آیدمیر گولر، عضو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ترکیه پیرامون موج جدید
همهپرسی استقلال، از اقلیم کردستان عراق تحت رهبری مسعود بارزانی تا کاتالونیا،
مقاله زیر را نوشت.
همهپرسی استقلال در کاتالونیا و اقلیم کردستان عراق تحت رهبری مسعود
بارزانی تازهترین حلقههای یک زنجیر طولانی به شمار میآیند. صرفنظر از توجیهات
ویژه و مشخص آنها، جنبشهای اخیر استقلال را باید به مثابه بخشی از یک بستر واحد
در نظر گرفت. گاهی اوقات استثناهایی بر گرایشات عمومی تاریخی رخ میدهند: در حالیکه
دیگران با موج میروند، برخی برخلاف آن حرکت میکنند… اما این از آن موارد نیست.
استقلال کاتالونیا، موضوعی است که از مشکلات ویژه یک عضو اتحادیۀ
اروپایی یا کل اتحادیۀ اروپایی فراتر میرود. چگونه میتوان مردم کاتالونیا را یک
«ملت تحت ستم» نامید- یا در غیبت یک عامل اساسی، یعنی نابرابری اقتصادی آنرا زیر
آن اصطلاح قدیمی قرار داد؟ این درست که ما از ریاکاری دمکراسی اتحادیۀ اروپایی
انتقاد میکنیم. اما به استثنای اقلیتهای سنتی (مانند کولیها) و مهاجرین اخیر،
صحبت از یک فضای ستمگرانه درباره آزادیهای فرهنگی و زبانی یک سادهانگاری است.
در سوی دیگر، این نیز مزخرف خواهد بود اگر ما منطقه تحت حکومت بارزانی
را به مثابه یک ملت تحت ستم در درون عراق طبقهبندی کنیم، آن منطقه پس از تجاوز
آمریکا به عراق، از نظر اقتصادی مورد توجه بیشتری قرار داشته است.
علاوه بر این دو مثال اخیر، کسانی را به یاد آورید که هنگام جدایی از
یوگسلاوی به مثابه «شورشگران علیه ستمگری صربها» معرفی میشدند. آنهایی را که
به بیربطترین شیوه رابطه بین ستمگران و ستمدیدگان ملی را برای توجیه دولتهای
مسقل خود در دوران شوروی «کشف کردند»، فراموش نکنید. اکسیتان، زبان مردم باستانی
واقع در فرانسه امروز، در این زمان به علايم خیابانی محدود است؛ اما، برای مدت
زمانی یک جنبش «آزادیطلبی» در شمال ایتالیا در حال رشد بود، و ادعا میکرد که بار
فقرای جنوبی را بر دوش میکشد. مشکل بتوان بروکسل را مرکز اتحادیۀ اروپایی و پایتخت
بلژیک تلقی کرد؛ ما در یک سو والونی را میبینیم و در سوی دیگر فلاندرها را. این
بخشها را ملتهای تحت ستم نامیدن مسخره خواهد بود…
حتا موجودیتهای مستقلی که دیر زمانی است وجود دارند به زودی باید
خود را با شرایط متغیر منطبق نمایند.
شرایط جدید از یک بحران سنگین برای موجودیتها، دولتها، و ایدئولوژیهایی
که تاکنون همراه سرمایهداری شکل گرفته اند، نشان دارند.
به نظر میرسد که پویشهای ملی موجود همچنان بالا آمده و بر دروازهها
فشار وارد خواهند کرد. اما، ظاهر گمراهکننده است. به علاوه، ناسیونالیسم نمیتواند
ادعا کند که «ملت-دولت باقی خواهد ماند» ناسیونالیستها از ظهور جنبشهای ناسیونالیستی
ناخشنودند. «چپهای آزادیطلبی» که عادات داشتند در آستانه هزاره جدید در کنار
واشنگتن برای «از بین رفتن ملت-دولت» هورا بکشند، این روزها که خرده-ناسیونالیسمهای
قومی در حال گسترش اند لال و گنگ شده اند. ناسیونالیسم با این همه هویتها به چیزی
به جز آزادی مبدل شده است.
شخص نمیتواند از زبان کاتالان یا از زبان فلامان یک ملت بسازد. وجود
زبانهای متفاوت کافی نیست. شخص نمیتواند از قبیله بارزانی یک ملت یسازد. علیرغم
اینکه مادرید به رجب طیب اردوغان رییسجمهور ترکیه به مثابه یک الگو نگاه میکند
و «پنجاه درصد»* را به حمله به صندوقهای اخذ رأی و تودهها تحریک میکند، آن
سرکوب در خود نمیتواند مخالفان آنرا توجیه کند. عین همین را میتوان درباره تهدیدات
مستمر مثلث بغداد-تهران-آنکارا علیه بارزانی گفت …
این یک بحران معمولی نیست.
سرمایهداری تجمعات قومی، اقتصادی و فرهنگی را به ارث برده است و از
طريق ایجاد این تجمعات به دست دولت، ملتهای مدرن را ساخته است. سازماندهی آموزش
ملی، تأمین برق برای مناطق روستایی، ساختن ایدئولوژی؛ یا سرکوب و امحای فرهنگهای
بومی؛ یا سرکوب مخالفان، دشمن نامیدن آنها، رشوه دادن به آنها، همه مواردی از
ملتسازی تحت سرمایهداری هستند.
بعدهاً، بورژوازی، پیشاهنگ این دوران، منطبق با گرایش نامحدود سرمایهداری
برای گسترش خود، مؤسسات فراملی و حتا یک سرمایه بینالمللی را به وجود آورد. رسیدن
سرمایهداری به مرحله امپریالیستی دلیل کافی برای برانداختن ملتهایی شد که قبلاً
به وجود آورده بودند.
این ماجراجویی حدود دو قرن طول کشید. چند دهه بیشتر اگر تاریخ آنرا
عقبتر ببرید.
سوسیالیسم در مقطع تاریخی پیشین، یک مُهر سترگ ضدامپریالیستی را بر
پرچم رهایی ملت حک کرد. خیزش امواج استقلال از سواحل آسیا، آفریقا، و آمریکای جنوبی
در قرن گذشته موجب لرزش سرمایهداری امپریالیستی شد.
امروز سرمایهداری در چالش آن موج با جهانیسازی، عصر آزادی، هویتها،
و سرمایه فرا-مرزی به هیچ الگویی پایبند نمیماند. ناسیونالیسم قومی، مهاجرت عظیم
جاری، و از بین رفتن اعتبار ایدئولوژی گلوبالیستی در نتيجه جنگهای امپریالیستی و
بحرانی که بیش از یک دهه طول کشیده است…
امروز هیچ الگویی وجود ندارد، و وجود نخواهد داشت! بشریت زیر شکل ملت
و جامعه دولتهایی که بر اساس آن برای یک دوره تاریخی ظهور کرد، به حیات خود ادامه
داده است. امروز آن سیسم در حال اضمحلال است. برای بورژوازی تنها یک راه برونرفت
وجود دارد: جنگ و بازتوزیع ثروت جهان. اما یک قرن پیش، در یک مقطع تاریخی مشابه،
استثمارگران کموبیش میتوانستند نوع ترتیباتی را که میخواستند بر جهان تحمیل
کنند، حدس بزنند. امروز، آنها در نقطه صفر قرار دارند.
این بحران سختی است.
و باز، این یک فرصت تاریخی است. زمان برای طبقه کارگر فرا میرسد که
بگوید: «پاسخ پیش ماست!» جالب اینکه، به نظر میرسد مشکلی که بورژوازی نمیتواند
برای آن راهحلی پیدا کند، حل آن در عمل برای سوسیالیسم کار سادهای است…
به راستی که این یک بحران معمولی نیست.
* اشاره
آیدیمیر گولر به سخنان نخستویر وقت، رجب طیب اردوغان است که برای تحریک هواداران
خود علیه تظاهرکنندگان ضددولتی پارک گزی در ژوئن ۲۰۱۳ گفت: «پنجاه درصد دیگری وجود دارد [که
به حزب عدالت و توسعه رأی داده] و ما برای نگه داشتن آن در خانه مشکل داریم.»
https://www.tkp.org.tr/en/aciklamalar/not-ordinary-crisis
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر