]اشارهی مترجم: میل داشتم بهاختصار به اهمیت آرای انتقادی باتومور
که از دیدگاه مارکسی، احتمالاً اصلاحگرایانه، مطرح کرده، اشاره کنم، ولی تشخیص آن
را به خواننده واگذار کردم. تنها توجه خواننده را به چکیدهی آثار و فعالیتهای وی
در پانوشت* این ترجمه جلب مینمایم. ضمناً مطالب داخل قلاب افزودهی من است – فریبرز
فرشیم.[
لوکاچ، در صفحات آغازین تاریخ و آگاهی طبقاتی(۱)، رویکرد خاصی به مارکسیسم دارد. او مینویسد:
«[تئوری مارکسیستی] … اساساً چیزی بیشتر از توضیح روشنفکرانهی خود فرایند انقلابی
نیست.» این دیدگاه بنیادی، در بسیاری از دیگر صفحات سراسر کتاب به اشکال گوناگون نیز
بیان شده است. مثلاً، لوکاچ ماتریالیسم تاریخی را «خودآگاهی جامعهی سرمایهداری»
توصیف میکند و در جای دیگر، در خلال تحلیل تئوری علم[1] در فلسفهی بورژوایی، این
بحث را پیش میکشد که مسائلی که ناشی از جدایی ذهن و عین میشود، تنها زمانی حل
خواهند شد که یک هستی تاریخی، به صورتی که هم ذهن باشد و هم عین، ظهور کند؛ وجودی
که در ذهنِ خود (بهعنوان فاعل [شناسایی]) عین را (بهعنوان موضوع [شناسایی]) تبیین
میکند. و البته، این «ذهن-عین» (یا فاعل-موضوع)، در جامعهی سرمایهداری،
[همان] پرولتاریاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر