مبالغهآمیز نخواهد بود اگر جهانِ چند دههی گذشته را عصر سرآمدی
گفتمانِ «اسلام سیاسی» قلمداد کنیم؛ برههای از تاریخ معاصر که تحولات سیاسی و
اجتماعی در خاورمیانه و نیز بازتاب گسترده و بلاواسطهی آن در برهمکنشهای روابط
بینالمللی، به نوعی حول نقشآفرینیِ نیروهای سیاسی اسلامگرا رقم خورده است. با
آنکه در بازهی زمانی فرآیند «استعمارزدایی»، با رشد جنبش سوسیالیستی و نیز
پاگرفتن جریانات مترقی و سکولار در خاورمیانه، بهخصوص دوران شکوفایی احزاب کمونیست
و نیز قدرتگیری جمال عبدالناصر در مصر و گسترهی تاثیرات آنها، چشمانداز امیدبخشی
برای رهایی از چنگال سلطهگری امپریالیسم طلوع کرد، در مقابل اما، با تسخیر قدرت سیاسی
از سوی اسلامگرایان سیاسی و برنهادن دورهای قهقرا و سیاه بر جامعه، و به همین سیاق
عروج قارچوار فرقههای سیاسیِ اسلامی و جهادگرا در منطقه، بهموازات سیاستهای
جنگافروزانهی امپریالیستی و تحمیل جنگ و ویرانی، افق روشنیبخشِ خاورمیانه را
مجدداً تیره و تار ساختند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر