در شروع لازم میدونم توضیحی در رابطه
با فاشیسم بدهم، در واقع فاشیسم یک پدیده استثنایی، غیرتاریخی و ایستا نیست که بتوان
آن را منفک از ساختارها و روندهای کران مند و زمان مند، به شکلی منجمد شده و ویترینی
مورد بررسی قرار داد. کالای سیاسی لوکسی هم نیست که هرگاه بخواهیم اوج نفرت و انزجارمان
را از وقایع، شخصیت ها و روندهای تاریخی بروز دهیم، پسوند کلمات کنیم و تحلیل یا نظرمان
را پُر و پیمان نماییم. فاشیسم، سازمان جنگی بورژوازی، علیه طبقه کارگر و تمام زحمتکشان
است. آن هم طبقه کارگری که رشته ای از شکست ها و سرکوب های پیاپی، و ناتوانی در حصول
اهداف سیاسی خود طی موقعیت ها بحران هایی را پشت سر خود دارد. به بیان روشن تر، عقب نشینی طبقه کارگر و اتّخاذ موضعی که به لحاظ
سیاسی دفاعی است، و پس کشیدن از عرصه مبارزه سیاسی و تقلیل مبارزه طبقاتی به مبارزه
ای صرفاً اقتصادی و صنفی، از مهم ترین پیش زمینه ها و هشدارهای بروز فاشیسم است.
فاشیسم خود را در یک نهضت سیاسی توده ای
سازمان می دهد و همواره توسّط نقش ویژه ایدئولوژیک آن هدایت می شود. فرعیّت ایدئولوژیک خرده بورژوازی در نظام طبقاتی، در شرایط
بحران حادّ اقتصادی-سیاسی، شرایط جایگزینی آن را برای طبقه مسلّط فراهم می آورد و فاشیسم
به مثابه یک سازه استثنایی، از دل آن زاییده می شود.
این جا دقیقاً آن جایی است که نقطه قوّت
نظریه مارکسیستی در باب طبقات روشن می شود که صرفاً نمی توان با برداشتی اکونومیستی
از طبقات اجتماعی، تمام وقایع و وضعیت ها را توضیح داد، و لزوماً باید به مناسبات ایدئولوژیک
و سیاسی توجّه شود. خرده بورژوازی، پایگاه مادّی و طبقاتی فاشیسم است و بدنه اصلی هر
جنبش توده ای فاشیستی را، خرده بورژوازی در مفهوم عام آن تأمین می کند.
این البته بدان معنی نیست که فاشیسم نمی تواند در
طبقه کارگر و اقشار مختلف پرولتاریا نفوذ کند. اگرچه فاشیسم همواره نسبت به طبقه کارگر
خارجیّت دارد و عملاً ولو در کوتاه مدّت بر ضدّ منافع طبقه کارگر عمل می کند، اما قادر
است که به صورت تاکتیکی و در مقاطع محدودی، حتّی در جریان مبارزات طبقه کارگر، در کنار
آنان قرار بگیرد. اما در بزنگاه های هولناک تاریخی، به واسطه الزامات ایدولوژیک و نیز
خصلت امپریالیستی اش، پنجه خونین اش را از آستین زحمتکشان بیرون می آورد و گلوی طبقه
کارگر را می فشارد.
در شرایط کنونی، سیاست حکومت سرمایه داری
در ایران،در سال های اخیر، از یک طرف تمام طبقه کارگر ایران را آماج حملات اقتصادی-سیاسی
خود نموده و به استثمار مضاعف لایه های مختلف این طبقه همّت گماشته، و از طرف دیگر،
با واسازی این طبقه و به بردگی کشاندن بخشی از این طبقه شامل کارگران مهاجر افغانستانی،
هم زمان با تمسّک جستن به بیان های ناسیونالیستی، توجیهات اقتصادی و فرهنگی، کارگران
ایرانی را به دشمنی آشتی ناپذیر و کینه ورزانه نسبت به کارگران افغانستانی فرامی خواند.
در واقع حکومت به این شکل، بار ناتوانی و بی کفایتی خود برای حلّ بحران بیکاری، افزایش
نرخ جرم و جنایت، گسترش فقر و... را بر دوش این ”دیگری“ که شامل مهاجرین افغان است
می اندازد.
حکومت فاشیستی ایران در ادامه بیش از سه
دهه بیگانه ستیزی و تحقیر دردناک شهروندان افغانستانی در ایران پس از محروم کردن آنها از اسکان در ١٥ استان و
٤١ شهر،پس از ممنوعیت فروش مواد غذایی، حمل نقل و استخدام آنان، پس از حمله وحشیانه
و به خاک و خون کشیدن آنان در یزد، پس از محروم کردن قریب به نیم میلیون کودک و نوجوان
از تحصیل و بی هویتی و بی شناسنامه کردن آنها ،پس از متهم کردن آنان به انواع جرایم
و بزهکاری ها، پس از استثمار شدید میلیونها
کارگر مهاجر افغانستانی، گام دیگری برای حمله به آنان برداشته است. این بار کمسیون
اجتماعی مجلس شورای اسلامی با وقاحتی که فقط از جمهوری اسلامی ساخته است٬ در طرحی به
نام "تهدید اتباع بیگانه برای بازار کار کارگران ساختمانی" برای لو دادن
محل اشتغال کارگران افغانستانی٬ ٣۰ درصد از جریمه ای که بابت استخدام آنان توسط دولت
اخذ خواهد شد را به فردی که علیه کارگران افغانستانی جاسوسی کرده است خواهند پرداخت.
عبدالرضا عزیزی، رییس کمیسیون اجتماعی مجلس،علیرضا
محجوب، چهره شناخته شده و ضد کارگری رییس فراکسیون کارگری مجلس و علی اقبالی، مدیرکل
اتباع خارجه وزارت کار طرح آشکارا ضد کارگری و جاسوس پرورانه را برای ایجاد شکاف بیشتر
در میان کارگران ساختمانی اعلام کردند.
اما داستان تلخ مهاجرت افغان ها به ایران را می
توان بدترین نوع مهاجرت دانست. مهاجران افغان
نه تنها هنگام عبور از مرزها قربانی میدهند؛ بلکه در داخل ایران نیز در معرض تبعیض
دائم از طرف ارگانهای حکومت فاشیستی ایران وکارفرماها قرار میگیرند و حقوق انسانیشان
پایمال میشود. ایران از جمله کشورهایی است که در صدر کشورهای نقض حقوق بشر قرار دارد.
"مهاجران یا پناهندگان افغانستانی " از حقوق چندانی در ایران برخوردار نیستند
چرا که اگر آنها حتی ۲۰ سال هم در این کشور زندگی کنند ممکن است سال بعد آنها را گرفته،
در مرز پیاده کرده و مجبورشان کنند که به افغانستان بازگردند. وحشتناک ترین نوع نقض
حقوق بشر پایمال نمودن حقوق انسانی کودکان است که جمهوری اسلامی این حرکت غیرانسانی
را در مقابل کودکان مهاجر افغان انجام میدهد. به ویژه درباره آزار و اذیت و تجاوز
نیروهای امنیتی ایران نسبت به کودکان مهاجر بدون سرپرست که بدون والدین و یا هرگونه
سرپرست دیگر سفر میکنند، و تعداد قابل توجهی از کارگران مهاجر و اخراج شوندگان افغان
را تشکیل میدهند جای تعمق ونگرانی دارد.
هرچند بسیاری از تحلیلها برای بررسی ریشههای
نژادپرستی بهصورت بلاواسطه به فرهنگ و نوعی دگرستیزی روانی اشاره دارند، آنچه که
در چنین تحلیلهایی نادیده گرفته میشود، خود فرهنگ به عنوان روبنایی است که بر زیرساختهایی
پایهایتر شکل میگیرد. برای بررسی این پدیده باید به استفادههایی که طبقهٔ حاکم
بر جامعه و حاکمیت به انواع ابزاری در دستش از وجود نژادپرستی در جامعه میبرند، پرداخت.
هر چند واژههای پناهنده و پناهجو در نهایت در صفحات بلندبالای حقوق بشری به منظور
دفاع از انسانیت و انسان به کار برده میشوند، اما همین واژگان در زمانهایی دیگر تبدیل
به زشتترین توهینهایی میشوند که از بالا به درون جامعه تزریق میگردند.
کارل مارکس در جلد نخست کتاب سرمایه مینویسد:
«فرهنگ حاکم بر هر جامعهای، فرهنگ طبقات بالاست». از این حیث میتوان گفت برای بررسی
چنین پدیدهای نقد به فرهنگ موجود در آنجامعه به تنهایی کافی نیست و باید به خاستگاههای
چنین فرهنگی پرداخت. چنین فرهنگی در یک بستر اقتصادی-اجتماعی خاص شکل گرفته و از منابعی
خاص تغذیه میکند.
حال وجود افغانهای مهاجر در ایران به عنوان
نیروی کار ارزان قطعن برای صاحبان سرمایه و حکومت به عنوان نمایندهٔ آنها همواره مهم
بوده است. این نه یک حکم کلی و برای همهی زمانها بلکه تا زمانی ادامه خواهد
داشت که این نیرو بتواند سبب سودآوری شود.
«نژاد پرستی» و در اینجا ضدیت با افغانها
از این مساله ناشی میشود. ایجاد چنین اختلافی بین کارگران بومی و کارگران افغان همیشه
از طرف حکومت مورد استفاده قرار گرفته و از این طریق توانسته است شرایط نابسامان اقتصادی
و بیکاری کارگران بومی را نه نتیجهٔ سیستم موجود اقتصادی بلکه بخشن نتیجهٔ حضور کارگران
افغان بداند.
بر اساس چنین شرایط اقتصادیای است که فرهنگ
شکل میگیرد و در اینجا خود را در بخشهای مختلف فرهنگ بازنمایی میکند. انگشتهایی
که باید متوجه سیستم و حاکمیت باشند، متوجه مهاجرانی میشوند که خود به شدت قربانی
چنین سیستمی هستند.
اعمال نژاد پرستانه و تبعیض آمیز در ایران
نه تنها از طرف دولت به آن مشروعیت و حقانیت داده شده ، حتی در جامعه طوری نهادینه
شده که فرهنگ حاکم در جامعه بر علیه حضور کارگران افغانستانی در ایران است و مردم آن
را با اعمال خشونت آمیزو رفتار بشدت تحقیر آمیز نسبت به پناهندگان نشان میدهند، وهیچ
قانون و یا حمایتی برای محافظت از افغانستانی ها در برابر خشونتهای فیزیکی ناشی
از حملات وحشیانه بر علیه آنها، و نیز مجازات عاملین اینگونه اعمال غیر انسانی موجود
نیست.
طبق گزارشهای سازمان دیدبان حقوق بشر، موارد
خشونت از جمله ضرب و شتم، حبس در شرایط غیر بهداشتی و غیر انسانی، اجبار به پرداخت
پول برای انتقال و اسکان در اردوگاههای مرزی، کار اجباری و جداسازی اجباری اعضای خانوادهها
و برخورد هایی از این دست بشدت وضع مهاجران افغانستانی در ایران را بحرانی و تکان دهنده
نموده است. این رفتار غیر انسانی یادآور رفتار اروپاییهای قرون وسطی و آلمان نازی
با یهودیها ، رفتار نژادپرستان سفید پوست در امریکا و آفریقای جنوبی دوران آپارتاید
با سیاه پوستان است.
در واقع ابزارهای ایدئولوژیک دستگاه دولتی
بورژوایی، گاه در قالب دیگری ستیزی، مهاجر ستیزی و خارجی ستیزی بروز می کند و در شکل
و شمایل ”ایدئولوژی فاشیسم“ قد می کشد. این ایدئولوژی کاملاً با منافع سرمایه بزرگ
تطبیق دارد و زمانی که در هیئت جنبشی و توده ای مجسّم می شود، ابعاد مختلفی شامل بُعد
نژادپرستانه و ناسیونالیستی دارد. چنین است که در پرتو بحران شدّت یابنده اقتصادی،
گسترش بیکاری و فقر فزاینده، کارگران و زحمتکشان ایرانی را به دشمنان سرسخت و گدازان
کارگران افغانستانی بدل می کند.کارکرد ایدئولوژی ها علی العموم، تعبیه کردن فیلترهایی
برای دانش و آگاهی در اذهان عمومی، و کژ تاباندن واقعیاتِ ولو رویت پذیر است. در این
راستا، از نهادهای مختلف سیاسی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی برای کژدیسه کردن واقعیت استفاده
می شود و بر مبنای آگاهی وارونه و دستکاری شده ای که طبقه مسلّط بدان نیاز دارد، کنش
سیاسی-اجتماعی توده ها تحت تاثیر قرار می گیرد.
باید گفت این اولین بار نیست که، چهره فاشیستی
رژیم اسلامی در رابطه با مردم زحمتکش افغانستان به مثابه حلقه ضعیف نیروی اجتماعی کار
در ایران خود را به نمایش می گذارد. بيش از
سه دهه است که با حقوق ناچيز، استثمار وحشيانه
و انجام شاق ترین کارها کارگران و زحمتکشان افغانستان تحت فشار هستند. آنان
به آشکارترین شکل از ستم ملی و طبقاتی رنج می برند. کارگران افغانستانی از دهه پنجاه در ایران تحت شدیدترین شرایط کاری استثمار
میشوند و از بی حقوقی کامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در عذابندو در معرض دستگیری و
اخراج دائمی قرار دارند. کارگران به عنوان شهروند مستقل از زبان و رنگ و نژاد واعتقادات
و غیره هر جا که کار می کنند و ثروت می آفرینند جز شهروندان آن جامعه هستند و می بایست
از امکانات شهروندی آن محل برخوردار شوند.
کارگران مهاجر افغانستانی بخشی از طبقه
کارگر ایران هستند و شایسته حرمت و یک زندگی انسانی می باشند که بدور از تبعیض و ترس
و رعب و وحشت باشد. متشکل نمودن کارگران مهاجر افغانستانی جزء وظایف طبقه کارگر ایران
است. طبقه کارگر و مردم زحمتکش ایران باید
تلاش نمایند در مبارزات خود خواسته هایی که شامل مصونیت اجتماعی، حق تحصیل، زندگی در
هر شهر و مکان دلخواه، اشتغال، برخورداری از امکانات بهداشتی، رفاهی، آموزش، تغذیهی
مناسب و مانند آن می باشد را برای همه شهروندها را به یک میزان و به طور برابر مطالبه
نمایند.
مبارزه باید با انواع اشکال آپارتاید، نابرابری
و برتری جویی ناسیونالیستی، در درون نبرد طبقاتی به وقوع بپیوندد. تجربه شکست های طبقه
کارگر طی قرن بیستم، حاکی از آن است که حضور طبقه کارگر در نبرد علیه فاشیسم، نه یک
امر علی حدّه و مزیّتی برای جنبش مقاومت ضدّ فاشیستی، که یک ضرورت و یک پرنسیپ طبقاتی
است.
سازماندهی سراسری بر علیه این سیاستهای
فاشیستی و مهاجر ستیزی حکومت فاشیستی ایران وظیفه خطیری را به عهده کارگران آگاه ایرانی
وافغانستانی می گذارد که ضمن افشای اهداف رژیم سرمایه در ایران وحدت طبقاتی همه کارگران
را در محل کار و زندگی اشان مستحکم کرده و نشان دهند که منافع کارگر ایرانی و افغانستانی
بهم گره خورده است و جدا از هم نیست.
مقاومت نه با کلمات بزرگ، که با عمل های
کوچک آغاز می شود.. تنها کافی است به وضعیت موجود نگاه کنید، از خودتان در این باره
سوالی بپرسید، و سپس همان سوال را برای یکی از دشمنانتان تکرار کنید. مقاومت به همین
سادگی آغاز شده است... .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر