام به معنی نطفه اسلامی)؛ به این مفهوم که زندگی سالم، روابط سالم، کار
سالم، مطالعه سالم و پیشرفت سالم تنها در چهارچوب اسلام و نطفه اسلامی میسر است. نتیجه این تفکر باعث شد
که حکمرانان هیچگاه خواسته و مطالبات بخصوص جوانان جامعه را نادیده و ناشنیده
بگیرند. تنیجه این تفکر نیز اسلام گریزی شد که امروز شاهد اش هستیم.
۶- دیگر اشتباهات فرقه
اسلامی، درک صحیح نداشتن از سبک زندگی مدرن بود. همینطور که در بالا به آن اشاره
شد، رژیم هیج دگراندیشی ، دگرباشی و روابط از جنس مدرن آنرا پذیرا نبود. روابط
برای آنها تنها در قالب اسلامی تعریف و مفهوم شده بود و همین امر موجب شد تا امروز
ما شاهد از هم گسیختگی در روابط اجتماعی را شاهد باشیم. امری که به کلی جامعهِ رو
به رشد ما را تخریب و ویران کرد. آنها یک چیز میخواستند و میخواهند و آن اینکه،
صدایی که به مخالفت برخواست باید در نطفه خفه شود و تنها نطفه اسلامی اجازه رشد
دارد. این امر موجب حذف روحی-فیزیکی بسیاری از افراد جامعه شد. تا فراموش نکرده ام
نکته ای را در باب ابن سخن اشاره کنم که فردای نطقِ آقای روحانی، حفاظت و اطلاعات
ایران نه فعال مدنی را بازداشت کرد و ۴۳۹ نفر از معترضان همچنان در بازداشت بسر میبرند.
۷-رژیم اسلامی اشتباهات بسیار داشته و دارد. اما نکته ای که
به اجتماع و دلایل اعتراضات اخیر بر میگیرد، شاید این باشد که فرقه اسلامی ایران
مردم را از لذت بردن در زندگی دنیوی تهی کرد. این عمل در نهایت باعث افزایش نا
امیدی، افسردگی، بی برنامگی، خودکشی و... شد. برای یک فرد ایرانی لذت تنها در بهشت
با حوریان و جوی های شراب تعریف شده است، میتوان اینطور گفت که فرقه اسلامی آمد تا
مردم را حتی به زور هم که شده به سوی این لذت اخروی سوق دهد. مردمی که میتوانستند
و میتوانند در زندگی دنیوی خود به مانند سایر دیگر ملل جهان لذت ببرند، اما به دلیل ایدئولوژی حاکم از
خواسته و لذت های زندگی محروم شدند. به آنها اینطور تلقی شد که در این دنیا هرچه
غمناکتر و با سیه روزی زندگی کنید، آن دنیای خود را خواهید خرید و بعد از مرگ با
حوریان میتوانید به عیش و نوش بپردازید. نتیجه چنین تفکری را در چند خط بالا توضیح
دادم، اما لازم میدانم اضافه کنم که ایران دومین کشور غمگین جهان است.
۸-وقتی قانون اساسی کشور را هم ورق میزنیم، حقی به مردم داده نشده است. قانون
اساسی رژیم اسلامی مینویسد: قدرت سیاسی در انحصار روحانیون است. حاصل این تصمیم و
این قانون می شود سی و نه سال تبعیض،کم کاری، سوء مدیریت بدون هیچ پاسخگویی، گرفتن
آزادی های فردی و اجتماعی، سرکوب زنان، ندیدن و نشنیدن اقلیت های قومی-مذهبی و...
. این بند از قانون به معنی تفکیک در تمام ساختار سیاسی-اجتماعی-فرهنگی کشور است.
به معنی ارجحیت آخوندِ شیعه عثنی عشری بر جامعه است.
آقای حسن روحانی نوشتارِ کوتاه بنده نشان میدهد که اگر رژیم
سابق صدای انقلاب ایران را دیر شنید، شما اصلا نشنیده اید و ندیده اید این مطالبات مردمی را که سی و نه
سال فریاد زدند و حکومت شما و شخص خود شما تنها به فکر منافع و مصلحت خود و نظام بوده
اید. آقای روحانی شما به عنوان فرد دوم حکومت، صدای اعدامی های دهه شصت را نشنیده
اید، اعتراض مردم اسلام آباد، قزوین و مشهد را در اوایل دهه هفتاد ندیده اید، صدای
دانشجویان هفتاد و هشت را نشنیده اید و در آن زمان به عنوان رئیس شورای امنیت ملی
دستور سرکوب را دادید، آقای روحانی شما صدای معترضین هشتاد و هشت را نشنیده اید و
زمانی که فریاد "رای من کو" سر دادند با گلوله های سربی و کهریزک و...
مواجه شدند، آقای روحانی شما صدای کارگران، مالباختگان، بازنشستگان، صدای زنانی که
شاید امیدی به دیدن فوتبال در ورزشگاه ها را داشتند نشنیده اید، شما آقای روحانی
صدای هشتاد میلیون را نشنیده اید و تمام آنها را فدای مصلحت و بقای نظام کردید.
آقای روحانی شما و حکومتتان اصلا گوش و چشمی برای دیدن و
شنیدن نداشته اید. مردم امروز بپاخواسته اند تا برانداز اند رژیمی که سی و نه سال
بر آنان ظلم و فساد انجام داد.
#اصلاح طلب-اصولگرا-دیگه-تموم-ماجرا
به امید آن روز...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر